عبور خاتمی از خاتمی

عبور خاتمی از خاتمی

مدیر مسؤول روزنامه «صبح‌نو» و از فعالان سیاسی به سخنرانی جدید سید محمد خاتمی که به نحوی عبور از اصلاح‌طلبی بود واکنش نشان داد و نامه‌ای خطاب به وی نوشت که به نوعی موضع روزنامه «صبح‌نو» را هم بازتاب می‌دهد.

عبور خاتمی از خاتمی

فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها – متن نامه سعید آجورلو به سیدمحمد خاتمی به این شرح است: جناب آقای حجت‌الاسلام سیدمحمد خاتمی، با سلام
اکنون تردیدی نیست که با زبان مصطفی تاج‌زاده سخن می‌گویید، با اندیشه تاج‌زاده، رئیس جبهه اصلاحات را انتخاب می‌کنید و با رویکرد تاج‌زاده به توصیف و تبیین عرصه سیاست می‌پردازید. برای قرار گرفتن در موقعیت 1402 از سال 76 آغاز کرده و نه با ادبیات چپ سنتی و محافظه‌کاران جناح چپ که با تندترین روایت از دوم خرداد که توسط معاون سیاسی اول وزارت کشورتان ساخته و پرداخته شده از خاتمی رئیس‌جمهور و خاتمی اصلاحات عبور می‌کنید.

در سخنرانی اخیر خود در مقام تندترین اپوزیسیون‌های داخلی به ریشه‌های جمهوری اسلامی حمله می‌کنید، طعنه می‌زنید و با روایتی رادیکال، صحنه را توصیف می‌کنید، انگار که تاج‌زاده در حال سخن‌گفتن باشد. بیش از هر زمان دیگر به طیف رادیکال و تجدیدنظرطلب اصلاحات نزدیک شده و اکنون شاید بتوان گفت که زاویه‌ای با این طیف ندارید. چنان‌که آذر منصوری را به ریاست جبهه اصلاحات انتخاب و بهزاد نبوی را به خانه می‌فرستید و در لباس اپوزیسیون همچون رهبران نهضت آزادی سخن می‌گویید.

سخنان جدید جنابعالی از چند جهت قابل نقد است. هم روح حاکم بر سخن‌تان و هم اجزای سخن که به چند مورد از آنها اشاره می‌کنم؛

1: روایت شما از آنچه در کشور می‌گذرد، یک روایت ناقص، غیرمنصفانه و یک‌طرفه است. شبیه همان روایتی که در دوران عسرت اصلاح‌طلبان در دهه 70 و 80 از آنها شنیده می‌شد.

در این روایت، ایران کشوری شکست‌خورده با ملتی از هم گسسته و آینده‌ای موهوم و تاریک تصویر می‌شود و خاتمی و یارانش خیرخواهانی دوراندیش هستند در حال پند و اندرزدادن حاکمان، نه گروهی که حداقل مدیر، کارگزار و رئیس 6 دولت همین حکومت بوده‌اند و در دو دولت دهه 60 هم عنان کار را در اختیار داشته‌اند و دقیقا در دو دولت و نیمی که بیرون از قدرت رفته‌اند، سرنوشت ایران، سیاه و تاریک شده و طبقه متوسط تضعیف شده و «نابودی‌شان حتمی شده».

روایت کارگزاران و سیاست‌مدارانی که چون به بیرون قدرت می‌روند «آن کار دیگر» می‌کنند و در قامت «روشنفکرانی عزلت‌گزیده» درمی‌آیند. این داستان همیشگی خاتمی و یارانش است؛ روایتی قدرت‌زده از ایران. آقای خاتمی بالاخره کدام؛ منزلت روشنفکری یا پیشه و حرفه سیاست؟

