یا بکش یا کشته شو!
یا بکش یا کشته شو! تا اینکه دیگر نفهمیدیم چه شد. شدیم موشهای آزمایشگاهیِ جنگ قدرت! و قانون فقط یک پا داشت: «یا بکش یا کشته شو!»
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: سالها پیش، خیلی قبلتر از اینکه صدام بخواهد جنگ برادرکشی راه بیندازد؛ «مرز» برای خوزستانیها و عراقیها بیمعنا بود. میآمدند اینجا. صابونهای عطردار میآوردند. میرفتیم آنجا. میوههای تازه میبردیم. خیلی وقتها هم، معاشرتها از دادوستدهای هر روزه، آنورتر میرفت و فامیل میشدیم! پسری عراقی که دلداده دختری ایرانی میشد و شاید هم بر عکس. و زندگی با تمام وجودش، ممکن بود.
آن روزها، «کشور» برایمان معنا داشت اما «دشمن» بیمعنا بود. هر کدامِ ما بخشی از هویتی بودیم که ریشه در زندگی آبا و اجدادیاش داشت. فکرمان، کارمان، لباسمان و حتی لبخندهایمان برای هم محترم بود. دیگر هیچکس نمیگفت من بهترم یا تو. هیچکس دنبال ثابت کردن تعلقش به خاک وطنش نبود. ما میدانستیم «که» هستیم و حتی آنها هم. و نخلها، مثل رشتههای سبز نخ تسبیح، ما را به هم پیوند داده بود.
باغ سبز خاورمیانه
تا اینکه دیگر نفهمیدیم چه شد. یکهو سروکله کفتارهایی غربی در باغ س..