ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد بود
«مظفر شاهدی» معتقد است ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد که آمریکاییها نقش مهمی در تأسیس آن ایفا کرده بودند، در سرکوب شدید و شکنجههای غیرانسانی مخالفان حکومت در زندان نقشی تعیینکننده ایفا میکرد.
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها – ساواک به عنوان یکی از سازمانهای مخوف امنیتی از زمان تاسیس در ابتدای نیمه دوم دهه ۳۰ تا انحلال آن در سال ۱۳۵۷ همواره ناشناخته بود اما بعد از فروپاشی حکومت پهلوی و در ۴۴ سال گذشته اگرچه تلاش شده نوری بر پستوهای تاریک این سازمان افکنده شود اما همچنان حرف و حدیثها و پرسشهای زیادی در ارتباط با آن وجود دارد؛ از جمله، دلایل و ضرورتهای شکلگیری این سازمان و چگونگی مواجهه آن با مخالفان حکومت پهلوی، همواره دغدغه بسیاری از افراد بوده است.
ایرنا برای پاسخ به این پرسشها با دکتر «مظفر شاهدی» نویسنده کتاب «ساواک: سازمان اطلاعات و امنیت کشور ۱۳۳۵- ۱۳۵۷)» گفتوگویی انجام داد که بخش نخست آن را در ادامه میخوانیم.
دلایل و ضرورتهای خارجی و بینالمللی تأسیس ساواک در اواسط دهه ۱۳۳۰ شمسی چه بود؟
_ باید عرض کنم، تأُسیس ساواک از اساس پروژهای آمریکایی بود اما نظیر بسیاری دیگر از دستگاههای اطلاعاتی_امنیتی منطقهای و جهانی، ضرورت تأسیس آن به پایان جنگ جهانی دوم و آغاز عصر موسوم به جنگ سرد در روابط دو اردوگاه بزرگ غرب و شرق مربوط میشد که میدانیم اردوگاه جهان سرمایهداری غرب و اقمار منطقهای آن در اقصی نقاط جهان توسط آمریکا رهبری و هدایت میشد و اردوگاه جهان کمونیسم و چپ هم رهبری و هدایتش برعهده اتحاد جماهیر شوروی قرار داشت. همچنان خود «سیا» سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا نیز حدود دو سال بعد از پایان جنگ جهانی دوم و در سال ۱۹۴۷(۱۳۲۶) و با کمک سازمان امآی۶ (MI۶) تأسیس شده بود.
شکلگیری ساواک در نتیجه جنگ سرد
بنابراین، تشکیل ساواک در ایران نیز در درجه اول از همین وضعیت جنگ سرد میان دو اردوگاه شرق و غرب و اقمار منطقهای آنها ناشی میشد. لایحه تشکیل ساواک که در دولت حسین علا و در سالهای ۱۳۳۴ _ ۱۳۳۵ تهیه شده بود در سال ۱۳۳۵ در دو مجلس شورای ملی و سنا تصویب شد و مدت کوتاهی بعد و عملاً از اوایل سال بعد، سازمان اطلاعات و امنیت کشور که به اختصار ساواک نامیده شد، کار خود را آغاز کرد و همچنان که میدانیم همین تیمور بختیار که حدود ۶ ماه بعد از کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲ فرماندار نظامی تهران شده بود، بهعنوان نخستین رئیس ساواک منصوب شد.
البته موضوع ضرورت برخورد با حزب توده و سایر جریانهای سیاسی چپ که گمان میرفت از حامیان سیاست اتحاد جماهیر شوروی در ایران بودند، از مهمترین دلایلی بود که حاکمیتِ از کودتا برآمده ایران و حامیان آمریکایی آن را به تشکیل ساواک رهنمون ساخت.
بهعبارت دیگر، ضرورت مقابله با نفوذ و حضور سیاسی، اطلاعاتی_جاسوسی شوروی و تشکلهای سیاسی چپِ حامی سیاست شوروی در ایران از عاجلترین دلایل تشکیل ساواک بود. بهویژه اینکه موضوع کشف سازمان گسترده نظامی حزب توده ایران در درون ارتش و نیروهای انتظامی وقت ایران در سال ۱۳۳۳، سخت حکومت ایران و حامیان خارجی آن را از خطر نفوذ کمونیسم و به دنبال آن حضور شوروی در ایران نگران ساخته بود.