در این روایت به این سوالات پاسخ داده نمی‌شود که آیا ایران امروز از ایران سال 70 شمسی قوی‌تر نشده است؟ ایران امروز در زمینه دانش هسته‌ای، در زمینه‌های صنعت نظامی، در حوزه‌های بازدارندگی نظامی، در دانش‌های جدید، قوی‌تر از 30 سال پیش نیست؟ آیا آمریکا به‌راحتی اوایل دهه 80 شمسی می‌تواند ایران را تهدید به حمله نظامی کند؟ آیا اقتصاد ایران مانند دهه 90 مریض و بیمار تحریم است و راه‌های جدیدی برای جبران کسری بودجه نیافته؟

آیا انقلاب‌های عربی آن‌گونه که اصلاح‌طلبان می‌پنداشتند در نهایت به تضعیف ایران انجامید؟ آیا عربستان در جنگ یمن توفیقی کسب کرد؟ آیا رژیم صهیونیستی نسبت به بیست سال گذشته ضعیف‌تر نشده و آیا جبهه مقاومت فلسطینی، قوی‌تر از بیست سال گذشته نیست؟ آیا به میزان نفوذ و قدرت الهام‌بخش ایران در منطقه افزوده نشده است؟ آیا هدف آمریکا در براندازی محقق شده است؟ آیا آن‌گونه که امثال دکتر‌رنانی می‌پنداشتند فروپاشی اتفاق افتاده است؟

این چه روایت یک‌طرفه و بدپندارانه‌ای است که به‌اندازه حتی یک نقطه روشن در ورق سراسر سیاهی که ترسیم شده، دیده نمی‌شود؟ اگر توصیف، سیاست‌مدارانه باشد که توصیفی ناشیانه است و اگر توصیفی روشنفکرانه باشد، حتما از جنس روشنفکری نیهیلیستی است. روایتی که کامیابی‌ها را سانسور می‌کند و چالش‌ها و مشکلاتی را که خود در آن سهیم بوده ناامیدانه برجسته، هر چه باشد، خیرخواهانه و مشفقانه نیست.

یک روایت درست و واقعی، روایتی است که این میزان دشمنی آمریکا و غرب با ایران را اشاره‌ای کند و بر توان جمهوری اسلامی در عبور از این همه بحران، ‌آفرینی هم بگوید و اقتدار ایران در منطقه را بستاید و بعد، از تورم، بیکاری و چالش‌های اجتماعی هم سخن بگوید که مگر دوست‌داران واقعی انقلاب غیر از این می‌کنند؟ مگر انقلابی‌ها چشم بر چالش‌هایی که در حداقل 6 دولت خاتمی و دوستانش حل نشد، می‌بندند و از بی‌آبی خوزستان و سیستان‌و‌بلوچستان کارت‌پستال رنگین درست می‌کنند؟

شرط انصاف نیست که جمهوری اسلامی بدون خروج ترامپ از برجام، بدون دیدن تحریم‌های رنگارنگ آمریکا و غرب علیه ایران، بدون لحاظ تروریسم و خرابکاری مورد حمایت سرویس‌های منطقه‌ای و فرامنطقه‌ای، توصیف و تبیین شود. نقدها را بدون اشاره به کامیابی‌ها گفتن و زبان تند کردن هر چه باشد راه و مرام اصلاح طلبی نیست.

2: جنابعالی در سخنرانی اخیر خود از «امام نوفل لوشاتو» سخن گفته‌اید. ادبیاتی مربوط به سال‌های گذشته اصلاح‌طلبان که تقریبا بدون پاسخ مانده است. آقای خاتمی قبل از هر چیز به این سوال پاسخ دهند که چگونه فاصله میان دوران نوفل لوشاتو با پایان دهه 60 را که دوران تثبیت انقلاب و شکل‌گیری جمهوری اسلامی بود، نادیده می‌انگارند و جا می‌اندازند؟

چگونه جنگ‌های داخلی و جنگ تحمیلی علیه انقلاب اسلامی را فیلتر می‌کنند که هر یک در شکل‌یافتن جمهوری اسلامی نقش داشت، سخن نمی‌گویند؟ چگونه از نقش خود و دوستان‌شان در دهه 60 در شکل‌دادن به حکومت سخن نمی‌گویند و انگار که پس از 45 سال از خواب اصحاب کهف برخاسته باشند، صحنه را توصیف می‌کنند. و بعد، آموزگار جمهوری اسلامی و رهبر معظم انقلاب اسلامی جز دوران رهبری امام خمینی (ره) و شخصیت یگانه امام (ره) نبوده است.

