ورود آقایان ممنوع؛ اینجا خوابگاه دختران مستقل است
خوابگاه دخترانه چمران یک خوابگاه دانشجویی است که صفر تا صد مسؤولیت آن به عهده دختران است، به طوریکه از امور تأسیسات گرفته تا کارهای مربوط به صنفهای مختلف را دختران خودشان انجام میدهند.
گروه دانشگاه خبرگزاری فارس _ درباره یک خوابگاه دانشجویی دخترانه که صفر تا صد کارهای آن را دختران انجام میدهند زیاد شنیده بودم و بسیار علاقمند بودم تا این خوابگاه را از نزدیک ببینم و با این دختران مستقل آشنا شوم؛ پس از هماهنگی با روابط عمومی دانشگاه تهران سوار تاکسی شدم و به مقصد «خوابگاه شهید چمران» رفتم؛ جلوی درب دانشگاه تا چشم کار میکرد اتوبوسهای دانشگاه دیده میشد، جلوتر رفتم و وارد خوابگاه شدم، اتوبوسها به دو قسمت خواهران و برادران تقسیم شده بودند.
چند دقیقهای مکث کردم و پس از هماهنگی دوباره با روابط عمومی به داخل رفتم، از همان بیرون میتوانستم حدس بزنم که این خوابگاه متراژ زیادی دارد، به سمت خوابگاهها رفتم چند خوابگاه مختلف بود که به نظر من یکی از قشنگترین خوابگاهها «فیض» نام داشت همانطور که از اسم خوابگاه معلوم بود کار دست هنرمند ایرانی با معماریهای خاص بود که شباهت هایی به شهر کاشان را به این خوابگاه داده بود.
چند دقیقهای باید صبر میکردم تا بازدید از اتاقهای دانشجویان هماهنگ میشد. از آن جایی که من ایستاده بودم، میتوانستم برگهای زردی که روی پلههای فیض بود را ببینم محوطهای پر از درخت و برگهای ریخته که نشان دهنده پائیز بود، پائیز را اگر در جایی نمیتوانستم پیدا کنم اینجا خود پائیز بود؛ دور تا دور برگهای پائیزی بر روی زمین ریخته بود و درختان سرو بلند که تمامی محوطه را در برگرفت بود.
همانطور که به توضیحات مسؤول خوابگاه گوش میدادم پاهایم را عمدا بر روی برگهای پائیزی می گذاشتم تا صدای خش خش برگها روحم را نوازش دهد، دلم میخواست من هم در آنجا بودم و هر روز صبح پاهایم این برگ ها را لمس می کرد، در گوشی بگویم تا اینجا که به خوابگاهی های شهید چمران حسادت کردم.
با هماهنگیهای صورت گرفته به سمت اولین اتاق خوابگاه رفتم تا مصاحبه بگیرم، از پلهها بالا رفتم و وارد سالن بزرگی شدم.
جلوی هر اتاق دمپاییهایی را میدیدم، طرح های مختلف آن که نشان از دنیای متفاوت و شاد دخترانه بود به نظرم جالب آمد، جلوی درب بعضی از اتاقها دمپایی ها به صورت منظم بود اما بلعکس جلوی اتاق دیگری میدیدیم که دمپایی ها بدون نظم قرار گرفته بودند.
با راهنمایی یکی از بزرگواران که همراهم بود به یکی از خوابگاه ها دعوت شدم، پس از ورود متوجه شدم دانشجوی دختر عجله دارد اما از همان جلوی درب ما را به اتاقشان دعوت کرد و با لبخند ملیحی که بر لب داشت گفت و گویم را پذیرفت، قسمتهای تلخ و شیرین خوابگاه را برایم تعریف کرد من از جزء به جزء حرفهای او لذت میبردم از خوشیها و کنار هم بودنها تا سختیهایی که دور از خانواده است؛ همه اینها کنار هم برای او خاطرات خوابگاه را ساخته بود.
مهمانهای ناخواندهای بودم که به اتاقشان رفتم، رسم مهمانداری را از خانوادههایشان خوب یاد گرفته بودند، اصرار داشتند که کنارشان باشم و یک چای قند پهلو در کنارشان بخورم اما از آنجایی که کلی کار داشتم و قرار بر این بود که خوابگاه را بگردم از آنها خواستم چند دقیقهای مهمان ویدیویی ما باشد و به صورت تصویری با مخاطبان صحبت کنند، بدون تعارف و خودمانی درخواستمان را قبول کردند.
دختری که تا چند دقیقه قبل عجله داشت، فراموش کرده بود که حالا کلاس دارد بعد از خداحافظی به سمت اتاق بعدی رفتم تا این مدت که به سکوت سپری میشد جلوی درب ورودی هر خوابگاه یک آیینه زده بودند.
وقتی وارد ساختمان جدید شدم مهدیه خوابگاهها را دیدم که دانشجویان آن را برای جشنها و عزاداریها آماده میکنند و برای عزاداریها آماده میکنند. از پلهها بالا رفتم تا به خوابگاه بعدی رسیدم، این خوابگاه برعکس خوابگاه دیگر از چیدمان متفاوتی برخوردار بود، زمانی که واردش شدم چشمهایم برق میزد دختر مهربون و خوش برخوردی جلو آمد و بعد از خوشامدگویی از من و همراهانم برای حضور در اتاقشان دعوت کرد، من که تا همان لحطه هاج و واج به دکوراسیون اتاقشان نگاه میکردم کلی کیف کردم از این همه با سلیقه بودن.
از آنها خواستم تا موضوع این پردههایی که به تختشان آویزان است را توضیح دهند، ۳ تا دختر خوش ذوق به چشمهای همدیگر خیره شده بودند تا یکی توضیح دهد.