با توجه به این موضوع، دلایل داخلی تاسیس ساواک را چگونه میتوان ارزیابی کرد؟
_ دلایل داخلی تأسیس ساواک ارتباط و پیوندِ کمابیش محکمی با همان دلایل خارجی ساواک داشته است. همچنان که آمریکا و انگلیس بههدف استمرارِ سلطه بر سرپلهای نفتی و اقتصادی ایران و در همان حال، استقلالزداییِ سیاسیِ از ایران و منضم ساختنِ آن بهقلمروهای اقماری خود در برابر اردوگاه شرق و کمونیسم، بهطور مشخص، با کودتای ۲۸ مرداد ۱۳۳۲، در عمل، شیوه دموکراتیک و مشروطه سیاستورزی و حکمرانیِ در ایران را منسوخ کرده و با حمایتِ بیحرف و حدیثِ از رژیم استبدادگرا و سرکوبگر پهلوی، ملت ایران را از اعمال حق حاکمیت ملی خود، محروم کردند.
به دنبال سرکوب و حذف مخالفان سیاسی
در این میان، تأسیس ساواک که در شرایط ادامهدارِ سرکوب شدید سیاسی و اجتماعی و حاکم شدن یک نظام اقتدارگرای قانونگریز و مردمستیز در ایران کار خود را آغاز کرد، کمترین نسبتی با تقویت امنیت ملی در مفهوم حق مردم ایران در اعمال حاکمیت ملی خود، نداشت؛ بلکه، وظایف و حوزه اختیارات و عمل آن مستقیم و غیرمستقیم، در راستای سرکوب و از میان برداشتن مخالفان سیاسیِ قانونیِ رژیم استبدادگرای پهلوی، در میان احزاب و جریانهای سیاسی و فکری مختلف، تعریف شده شکل گرفت که خودِ آن حکومت استبدادگرا، قطعهای از پازل بزرگترِ رژیمهای اقماری با حمایت جهان سرمایهداری غرب در منطقه محسوب میشد.
با این حال در چنین وضعیتی بود که ساواک در سالهای دهههای ۱۳۳۰ _ ۱۳۴۰ و ۱۳۵۰، بهمثابه بازوی سرکوب حکومت استبدادگرا و قانونگریز پهلوی، وظیفه از میان برداشتن مخالفان سیاسی حکومت و در کلیت خود، محروم ساختنِ ملت ایران از اعمال حق حاکمیت ملی را برعهده گرفت.
اگر مشروطهزدایی، سلطهپذیری، قانونگریزی و مردمستیزی را مهمترین و تعیینکنندهترینِ دلایل سقوط رژیم پهلوی و پیروزی انقلاب اسلامی مردم ایران ارزیابی کنیم که بهنظر من چنان هم بود، در آن میان، نقش ساواک، بهمثابه ابزارِ اعمالِ آن مشروطهزداییها، سلطهپذیریهای محمدرضاشاه از بیگانگان، سرکوبگریها، دهشتآفرینیها، خشونتورزیها و مردمستیزیها، که بهکلی از حاکمیت وقت مشروعیتزدایی و مقبولیتزدایی کرد، تعیینکننده و درجه اول بود.
دامنه فعالیت ساواک در همان سالهای ابتدایی مختصص همین گروههای چپ شد یا خیر و به دیگر گروههای هم مربوط شد؟
_ بعد از دستگیریهای گسترده و بازجوییها، آشکار شد که بیش از ۶۰۰ تن از افسران ارتش شاهنشاهی ایران در سازمان مخفی نظامی حزب توده در بخشهای مختلف ارتش عضویت پیدا کرده بودند که موضوعی بس نگرانکننده محسوب میشد اما دامنه فعالیتهای ساواک حتی از همان نخستین ماههای آغاز کار آن به مراتب از موضوع و ضرورت مقابله با حزب توده و سایر جریانهای چپ فراتر رفت و دیگر جریانهای سیاسی و مذهبی مخالف حاکمیت هم تحت تعقیب ساواک قرار گرفتند.
در همان حال در یک دهه آتی دامنه فعالیتهای ساواک گستره وسیعی از اقدامات امنیتی_ اطلاعاتی داخلی و خارجی را در برگرفت و رقم ادارات کل ساواک به ۱۰ مورد افزایش یافت. با این توضیح که تیمور بختیار بهعنوان نخستین رئیس ساواک در فرایند استقرار و تثبیت ساواک بهعنوان یک سازمان اطلاعاتی_امنیتی نقش تأثیرگذاری ایفا کرد و تا زمانی که تا آستانه دهه ۱۳۴۰ در رأس این سازمان جای داشت، حاکمیت وقت و نیز آمریکاییها که سازمان سیا نقش قابل توجهی در فرایند شکلگیری و ادامه فعالیت آن ایفا میکرد هیچ نشان ندادند که احیاناً از عملکرد بختیار در رأس ساواک رضایت خاطر ندارند. این را هم اضافه کنم که ساواک در ۱۷ بهمن سال ۱۳۵۷ و فقط پنج روز پیش از سقوط نهایی رژیم پهلوی منحل اعلام شد.