آیا آیت‌الله خامنه‌ای در مبارزه با استکبار آمریکا، معلمی جز امام راحل داشته‌اند؟ و آیا قدمی از راهی که امام (ره) ترسیم نموده، عدول کرده‌اند؟ بر عکس، اتفاقا آنان که عدول کردند، اصلاح‌طلبانی بودند که ذات انقلاب اسلامی و حاکمیت ایالات متحده را آشتی‌پذیر دانستند و واژه «شهید ابراهام لینکلن» را مقابل کریستین امان‌پور به زبان آوردند. اگر از نظر شما دوران رهبری امام در مبارزه با استکبار و مقاومت مقابل ظلم بین‌المللی بدون اشکال بوده، پس اکنون به مدیریت آیت‌الله خامنه‌ای احسنت بگویید و اگر از راه امام بریده‌اید، شهامت کنید و روراست حرف بزنید و پشت واژه‌هایی چون نوفل لوشاتو پنهان نشوید.

راه و مسیر حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، راه و مسیر امام است؛ چه در مقاومت مقابل استکبار، چه در ایستادگی مقابل زورگویان بین‌المللی و چه در دعوت مسلمانان به اتحاد و همدلی مقابل رژیم منحوس صهیونیستی. اتفاقا حاج قاسم سلیمانی برآمده چنین مسیر و مکتبی است که چون صادقانه با مردم رفتار کرد، مردم این‌گونه به او عشق می‌ورزند. دقیقا برعکس خیلی از همراهان شما که الان در واشنگتن، لندن و پاریس نشسته‌اند و مشغول نقشه‌کشیدن برای تحریم بیشتر برای ایرانیان هستند.

برآمدگان مکتب خمینی و خامنه‌ای با برآمدگان اندیشه خاتمی یکی نیستند. گروه اول، اهل یقین، ایمان، جهاد و شهادت هستند و گروه دوم ……بگذریم.

آقای خاتمی خود می‌دانند که رهبر انقلاب در مواجهه با رأی و نظر مردم مانند امام عزیز معتقد به مردم‌سالاری دینی هستند. چه آنکه پرشورترین و رقابتی‌ترین انتخابات‌های ریاست‌جمهوری چه در سال 76 چه 84، 88، 92، 96 و فراوان انتخابات‌های مجلس در دوران رهبری ایشان برگزار شد و هر آنکه از صندوق بیرون آمد، رئیس‌جمهور و وکیل شد.

خود آقای خاتمی می‌دانند که در سال 76 چه‌قدر حفاظت از رأی مردم و انتقال قدرت به رئیس‌جمهور جدید مهم و مثال‌زدنی بود و چه‌قدر دوام‌آوردن آن دولت رادیکال و خام‌اندیش در سیاست داخلی سخت. آن‌که دولت خاتمی را نگاه داشتند و نگذاشتند شعار «خاتمی مثل بنی‌صدر» از سوی برخی طیف‌ها به کرسی بنشیند، فردی جز آیت‌الله خامنه‌ای نبودند وگرنه نه الان اثری از دولت خاتمی مانده بود که حامیانش به آن افتخار کنند و نه فرصتی برای این‌گونه طعنه‌زدن‌ها.

در سال 84 هم همین‌گونه بود. اینکه اصلاح‌طلبان چنان سرمست قدرت بودند که به‌مثل خاتمی هم بسنده نکردند و مصطفی معین را به‌عنوان اصلاح‌طلب آوانگارد به میدان فرستادند و حتی از کروبی هم عبور کردند، تقصیر حاکمیت بود؟ اگر سیاست‌ورزی می‌دانستید، ائتلاف می‌کردید تا مثل احمدی‌نژادی به قدرت نرسد که بعد آه و شیون کنید و حتی به‌اندازه نقطه‌ای از بخش‌های مثبت عملکرد اجرایی دو دولتش سخن نگویید. در سال 88 اینکه نامزد مطلوب شما رأی نیاورد و حتی در خفا به کلیدواژه «تقلب» انتقاد کردید هم تقصیر حاکمیت بود؟