دختری که به نظر زبر و زرنگتر میآمد گفت ما حریم شخصی برای خودمان داریم گاهی دلمان میخواهد تنها باشیم حتی برای چند دقیقهای.
از آنها هم خواستم چند دقیقهای تصویری باهم حرف بزنیم، قبول کردند و جلوی دوربین از تلخی و شیرینیهای قصه خوابگاه دانشجویی صحبت کردند.
* اینجا حریم خصوصی ما است
چند دقیقهای مهمانشان بودم، نگاهی کلی به خوابگاهشان انداختم خوابگاهی با ۶ تخت که هر کدام پرده رویش را پوشانده بود و به قول خودشان حریم خصوصیشان بود، این اتاق برعکس اتاق قبلی میزها را وسط قرار داده بودند که برای درس خواندن هم کارشان آسان تر بود.
دخترهای مرتب و با سلیقهای بودند، اتاقشان را با سلیقه چیده بودند، یکی از آنها پشت تختخواب خود ریسه و عکس چسبانده بود، وقتی به اتاقشان مینگریستم حقیقتا لذت میبردم.
دختری که گوشه نشسته بود و به حرفهای ما با دقت گوش میداد، مکث کرد و با اشاره به دوستش گفت گربهها را بگو؛ برایم عجیب بود گربهها! یعنی چی؟دختری که داشت صحبت میکرد، به آرامی گفت «آهان» ما دانشجویان یک مشکل جدی دیگری داریم به اسم «گربهها» من که خودم ترس شدیدی از گربهها دارم؛ گفت: دانشجویان به گربهها غذا میدهند، همین امر باعث میشود که گربهها وارد خوابگاه شوند و این یک مشکل اساسی برای همه ما دانشجویان است.
* اینجا خانه دوم ما است
دانشجویان اینجا را خانه دوم خودشان میدانستند، دختری که با مصاحبه میکرد ما را به یکی دیگر از دوستانش معرفی کرد؛ دختر گفت: من همه وسایلم را به اینجا آوردهام از عروسکهایم تا کتابهای اسطورهای؛ واقعا اینجا برای من خانه دوم است.
به سمت آخرین اتاق خوابگاهی قدم برداشتم در راه یک بنری جلوی چشمم را گرفته بود؛ برای جای تعجب داشت، نوشته بود: «آرایشگاه دخترانه»؛ اینجا برایم جذاب بود.
قبل از اینکه به سمت خوابگاه بروم سری هم به آرایشگاه خوابگاه زدم.
خوابگاه تجهیزات زیادی برای تفریح داشت، از تالار تا زمین چمن.
در نهایت به آخرین اتاق رفتیم و خواستیم تاحد امکان برایمان از شیرینی و تلخی خوابگاه دانشجویی روایت کنند.
این دانشجو اسمش فاطمه مهر دانشجوی فقه و حقوق بود او روایت خوابگاهها را اینگونه گفت: اگر اجازه دهید ابتدا از شیرینیهای خوابگاه برایتان تعریف کنیم، من ۱۸ سال که کنار خوانوادهام بودم و نمیتوانستم پیششان نباشم در این خوابگاه ۱۲ نفر در یک اتاق زندگی میکردند. خوبی این اتاق این بود که میتوانستیم با عقاید مختلفی آشنا شویم حتی با غذاهای مختلف آشنا شویم تمامی اینها مزیتی برای من بود.
* اینجا هرکس ساز خودش را میزند
فاطمه تلخی های خوابگاه را اینگونه بیان کرد که هر کسی گویا ساز خودش را میزند، این ساز زدن بسیار بد است چون آدم را اذیت میکند. اگر دانشجوی متضاد عقاید آنها میآمد اذیت میشد، از نظر پوشش و حتی نظم اتاق این برای دانشجویان بسیار آزار دهنده بود. هرکسی باید وظیفه خود بداند و کارهای شخصی خود را به راحتی بتواند انجام دهند.
این اتاق خیلی تر و تمیز بود خودشان ظرفهایشان را خشک میکردند. تمیز و مرتب روی تخت چیده بودند. این سلیقه نشان دهنده تمیزی افراد بود، بوی تمیزی تمام اتاق را گرفته بود.
* حاج قاسم فراموش نشدنی است
دختری با ریسه اتاقش را تزئین کرده بود و دیگری با عکس حاج قاسم سلیمانی؛ هرکدام دنیای خودشان را داشتند و این برایم جالب بود که با تمام فرقهایی که بینشان است اما مثل خواهر و خوانواده کنار هم بودند.
از اتاقشان خارج شدم بعد از خداحافظی به سمت در خوابگاه رفتم، در این حین مسؤول خوابگاه درباره صفر تا صد خوابگاه گفت.
لاله کوه بو نام معاون دانشجویی خوابگاه دانشگاه تهران بود که گفت: ۱۲ هزار دانشجو در خوابگاه چمران داریم که ۴ هزار نفر را دختران ما سهم دارند، ما سعی کردیم از روزی که این کار را آغاز کردیم بیشترین کار را خود خانمها انجام میدهند از تاسیسات و صنفهای مختلف در حال حاضر اگر مشکلی برای تعمیرات و تاسیسات داشته باشیم تمامی آن به عهده خانمها است، اینجا نانوایی هم قرار است تاسیس شود و کار نانوایی نیز به عهده بانوان است.
در آخر سری به آبشار خوابگاه زدیم، آبشاری با ۷ حوضچه که به مدت ۱۳ روز ساخته شده بود، گفتند: این آبشار هدیه رئیس دانشگاه تهران به دختران خوابگاه چمران است.
پایان پیام/