نقش ساواک در سرکوب مخالفان سیاسی را چگونه ارزیابی میکنید؟
_ در دوره ۲۵ ساله پایانی عمر حکومت محمدرضاشاه پهلوی که کمابیش در مسیر همان شیوه حکمرانیِ پدرش گام برمیداشت، سرکوبهای سیاسی به مراتب محسوستر و تعیینکنندهتر از برخوردهای اجتماعی و فرهنگیِ مستقلتر از حاکمیت بود.
با همه این احوال، در سالهای پس از کودتای ۲۸ مرداد و با نوسانهایی تا اواخر سال ۱۳۵۶، که مقارن با گسترش انقلاب مردم ایران بود، سرکوبگریها و مواجهه به شدت قهرآمیز و غیرقابل اغماض با مخالفان و منتقدان سیاسی، در میان اقشار و گروههای مختلف سیاسی و مذهبی ادامه یافت و به ویژه از دهه ۱۳۴۰ به آن طرف، همواره رقمی حدود ۳۰۰۰ تا ۴۰۰۰ نفر زندانی سیاسی در زندانهای مختلف حکومت بودند؛ همچنان هم که عرض کردم ساواک، سازمانِ امنیتیِ مولود دوران جنگ سرد، که آمریکاییها نقش مهمی در تأسیس آن ایفا کرده بودند، در سرکوب شدید و شکنجههای غیرانسانی مخالفان حکومت در زندان نقشی تعیینکننده ایفا میکرد.
از اساس سرشت و در واقع سرنوشتِ حکومت قانونگریز، مردمستیز و وابسته پهلوی دوم با سرکوب شدید و بیرحمانه مخالفانِ سیاسی عجین شده بود؛ مخالفان و منتقدانی که فقط خواستار بازگشت بهشیوه حکمرانی قانونی در چارچوب قانون اساسی مشروطه و متمم آن بودند.
مسیری به سمت مشروعیت زدایی از پهلوی
پس شما معتقدید وضعیت مواجهه حکومت با مخالفان بعد از کودتای ۲۸ مرداد تغییر اساسی پیدا کرد؟
_ در واقع پس از سقوط دولت دکتر مصدق، برخوردهای عمدتاً قهرآمیز و سرکوبگرانه با مخالفان سیاسی حکومت در میان گروهها و جریانهای سیاسی مختلف آغاز و ادامه یافت؛ با اینحال تا چند سال آتی، هر از گاهی و در مقاطع مختلف (از جمله در اواخر دهه ۱۳۳۰ و آستانه دهه ۱۳۴۰) فضای سیاسی و اجتماعی کشور، عمدتاً متأثر از رخدادهای بینالمللی (عمدتاً به دلیل نارضایتی هیأت حاکمه آمریکا از کارنامه سیاسی، اجتماعی و اقتصادی حکومت شاه در سالهای پس از کودتا) کمی بازتر شد اما همه اینها عمری موقت داشت و پس از آنکه شاه آمریکاییان را متقاعد کرد که خود رأساً اصلاحات سیاسی، اجتماعی و اقتصادی مورد توجه آنها را هدایت و به مورد اجرا خواهد گذاشت، بار دیگر سرکوبگریها شدت گرفت.
در واقع، قیام اسلامگرایان به رهبری امام خمینی در مخالفت با برخی از مواد اصلاحات آمریکایی موسوم بهانقلاب سفید (بهطور مشخص لایحه انجمنهای ایالتی و ولایتی که با قانون اساسی مشروطه و متمم آن مغایرت داشت) در سالهای ۱۳۴۱_ ۱۳۴۲ که در نهایت ۱۵ خرداد ۱۳۴۲ بهگونهای قهرآمیز و خونین سرکوب شد؛ نقطه عطفی مهم و تعیینکننده در شروع یک دوره جدید و کمسابقه در انسداد سیاسیِ بازگشتناپذیر در رابطه حکومت با مردم ایران بهشمار میآید. از آن پس، سرکوبهای سیاسی شدت و حدتی روزافزون یافت و در همان حال، بیشتر مخالفان و منتقدان سیاسی و مذهبی، در فرایندی که تا اواخر دهه ۱۳۴۰ به کمال رسید، از رژیم قانونگریز و مردمستیز پهلوی مشروعیتزدایی سیاسی کردند.
شکلگیری سازمانها و گروههای چریکی و مسلحانه مخالف حکومت پهلوی هم بههمین برهه از حیات رژیم پهلوی مربوط میشود که دیگر احساس میشد رژیم پهلوی با سرکوبگریهای غیرانسانی، راه هرگونه امکان مخالفت و فعالیت سیاسی مسالمتآمیز و مدنی را مسدود کرده است و منطقی جز لوله تفنگ و زبان گلوله نمیشناسد. سالهای ۱۳۴۲ تا ۱۳۵۵ اوج دوران انسداد سیاسی، گسترش استبدادگرایی، سرکوب و برخورد بدون اغماض و بیرحمانه با مخالفان سیاسی محسوب میشود.
پایان پیام/ت