آقای خاتمی اگر در دوران رهبری امام راحل، طرف بازنده انتخابات این‌گونه به خیابان لشکرکشی می‌کرد، امام با آنها چه برخوردی می‌کردند؟ و در انتخابات سال 92 مگر اصولگرایان به نتایج انتخابات تمکین نکردند؟ نمی‌توانستند برای آن زیر یک درصد رأی روحانی خواستار بازشماری صندوق‌ها شوند؟

و مگر برجامی که روحانی خواست و مردم از او حمایت کردند، مورد تأیید نظام قرار نگرفت؟ جز آنکه مدعی شوید ترامپ را هم جمهوری اسلامی سرکار آورد تا روحانی و اصلاح‌طلبان شکست بخورند. همچنین در سال 96 که باز هم انتخابات را بردید و طبیعتا نه خبری از انگ تقلب‌زدن بود، نه پیش‌رو تاریک و ترسناک؛ چراکه ایام به کام بود و دوستان در قدرت و نوبت روشنفکری به تأخیر افتاد. در انتخابات مجلس یازدهم فهرستی ارائه کردید در قد و قواره انتخابات مجلس دهم و بپذیرید که اقبالی به اصلاحات نبود و دولت روحانی چنان بدنه‌تان را مأیوس کرده بود که از جانب شما خبری از «تکرار» نشد. جبهه اصلاحات، کرکره را پایین کشید و عارف سکوت کرد تا زبان رادیکال‌های اصلاح‌طلب باز شود.

در انتخابات سال 1400 حتما صحنه می‌توانست رقابتی‌تر از این شود؛ اما فراموش نکنیم که میزان اقبال آقای رئیسی به‌قدری بود که آن بدنه مأیوس شما را امیدی به غلبه نبود و امیدی به سیاست‌مداران‌تان وجود نداشت، پس هر قدر هم که همتی تندتر از روحانی 92 سخن گفت، شوری در میان مردم نیافرید. گرچه در این میان فهرست شورای شهر مورد تأیید جنابعالی به‌سختی شکست خورد تا آیینه‌ای برای سرمایه اجتماعی اصلاحات باشد.

امام نوفل لوشاتو یک واژه برای طعنه‌زدن به دوران پس از امام از جانب اصلاح‌طلبان است و نه چیزی بیشتر از این، وگرنه راه و سیره رهبر انقلاب نزدیک‌ترین راه به امام و منش امثال موسوی خوئینی‌ها که مدعی خط امام هستند، در این سال‌ها دورترین منش‌های سیاسی به خط امام است. خط امام واقعی همان خط حضرت آیت‌الله خامنه‌ای است. جمله آخر در این بخش این باشد که قانون اساسی که برخی از دوستان شما در نظر دارند، نه از مدل امام نوفل لوشاتو که مانند حرف‌ها و سخنان‌شان عبور از اسلام‌سیاسی و ورود به ساحت سکولاریسم است که هر چه باشد، سنخیتی با گفتار امام راحل ندارد.

3: در بخشی هم به مجلس خبرگان نقد می‌کنید و به‌گونه‌ای انگار آنها را به سبب نظارت‌نکردن بر رهبری مقصر می‌دانید. پاسخ هیأت رئیسه خبرگان به این ادعا حتما لازم است؛ اما فعلا این ادعا نباید بدون پاسخ بماند.

