«غَسان»، مردی که کابوس موساد بود
«غَسان»، مردی که کابوس موساد بود کابوس موساد بود. «غسان» را میگویم. هر کجای دنیا که میرفت نقشهی خونآلود فلسطین را مثل بادبادکِ یک پسربچهی سربههوا، دنبال خودش میکشید. انگار که تکه به تکهی خاک وطن و خون برادران و خواهرانش را به کلماتش سنجاق کرده بود.
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: کابوس موساد بود. «غسان» را میگویم. هر کجای دنیا که میرفت نقشهی خونآلود فلسطین را مثل بادبادکِ یک پسربچهی سربههوا، دنبال خودش میکشید. انگار که تکه به تکهی خاک وطن و خون برادران و خواهرانش را به کلماتش سنجاق کرده بود. او حرف میزد و مینوشت اما گلولهی کلماتش، زجههای شاخههای گرم زیتونی بود که سینهی سرد صهیون را دریده بود.
عاصیشان کرد. نمیدانستند چطور دست به سرش کنند وقتی دست از سرشان برنمیداشت. آنها میخواستند بی سر و صدا فلسطین را ببلعند و او با قیل و قالِ قلم، تکه پارههای وطنش را از میان دندانهایشان بیرون میکشید و زخمهایش را رو به آسمان میگرفت تا خدا ببیند. اما بالاخره روز موعود رسید و غسان به خاک و خون کشیده شد. و درست از همانجا بود که بیمهابا در تمام باغهای استعمارزدهی جهان، ریشه..