بازگشت خوش رکاب به جمع همرزمان
شهید مدافع حرم محمدرضا یعقوبی هم در دوران دفاع مقدس و هم در جنگ با داعش و دفاع از حرمین، از جمله نیروهایی بود که برای شناسایی به دل دشمن میزد و شجاعت وی به گونهای بود که بدون ترس از دشمن با موتور به دل دشمن میزد تا ماموریت خود را انجام دهد و برگردد.
خبرگزاری فارس، حسن غلامپور: از لنگرود، در نیمه اول دهه ۹۰ بود که در هر چند ماه شاهد از دست دادن یکی از جوانان میهن در دفاع از حرمین و به دست داعش میشدیم، شهدایی که بعضا تا چند سال خبری از پیکر آنان نبود و یا داعش، پیکر شهید را با خود میبرد و یا با گلولههایی که مربوط به تانک بود رزمندگان را مورد هدف قرار میداد که چیزی از پیکر آن رزمندگان نیز باقی نمیماند.
نیمه رمضان سال ۱۳۹۵ بود که خبری از سوریه، مردم لنگرود را متحیر کرد، شهید محمدرضا یعقوبی که در دوران دفاع مقدس، دوشادوش سردار شهید حسین املاکی در نبرد با رژیم بعثی جنگیده بود این بار با سردار محمدعلی حق بین در نبرد با داعش و در دفاع از حرمین وارد پیکار شده بود که در این راه در شهر حلب سوریه و در نیمه ماه رمضان آن سال به شهادت رسید.
بعد از جنگ و تا قبل از شهادت، به جز دوستان نزدیکش، مردم شناختی از شخصیت مجاهدانه وی نداشتند ولی بعد از خبر شهادتش بود که روحیه و دستگیربودن این شهید جدای روحیه مجاهدانه وی بیشتر هویدا شد، حجت الاسلام ذکریا عاطفی یکی از همزمان این شهید در دفاع از حرمین در مراسم نمادین تدفین این شهید که در سال ۱۳۹۵ در گلزار شهدای لنگرود برگزار گفته بود که شهید یعقوبی نیاز به مال دنیوی نداشت و تا جایی که میتوانست دستگیر مردم بود، این شهید یار همیشگی شهید قهرمان حسین املاکی بود و هر زمان که شهید املاکی نیاز به نیروی زبنده و کارآمد داشت، شهید یعقوبی همواره آماده بود.
حال بعد از هفت سال باز هم این شهید محمدرضا یعقوبی بود که همه مردم را غافلگیر و متحیر کرد و پیکرش بعد سالهای به میهن باز میگردد، او در جنگ با دشمن نیز همواره آنها را غافلگیر میکرد و با دست پر از عملیاتهای اطلاعاتی که میرفت بر میگشت ولی این بار، این شهید مردم شهر و استان خود را نیز غافلگیر کرد و در ایام فاطمیه و شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س) به خیل عظیم عزاداران فاطمی پیوست ولی این بار، جسم وی مانند مادرش حضرت زهرا (س) نیمه جان است و نیمی دیگر را در شهر حلب سوریه و در زمینهای گرم آن سرزمین به یادگار باقی گذاشته تا جان و خونش، سندی بر حقانیت راه آنان و باطل بودن داعش باشد.
امشب آخرین حضور شهید یعقوبی در بین دوستانش است و شاید برعکس، آخرین حضور و دیدار مردم و دوستان با شهید یعقوبی، مردم با این شهید در مسجد جامع لنگرود وداع کردند و شهید به جایگاه ابدی خود میرود و بر سر سفره اهل بیت و پیشگاه خدا روزی میخورند، همچنان که خداوند میفرماید: وَلَا تَحْسَبَنَّ الَّذِینَ قُتِلُوا فِی سَبِیلِ اللَّهِ أَمْوَاتًا ۚ بَلْ أَحْیَاءٌ عِنْدَ رَبِّهِمْ یُرْزَقُونَ.
هر کسی از مردم که برای مراسم وداع در مسجد جامع لنگرود شرکت کرده بود سعی میکرد تبرکی از تابوت شهید داشته باشد، برخی در نزدیکی درب مسجد نشسته بودند که به محض ورود تابوت شهید به مسجد بتوانند خود را به شهید متبرک کنند، برخی هم که جایگاه شهید را میدانستند در کنار آن چایگاه جایی را برای نشستن خود انتخاب کرده بودند تا در حین مراسم در کنار شهید باشند.
شاید فکر کنیم که عشق صرفا برای یک زن یا مرد برای همسرش است ولی شهید تنها صفت و موجودی است که همگان عاشق او هستند چراکه از درون خود اعتقاد داریم آن شهید قطعا یک کاری کرده که خدا نیز به او نظر کرده و جزو روزی خوران پروردگار است و به کارهای یومیه ما نگاه میکند.
و اما خواهر شهید، او بود که دل نداشت تا از تابوت برادرش اربااربا خود دست بکشد، جز اشک و ناله، کار دیگری از او بر نمیآید و هر چند دقیقه با دستانش اشکهای چشمانش را کنار میزند تا در آخرین لحظات بتواند برادرش را ببیند و با اون دردودل کند.
نگاه گریان یک پدر را دیدم که دست بر روی صورت خود گرفته بود تا جوانترها بغض و اشک او را نبینند، نمیدانم شاید او هم از دوران جنگ یادگاریای داشت و شاید خود نیز جاماندهای از دوران حق علیه باطل باشد ولی حیای وی اجازه نمیداد که صورت اشکبارش کامل نمایان شود.
صدای ناله یک مادر از بالای مسجد علی رغم اینکه صدای مداح هم زیاد بود توجه همه را جلب کرده بود، سوز عجیبی در صدایش نهفته بود، گویی فرزند اوست که بعد از چند سال از کشور غریب دیگری آورده اند، اصلا امشب هیچ کس خود را غریبه نمیدانست، همه خود را نزدیکترین فرد به شهید میدانستند و هر کس به نحوی فراق شهید را ناله میزد.
یکی از جوانان دهه هشتادی که در حال فیلمبرداری با موبایل و بر روی یک بلندی بود به ناگاه از بلندی پایین آمد و در کنجی نشست و فقط دوشهایش را میدیدم که بالا و پایین میرفت، اصلا سنش به اینکه شهید را در دوران حیاتش دیده باشد هم نمیخورد ولی چنان خود را غرق در شهید و انس گرفتن با مدافع حرم کرده بود که فکر کنم کار اصلیای که فیلمبرداری از مجلس بود را نیز فراموش کرده باشد.
ابوذر روحی ندای لبیک یا حسین را سرداد و چند نفر آرام آرام تابوت شهید را بر روی دست گرفتند، آرام آرام تابوت شهید را به خروجی مسجد بردند و تنها کاری که از دست مردم بر میآمد همراهی با ابوذر روحی و سردادن ندای لبیک یا حسین لبیک یا زهرا و با چشم همراهی کردن تابوت شهید به سمت خروجی مسجد بود، شهید به سمت معراج میرفت و این من و مردم هستیم که فعلا باید به زندگانی ادامه دهیم و خدا کند روزی ما مانند روزی شهدایی مانند شهید محمدرضا یعقوبی شود و چه رستگارند اینگونه آدمها.
پایان پیام/۸۴۰۰۸