اولا آقای خاتمی پاسخ دهند که در زمان رحلت امام عزیز، چه گزینه‌ای بهتر از آیت‌الله خامنه‌ای وجود داشت؟ آقای آذری قمی؟ آقای موسوی خوئینی‌ها؟ آقای کروبی؟ یا طرح دوباره رهبری آیت‌الله منتظری؟ و غیر از این بود که امام در چند نوبت به نام آیت الله خامنه‌ای برای این سمت اشاره کردند و با وجود تایید امام باز هم ایشان این عنوان را نمی پذیرفتند تا آنکه اصرارها فزون و بر ایشان تکلیف گردید. و در طول این سال‌ها از سال 68 تا 1402 آیا شما فردی لایق‌تر، شجاع‌تر و باتقواتر از آیت‌الله خامنه‌ای سراغ دارید؟ اگر تسلط ایشان بر نفس و تقوا و ایمان مرتب نو شده ایشان نبود، مخالفان سیاسی این‌گونه جولان نمی‌دادند و رجز نمی‌خواندند که هر آنکه ژست غلیظ ‌‌تر اپوزیسیونی بگیرد، پوزیسیون شود و راحت دولت تشکیل دهد و دولتش دوام یابد. اگر فردی غیر از ایشان به رهبری برگزیده می‌شد، بعید می‌دانم در مقابل دولتی که از تحصن نمایندگان مجلس حمایت کرده و اعضایش نامه استعفا می‌نویسند، تحمل می‌کرد و دو سال بعدش هم حکم حکومتی برای تأیید صلاحیت معین و مهرعلیزاده صادر می‌کرد.

اگر فردی غیر از ایشان به رهبری می‌رسید، بسیار بعید بود که با پیشنهاد دوستان آقای خاتمی برای پیوستن به صدام در جنگ کویت و جنگ با طالبان همراهی نمی‌کرد.
دوستان شما که در دوران دوم خرداد به عالم‌وآدم فحش و ناسزا گفتند و بر سر مخالفان موشک فرود آوردند و مثل چپ‌های جوان مارکسیست، گلوله بر سر مرحوم هاشمی می‌ریختند، حالا سخن از مدارا و نقدپذیری می‌گویند. دوستان شما اگر در جایگاه رهبری می‌نشستند، نه از منتقد خبری بود، نه از نقد.

شاهد چنین ادعایی، روزنامه صبح امروز و خرداد و حجاریان و اکبر گنجی است که خودتان بارها تندوری شان را نقد کردید. چه کسی است فراموش کند سخنرانی حجاریان پیش از انتخابات مجلس ششم را قریب به این مضمون؛ «اسباب قدیمی را در نزدیکی بهار از خانه بیرون می‌ریزند و اکنون در انتخابات مجلس اسفند همین کار را با نمایندگان جناح راست باید انجام داد و خانه تکانی باید کرد.»

آن روز که حجاریان و رفقای عزیزتان مثل روبسپیر بعد از انقلاب فرانسه به‌جای گیوتین با کلمه، سر مخالفان را می‌بریدند، کجا بودید آقای خاتمی؟ حالا به رهبری طعنه می‌زنید و خبرگان را مسئول می‌دانید؟ همین که رهبری 6 دولت دوستان شما و دو دولت دهه 60 که رأی به ایشان بود و به کام دوستان شما را تحمل کردند، بر وسعت نظر، صبر و مدارای ایشان بهترین شاهد است.

خدا به این ملت رحم کرد که از دوستان شما کسی به مقام رهبری نرسید آقای خاتمی و البته نباید از یاد ببریم که با این سطح از مواضع اپوزیسیونی باز هم در صحنه سیاست داخلی فعال هستید و سودای قدرت دارید. در تقوا، پاک‌دستی، تدبیر، شجاعت، ایستادگی بر خط امام و در صدها صفت دیگر بهتر از این رهبر در ایران امروز نیست آقای خاتمی که ایران را از هر جنگی مصون بدارد و این سرزمین بزرگ را حفظ کند، نهاد انتخابات را بیش از 30 سال مراقبت کند؛ اما در رابطه‌ای یک‌طرفه با جناحی سیاسی به‌سر برد که قدرت داشته و مسئولیت نپذیرفته، عامل و بانی برخی مشکلات بوده و آن را به گردن رهبری انداخته، نقد نپذیرفته و دیگران را به نقدناپذیری متهم کرده، از سوی مردم بی‌اقبال شده و اقبالش را در حمله به حاکمیت جست‌وجو می‌کند.

