خبر خوب| عیدی از جنس عفو پدرانه!/ قصه مسلمان شدن دختر زرتشتی

خبر خوب| عیدی از جنس عفو پدرانه!/ قصه مسلمان شدن دختر زرتشتی نسیم خوش عید همیشه با یک خبر خوب پدرانه از راه می‌رسد. خبری که نشان می‌دهد این پدر دلسوز حواسش به همه هست حتی آن‌هایی که در سلول‌های زندان روزگار را طور دیگری می‌گذرانند و شاید بیش از همه برکت عیدی‌اش شامل آن‌ها شود.
گروه خبر خوب: عید آمد و عید آمد. وان بختِ سعید آمد. آمد روزی که خدا بدون حساب و کتاب و شمارش پاداش بندگانش را ببخشد. روزی که خدا می‌گوید« ادْعُونِی أَسْتَجِبْ لَکمْ» بخوانید مرا تا استجابت کنم شما را از هرچه نیاز دنیوی و اخروی که دارید. عیدی که روز خشنودی حق تعالی است. عیدفطر، روز بشارت فرشتگان است به هم برای آنچه که به امت حضرت محمد صلی‌الله علیه و آله و سلم ارزانی داشته شده. همان که روز جوائز است و باقرالعلوم علیه‌السلام در وصفش می‌فرمایند:« چون روز اول شوّال فرا می ‏رسد منادیی ندا می‏‌کند:ای مۆمنان در این صبحگاه بشتابید برای جوائزتان.» بندگان خوشبخت خدا، عابدانی که حالا پاداش بی‌حساب و کتاب پروردگار را در پرونده اعمالتان نوشته‌اند. دلیل‌های خشنودی خدا! خبرخوب امروز ،عیدی ما به شما.
عیدی از جنس عفو پدرانه!
..

حاشیه‌های یک ضیافت پدر و فرزندی!

حاشیه‌های یک ضیافت پدر و فرزندی! خیابان‌های اطراف حسینیه امام‌خمینی(ره) پر از دانشجویانی است که چشمانشان یا از شادی برق می‌زند، یا از اشک‌های حلقه شده در زیر نور آفتاب.
گروه زندگی_هانیه ناصری: حدود ساعت دو بعدازظهر در ایستگاه اتوبوسی به مقصد خیابان جمهوری اسلامی می نشینی، کنار مردمی که اگر بدانند کجا می‌روی هر کدامشان یک طومار عریضه دارند. به چشم‌هایشان نگاه می‌کنی و توی دلت می‌گویی:« قول می‌دهم نایب‌الزیاره باشم و دل‌هایتان را کنار دلم به حسینیه امام‌خمینی(ره) ببرم!» حسینیه‌ای که قرار است ساعاتی دیگر، شاهد حضور نمایندگان علم و دانش سرزمین مان برای ضیافتی صمیمانه باشد. جوانانی از عرصه علم که این چند ماه اخیر را، به لطف موش دواندن های آن طرف آبی ها و کارگزارانشان در این طرف آب، حسابی معروف شدند! امروز دیدار «دانشجویان» با پدری مهربان و دلسوز است.

*حکمت تاریخ خبری که اشتباه خوانده شد!
خیابان‌های اطراف حسینیه امام‌خمینی(ره) پر از دانشجویانی است که چشمانشان یا از شادی برق می‌زند، یا از اشک‌های حلقه شده در زیر نور آفتاب. صف طولانی دختران و پسران دانشجو تا سر خیابان فلسطین و بعد از آن ..

اینجا خانه ما| پاداش فوری برای روزه داران گنجشکی!

اینجا خانه ما| پاداش فوری برای روزه داران گنجشکی! «عیدت مبارک آقا سجاد! خیلی دوسِت دارم که حواست به علی بود. وقتی روزه بود جلوش خوراکی نمی خوردی. آفرین که شب هایی که بیدار بودیم، قرآن گذاشتی روی سرت». هرچند از این کارش اصلا دل خوشی نداشتم و ترجیح می دادم یک شب هم بخوابد و من را با خدا تنها بگذارد!
این روایت، جریان زندگی است؛ زندگی در خانه ما!
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما!
صدای آیفون بلند شد و بچه‌ها مثل همیشه انگار اسرافیل در صور دمیده باشد، از جا جستند تا ببینند «یعنی کی می‌تونه باشه؟!» من می‌دانستم که چه کسی پشت در است. خودم اسباب‌بازی‌ها را سفارش داده بودم و همین ساعت‌ها، منتظر پیک بودم که برسد و هدیه بچه‌ها را برساند. مقداد افطاری‌اش را خورده بود و مثل ما هنوز سرسفره افطار نبود.
– الان میام خدمتتون.
رفت دم در ساختمان تا بسته را تحویل بگیرد. علی این طور وقت‌ها تشخصش را حفظ می‌کند و بعد از هیجان اولیه، خودش را بی‌تفاوت نشان می‌دهد. سجاد اما مطابق قلب کوچک چهارساله‌اش، بدون سانسور و ملاحظه عمل می‌کند و پشت سر مقداد می‌دود پایین تا زودتر سردربیاورد که ق..