و نظام سیاسی را در کمال بی‌انصافی به دیکتاتوری هم متهم می‌کنید، درحالی‌که بزرگ‌ترین شاهد دیکتاتوری نوع مواجهه دوستان شما با مخالفان‌شان پس از دوم‌خرداد است که به‌تفصیل آمد که یکی از آنها نوع مواجهه با مرحوم هاشمی در انتخابات مجلس ششم بود و البته نمونه تازه آن در انتخاب انتصاب‌گونه خانم منصوری به رهبری جبهه اصلاحات نمایان. یک نمونه دیگر هم مربوط به سال 88 می‌شود که چگونه با رأی اکثریت مقابله کردید و به دنبال دیکتاتوری اقلیت بودید. انگار هر وقت انتخابات به سود شما تمام می‌شود، شمارش سالم و صحیح بوده وگرنه حتما اشکالی پدید آمده.

حالا هم دوستان شما با تمام توان مقابل طرفداران مشارکت در انتخابات مجلس ایستاده‌اند و از حمایت جنابعالی هم برخوردار. تا معنی دیکتاتوری چه باشد.

در مقابل این رویکرد اما رهبری همواره بر حیات دو جناح اصلی سیاست تاکید کردند و بیشتر از هر فردی مراقب بودند که اصلاح طلبان تبدیل به نهضت آزادی نشوند. اما گویا اراده ای در آن جناح حاکم است که قصد دارد چالش هویتی و مشروعیت خود را با مشروعیت نظام سیاسی موازنه نماید و رقیب مشارکت در انتخابات شود. آیا چنین رویکردی اصلاح طلبی است جناب خاتمی؟ این چه رفرمی است که داد تحریم برمی آورد؟

4: گفته‌اید که یک نفر را بر سر کار بیاورید که جواب مردم را بدهد. چه‌قدر ظاهر فریبنده و چه‌قدر باطن ترسناکی دارد این سخن. آقای خاتمی، جمهوری اسلامی از سال 1400 آغاز نشده است که شما به‌عنوان یک تازه‌وارد مثل اپوزیسیون خارج از کشور ژست می‌گیرید. در ماجرای آبان‌ماه 98 هم مردم برده نبودند که رئیس‌جمهور مورد حمایت‌تان یک کلمه به آنها توضیح نداد و آخر سر هم گفت؛ خبر نداشتم. در ماجرای جهش وحشتناک ارز از چهار به 18 هزار تومان دوستان شما در دولت نباید جواب مردم را می‌دادند؟

در مقابل سه سال بی‌عملی دولت روحانی در انتظار مذاکره با ترامپ کسی قرار نبود جواب مردم را بدهد. فقط این دولت و مجلس باید جواب مردم را بدهند که البته باید هم بدهند؛ اما مجلس دهم در مقابل تورم و رخوت دولت نباید به مردم پاسخ می‌داد؟ و شورای شهر قبلی که از بی‌کارنامه‌ترین نهادها بود، هیچ توضیحی برای مردم ندارد؟ شما چه‌قدر در مقابل عملکرد شهردارهایی که برگزیدید، به مردم پاسخگو بودید؟ آنجا هم تقصیر از برجام بود؟ آیا جناب روحانی که فصل مشترک جنابعالی و دوستان اعتدالی‌تان بود، درباره سقوط طبقه متوسط هیچ تقصیری ندارند؟ تضعیف طبقه متوسط فقط مربوط به این دو سال اخیر است؟ روند مهاجرت معکوس و مهاجرت نخبگان منحصر در این 3-2 سال است؟

5: و در ادامه گفته‌اید که دست‌و‌پای ما را بسته‌اند و می‌گویند شنا کن؛ کنایه‌ای به انتخابات مجلس. اگر منظور از دست‌و‌پا بستن، اجازه‌ندادن به مشارکتی‌های تندرو برای ورود در قدرت است که نامش تدبیر و عقلانیت است، نه دست‌وپا بستن که هیچ سیستمی، فردی که بنیان سیستم را قبول ندارد، مسئول حفظ سیستم قرار نمی‌دهد؛ اما اگر منظور چهره‌های سرشناس اصلاحات مانند جهانگیری، عارف، مجید انصاری، موسوی لاری، محمد صدر و… است که چه‌بسا امکان تأیید صلاحیت آنها زیاد بود، تقصیر ثبت‌نام نکردن آنها برعهده حاکمیت نیست.

چه‌بسا هم امکان ثبت‌نام فهرست سرشناسان اصلاح‌طلب وجود داشت و هم امکان تأیید صلاحیت؛ اما انگار مصلحت اصلاحات در این بود که قبل از تصویرشدن بی‌اقبالی مردمی، فاکتور این اقدام برای حاکمیت به‌عنوان هزینه صادر شود وگرنه چه کسی است که نشاندن آذر منصوری بر صندلی ریاست جبهه اصلاحات را مغایر با راهبرد رقابتی‌شدن انتخابات از جانب حاکمیت نپندارد.

گویا جناب خاتمی هم مانند دوستان تندرواش به‌جای جناح راست، خود را رقیب نظام سیاسی می‌دانند که بهزاد نبوی را به گوشه‌ای فرستادند و نماینده تحریم‌طلبان اصلاح‌طلبان را به عرصه آوردند و البته این تمام بازی نیست؛ چراکه فهرستی از نمایندگان یقه‌سفید اصلاحات و فراوان چهره‌های نزدیک به اعتدال ثبت‌نام کرده‌اند تا اگر این رادیکالیسم خاتمی، یخ بدنه را شکاند، راهی دوباره به قدرت بجویند و اگر غیر از این شد، در موقعیت اپوزیسیون جمهوری اسلامی، پا را بر زمین سفت‌تر کنند.

هسته سخت اصلاحات که امروز بیان، کنش و سخن خاتمی را در دست دارد، به دنبال نمایندگی طیفی است که در سه انتخابات گذشته رأی نداده است. شبیه سودای اپوزیسیون. هر دو به دنبال نمایندگی «نامشارکتی‌ها» و «تحریمی‌ها» هستند. در مقابل چنین بازی خطرناکی باید به این شکل اصلاح‌طلبی گفت که چرخیدن بر این مدار «نابودی‌تان را حتمی خواهد کرد» چراکه نه اقبالی در میان اپوزیسیون خارجی خواهید داشت و نه حاکمیت را فرصتی دیگر به چنین شعبده‌بازی‌ها روا است.

در پایان شاید از منظر خیرخواهی چنین توصیه‌ای به جناب خاتمی لازم باشد که اولا اگر نیت خیری درباره گفت‌وگو درباره آینده ایران دارید، واقعیت‌های ایران را ابتدا درست درک کنید و سپس به‌نحوی‌که سهم خود را در حدود پنج دهه اخیر پذیرفتید، به میدان گفت‌و‌گو بیایید تا تفاهمی برای یافتن مسیر توسعه و پیشرفت فراهم شود و البته در این میان، راه را در اصلاح‌طلبی پوپولیستی نجویید که زبان سرخ را مقدم بر اندیشه سبز می‌داند و حقیقت را فدای خوشامد عده‌ای تندرو می‌کند. گاهی خوردن یک شربت تلخ، سودآورتر از نوشیدن شربت شیرین برای بدن یک بیمار است.

بدن اصلاح‌طلبی را به این تلخی عادت دهید که در شیرینی ظاهری گروهی تندرو، عافیت و خیر نیست. آقای خاتمی از خاتمی عبور نکنید و به تندروهای اطرافتان که این گونه سخن گفتن را در قالب اصلاح‌طلبی توجیه می کنند اعتماد ننمایید که این نوع سخن گفتن هر چه باشد اصلاح طلبی نیست. ادبیات تحریم طلب و ضد نهاد انتخابات اصلاح‌طلبی نیست آقای خاتمی. وَالعاقِبَةُ لِلمُتَّقینَ
سوم شهریور 1402
سعید آجورلو، مدیرمسئول روزنامه «صبح نو» و سایت «فردا»

پایان پیام/ت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *