همهپرسیخواهیِ نیروهای تجدّدی؛ انگیزهها و امکانها
انتخابات در ایران یک فرصت حداکثری است و تنها کسانی به دامنۀ اختیارها و میدانهای برآمده از انتخابات قانع نیستند که «هدفهای ساختارشکنانه» دارند و «انتخابات» را «انقلاب» میانگارند. چنین کسانی، هنگامی که به بنبست «نشدنهای ساختارشکنانه» میرسند، وعدههای انتخاباتی خود را به گردونۀ همهپرسی ارجاع میدهند.
فارسپلاس؛ مهدی جمشیدی در یادداشتی نوشت: 1. یک روایت «سادهسازیشده» و «زمینهزدوده» از همهپرسی این است که مراجعۀ مستقیم به آرای عمومی برای حل مسألههای بسیار مهم، نهتنها اشکالی ندارد، بلکه عملیکردن یکی از اصول معطّل قانون اساسی است. ازاینرو، هر چند تاکنون در این باره تعلّل و کوتاهی شده است، امّا اینک باید غفلت گذشته را جبران کرد و دربارۀ مسألههای ملّی و اختلافی، همهپرسی برگزار کرد.
از آنجا که همهپرسی، یک اصل قانونی است و متعلَّق و موضوع آن نیز مسائل بسیار مهم هستند، نباید از مراجعۀ مستقیم به نظر مردم دربارۀ چنین مسألههایی هراسید و این اصل را اجرایی نکرد و مجال داد که نیروهای دگراندیش، پرچم همهپرسی را به دست بگیرند و مطالبهگر شوند. چنین برداشتی، غیرتاریخی و فارغ از مطالعۀ پیشینۀ نیروهایی است که از همهپرسی دفاع میکنند؛ درحالیکه باید دریافت که این درخواست را چه کسانی و با چه انگیزههایی مطرح میکنند و در پشتصحنه، چه سودایی در سر دارند.
اینگونه نیست که این بخش از نیروهای سیاسی و اجتماعی، گسسته از طرح دیرینۀ خویش، اتّفاقی و محاسبهنشده به همهپرسی علاقمند شده باشند، بلکه باید این مطالبه را در نسبت با «طرح ایدئولوژیزدایی» فهم و تحلیل کرد و در بستر آن نشاند و معنا کرد. نگاههای «غیرتاریخی» و «انتزاعی»، این قبیل ملاحظهها و دقتنظرها را کنار مینهند و به این جمعبندی میرسند که نه اجرای یک اصل از اصول قانون اساسی خطاست و نه عمل به نظر مستقیم مردم دربارۀ مسألههای بسیار مهم. در این مجال تلاش میکنیم در مقابل برداشتهای خاماندیشانه و بریده از نیّات و طرحها، به «تاریخ صورتبندی» و «زمینۀ تولّد» این فکر در میان نیروهای سیاسیِ تجّددی اشاره کنیم و نشان دهیم که شرایط عینی و واقعیّت اجتماعی، چه نسبتی با آن دارند.
2. همهپرسی به عنوان یک «راهحل کلان سیاسی»، نخستین بار در دورۀ قدرتنشینی نیروهای اصلاحطلب مطرح شد. آنان پس از اینکه چندی در قدرت قرار گرفتند و کوشیدند و هدفهای خود را محقّق کنند، دریافتند که در عمل، نمیتوانند همۀ خواستههای ناگفته و پنهان نگاه داشتهشدۀ خود را به واسطۀ قرار داشتن در قدرت برآورده کنند، بلکه یک مانع بازدارنده در میان است که از پیشروی آنها در راستای مقاصد ساختارشکنانهشان جلوگیری میکند. این مانع، آیتالله خامنهای بود که نیروهای فکری و رسانهای این در جریان در سالهای بعد، از آن به «هستۀ سختِ قدرت» تعبیر کردند؛ هستهای که برای نظام جمهوری اسلامی، مجموعهای از «مقوّمات» و «ذاتیّات» در نظر دارد و مجال نمیدهد در اثر تلاطمهای سیاسی و نوسانهای انتخاباتی، این «عناصر هویّتبخش» و «خطوط بنیادین» از دست بروند.
در این تحلیل، روشن شد که تمایل نیروهای تجدّدی – چه لیبرالها و چه تکنوکراتها – به مطرحکردن همهپرسی بهعنوان یک «راهحل بنبستشکن»، برخاسته از تقابل مقاصد ضدّساختاریِ آنها با آیتالله خامنهای، و در واقع، رویارویی خزندهشان با عناصر جوهری و ذاتیِ نظام است. حسّاسیّتهای آیتالله خامنهای موجب شده است که نظام جمهوری اسلامی، همچنان از ایدئولوژی انقلابی تهی نشود و عقلانیّت تجدّدی را نپذیرد و آرمانگرایی را از دستورکار رسمیِ خویش خارج سازد.
3. این در حالی بود که نیروهای اصلاحطلب تصوّر میکردند که با تکیه بر «پیروزی در انتخابات» میتوانند بدنۀ اجتماعی خود را به رخ حاکمیّت بکشند و همۀ انگیرهها و نیّات رأیدهندگان را به نفع خود، مصادره به مطلوب کنند و «تحوّلات ساختارشکنانه» در نظام پدید بیاوردند. در واقع، انتخابات در نظر اینان، یک مرحلۀ مقدّماتی برای «فشار از پایین» بود تا قدرت «چانهزنی از بالا» حاصل شود و در نهایت نیز در قالب مصلحت سیاسی، آن هستۀ سختِ قدرت، از موضع خویش عقبنشینی نماید. تجربۀ عملی آنها در کوتاهمدّت نشان داد که چون تفسیر آیتالله خامنهای از پیروزی اصلاحطلبان در انتخابات، براندازانه و تجدیدنظرطلبانه نیست، هرگز نمیپذیرد که در «سیاستهای کلان نظام»، دگرگونی ایجاد کند، بلکه نتیجۀ هر انتخاباتی را تنها در چهارچوب همین سیاستها و خطوط قرمزِ قطعی که هویّت و شخصیّت نظام را میآفرینند، تعبیر و معنا میکند.
ازاینرو، نیروهای تجدّدی دریافتند که باید از انتخابات، توقع فروتری داشته باشند و پیشبردن نیمۀ دیگر طرح خویش را از روندهای قانونی دیگر و حتّی سازوکارهای غیرقانونی بطلبند.
4. یکی از روندهای قانونی که آنها تصوّر کنند میتوانند بسترساز بهحاشیهراندن هستۀ سختِ قدرت شود، «همهپرسی» بود. تحلیل آنها این بود که چون کار در درون ساختار قدرت و در میان نیروهای رسمی، به بنبست رسیده و تعارض و اصطکاک، در حال فزونییافتن است، پس باید اینک در «مرحلۀ پساانتخابات»، به «همهپرسی» ارجاع داد تا مردم بهطور مستقیم و عینی، نظر نهایی و آزادانۀ خویش را دربارۀ مسألههای اختلافی بیان کنند. تنها در این حال است که میتوان از توقف و انسداد خارج شد و ساختار سیاسی را در جهت آنچه که مردم میخواهند، به حرکت درآورد. این تجربۀ نیروهای تجدّدی در دورۀ قدرتنشینی لیبرالها، در دورۀ قدرتنشینی تکنوکراتها در دهۀ نود نیز تکرار شد و این جریان نیز پس از مدّتی، به همین نتیجه دست یافت که باید از همهپرسی، یک نیروی دوچندان و عینی برای پیشبرد هدفهای خود بسازد. در نگاه نیروهای تجدّدی، باید و میتوان با تکیه بر همهپرسی، این حامیِ مقاومِ روایت انقلابی از نظام را منفعل و مصلحتبین کرد و در مرحلههای بعدی نیز حضور و حیاتش را نمادین و بیاثر نمود.
کافی است این «نخستین گام» برداشته شود؛ در این صورت برداشتن گامهای دیگر، آسان خواهد شد و رفتهرفته، از مقاومت و بازدارندگی کاسته خواهد شد و در نهایت، نظام جمهوری اسلامی به راه متفاوتی از انقلاب، رهسپار خواهد شد. دشوارترین مرحله، همین حلقۀ اوّل زنجیره است.
5. البتّه از آنجا که همهپرسی، در قانون اساسی پیشبینی شده و نیروهای تجدّدیِ قدرتنشین، آن را مطرح میکنند، چهبسا برخی نپذیرند که هدف ناگفته، «استحالۀ نظام» است؛ چنانکه از این روند به عنوان «براندازی قانونی» یاد شد. دراینحال، برنامۀ عبور از ارزشهای اصیل اسلامی و انقلابی با استفاده از «ظرفیّت درون قانون اساسی» و «بسیج بدنۀ اجتماعی» پیش میرود و بهاینترتیب، بدون خشونت و در بستر همین سازوکار قانونی، قانون به مقدّمۀ استحالۀ نظام تبدیل میشود. بنابراین، این اجماع در میان نیروهای تجدّدی شکل گرفت که ترکیب «قدرت قانونی» و «قدرت اجتماعی»، مؤثّرترین ترکیب برای عبور از نظریۀ «نظامِ انقلابی» و ایجاد یک نظامِ استحالهشده و پشتکرده به آرمانهای آغازینش است؛ تا آنجا که حتّی آیتالله خامنهای نیز نمیتواند در برابر آن مقاومت کند.
تنها این راهحل شبهقانونی و مسالمتآمیز است که میتواند چرخش ساختاری و تغییر براندازانه ایجاد کند و «روایت غیرانقلابی از نظام» را در قدرت، تثبیت نماید. آن مسألۀ سرسخت را چنین راهحل پهنهدامنه و غولپیکری میتواند از سر راه بردارد و با انقلابزدایی، عادیسازی نماید.
6. تا به اینجا مشخص شد که پافشاری آیتالله خامنهای در برابر نیروهای متمایل به گریز از مرکز – که برآمده از تفسیرهای دلخواهانۀ انتخاباتی هستند – به دلیل تعهد و تکلیف ایشان نسبت به حفظ هویّت اصیل انقلاب است. امّا نوع مواجهۀ آیتالله خامنهای با نیروهای تجدّدی، محل اشکال نیست، بلکه چنانچه ایشان نسبت به این روندهای انحرافی و استحالهخواه، بیواکنش یا همراه باشد باید پرسش کرد. سویۀ دیگر مسأله این است که آیا جامعه از ارزشهای انقلابی عبور کرده است که نیروهای تجدّدی، اینچنین بیپروا از همهپرسی سخن میگویند؟ آیا آنها اطمینان دارند که ایدئولوژی انقلابی، از بدنۀ اجتماعی تهی شده است و تنها در بخشهای از ساختار حاکمیّت و برخی لایههای اجتماعی کوچک بر جا مانده است؟ نیروهای تجدّدی بر اساس کدام شواهد تجربی به چنین دریافتی رسیدهاند؟ و اگر چنین نیست و در همچنان در بر همان پاشنه میچرخد، چرا آنان حاضر به چنین قماری شدهاند؟ در یک طرف این قمار، سود هنگفت است، امّا در طرف دیگر آن نیز شکستی وجود دارد که قدرت چانهزنی را برای همیشه از آنها خواهد ستاند.
7. واقعیّت این است که نیروهای تجدّدی میدانند که یک بدنۀ اجتماعیِ ثابت دارند که هوادارشان هستند و این به دلیل همفکری و هممسلکی آنهاست. تجدّد در ایران، غالب و حداکثری نیست، امّا بدون بدنۀ اجتماعی نیز نیست. پس آنها ریشۀ اجتماعی نیز دارند و ازاینرو، نیروهای سیاسیِ فاقد عقبه نیستند. البتّه نباید فراموش کرد که این لایۀ اجتماعی، از نظر کمّی، اندک و تنگدامنه است و از نظر کیفی، حاضر به هزینهادن و درگیرشدن نیست، بلکه فقط از طریق سازوکارهای رسمی و قانونی است که همراهی میکند و تفاوتها و شکافهایش را مشخص میسازد. در این غیر این صورت، به لاک زندگی شخصی فرو میخورد و در عالم سیاستزداییِ خویش، سرگرم سبک زندگیِ تجدّدی و لذّتهای آن میشود.
در نقطۀ مقابل این طبقۀ اجتماعی، بدنۀ هوادار انقلاب قرار دارند که بهطور قاطع در کنار انقلاب هستند و از خطر و تهدید، نمیگریزند، بلکه تجربههای عینی نشان داده که این طبقه به دلیل تعلّقات دینی و باورهای ایمانی، ازجانگذشته است و هواداریاش موسمی و سطحی نیست. چه از نظر کمّی و چه از نظر کیفی، طبقۀ انقلابی با تعریف یاد شده، قابلمقایسه با طبقۀ تجدّدی نیست و این، ضعف بنیادین نیروهای تجدّدی را نشان میدهد. جریان تجدّد در ایران در طول دو سدۀ پیش تاکنون، هیچگاه تفوّق و غلبه نیافته و همواره در واقعیّت اجتماعی، حاشیهنشین بوده است، امّا به سبب قدرتش در تجلّی و ظهور و روایت، این تصوّر را القاء کرده که «جریان اصلی» در درون جامعۀ ایران است. بعید نیست که حتّی بخشهایی از نیروهای تجدّدی نیز این تصوّر را پذیرفته باشند و در چهارچوب آن، از همهپرسی دفاع کنند.
8. لایۀ سوّم، آن بخش از مردم هستند که «وضع بینابینی» و «حال متوسط» دارند و دچار نوسان و تلاطم میشوند؛ بهطوریکه هم انتخابهای سیاسیشان، متحوّل و جابجاشونده است و هم انتخابهای فرهنگیشان، متناقض و چندتکّه. چرخش این طبقه به یکی از دو سوی جامعه، نتیجه را مشخص میکند. نیروهای تجدّدی نیز امید دارند که با «روایتسازی» و «تحریف» و «صحنهآفرینی» و «بازی زبانی»، نقص خود را در زمینۀ واقعیّت اجتماعی جبران کنند و در لحظۀ نهایی و تاریخساز، این طبقه را مجذوب خویش سازند. در این حال است که میتوانند مدّعی شوند که بخش عمدهای از جامعه، از ایدئولوژی انقلابی عبور کردهاند. قمار آنها نیز در همین نقطه است و این نقطه از بازی است که سرنوشتساز و تعیینکننده است؛ وگرنه قسمتهای دیگر این تقابل، روشن و قابلپیشبینی است.
نیروهای تجدّدی میدانند که در طول دهههای گذشته، دستبرتر را در معادلههای روایی و رسانهای داشتهاند و توانستهاند حقایق را وارونه نشان بدهند و اینک نیز باید از همان قابلیّتهای گذشته استفاده کرد و شخصیّتها و روندها و قواعد را به متن این منازعۀ تاریخی آورد. همچنین نیروهای تجدّدی آگاه هستند که «جبهۀ دشمن» نیز با آنها همداستان است و بخش بزرگی از وظایفشان را بر عهده داشته و خواهد داشت. در حقیقت، نیروهای انقلابی در برابر دو جریان قرار گرفتهاند: یکی جریان «تجدّد ایرانی» که نیروهای تکنوکرات و لیبرال، در درون آن قرار دارند و دیگری جریان «تجدّد غربی» که نیروهای سیاسی و اجتماعیِ اینجایی را حمایت میکنند و در هم تنگنا و بنبست به آنها تنفس مصنوعی میدهند.
بعید نیست که تواقف نانوشتۀ این دو، بخشهایی از لایۀ خاکستری را بفریبد؛ بهخصوص که نیروهای بومیِ تجدّد، پرچم مخالفت آشکار را برنمیدارند و مدّعی معارضۀ با دیانت و انقلاب نیستند، بلکه توجیههای خامکننده و استدلالهای پوششی فراوان دارند. این وضع، کار «تجزیهوتحلیل» را بر طبقۀ متوسط و بینابینی مردم، دشوار خواهد کرد و معرکۀ نفسگیری را پدید خواهد آورد.
9. افزونبراین، حتّی اگر نیروهای تجدّدی نتوانند در عرصۀ همهپرسی موفق شوند و اکثریّت را از آنِ خود کنند، دستکم میتوانند با تلفیق یادشده، جامعه را به سوی دو تکّه شدن سوق بدهند و «شکافهای اجتماعیِ فعّال» تولید کنند. در این حالت است که آتش حسّاسیّتهای برانگیختهشده و تعصّبات عیانشده، با آب همهپرسی خاموش نخواهند شد، بلکه به دلیل ناسازگاری اجتماعی، مواجهه با هر مسألهای شکل هیجانی و بحرانزا به خود خواهد گرفت و عطش همهپرسیهای دوباره را ایجاد خواهد کرد. بهاینترتیب، جامعه وارد بازی تمامنشدنیِ اثبات خویش خواهد شد و هرچه که میگذرد، شکافها و نزاعهای بیشتری پدید خواهند آمد. این زنجیرۀ اجتماعی، هم جامعه را مختل و فلخ خواهد کرد و هم حاکمیّت را بیاقتدار و بیمنزلت. ازاینرو، نباید این چرخه را آغاز کرد. نهفقط باید از همهپرسی – که در شرایط کنونی، بهشدّت مستعد ایجاد شکاف در جامعه است – پرهیز کرد، بلکه حتّی باید از حضور کسانی در انتخابات که قادرند فضای اجتماعی را دوپاره کنند و تنشهای خفته را بیدار نمایند، پرهیز کرد. جامعۀ ما وضع پیوستاری و طیفی دارد و در آن، همه همانند یکدیگر نیستند، امّا این تنوّع و تکثّر به اختلال و تنش کشیده نشده است و مرزهای آنچنانی و خصمانی پدید نیامده است. همهپرسی به روایت نیروهای تجدّدی، اگر به نیروی پیشران فرسایش انقلاب تبدیل شود و از نظام، انقلابزدایی نکند، دستکم به جان جامعه میافتد و در بخشی از آن، حس محرومیّت را تولید میکند.
10. هنگامیکه روندهایی همانند «انتخابات» و «شوراها» در بسیاری موارد، و شخص «ولیّفقیه» در برخی موارد میتوانند تصمیمهای عاقلانه بگیرند و جامعه را با خود همراه کنند، هیچ ضرورتی وجود نخواهد داشت که این زنجیرۀ مهارنشدنی و مخاطرهآمیز به حرکت درافتد. گرهی که با دست گشوده میشود، حاجت به دندان ندارد. در طول دهههای گذشته نیز همۀ تصمیمهای بسیار مهم، در چنین مجرایی رفتهاند و به مقصد رسیدهاند. البتّه در برخی مقاطع، مسئولیّتناپذیری برخی دولتها و مجالس، هزینهزا بوده است، امّا علاج این آفت، رجوع به همهپرسی نیست، بلکه باید ساختار قدرت را تثبیت و استوار ساخت که امکان انحراف و لغزش در درون به آن به حداقل فروکاهیده شود. جامعه نیز با چرخشها و نوسانهایی که خودش در روندها و سیاستها ایجاد کرده است، احساس میکند که زمام در دست خود اوست و دگرگونیها، «جامعهبنیاد» و «از پایین» هستند.
اگر انتخابات، واقعی نبود و یا کارگزاران، بیاختیار و نمایشی بودند، اینهمه حسّاسیّت و رقابت بر سر انتخابات شکل نمیگرفت و نیروهای تجدّدی، اینچنین برای تصاحب قدرت، بیتابی نمیکردند. تمام شواهد حاکی از آن است که نظر مردم در هر دوره، بهخوبی در «نتایج انتخابات» بازتاب مییابد و واقعیّتهای سیاسی در عرصۀ قدرت رسمی، جلوهای از ارادۀ مردم هستند.
انتخابات در ایران، برای همۀ نیروهای سیاسی که میخواهند در درون چهارچوبهای اساسیِ نظام جمهوری اسلامی فعّالیّت کنند و هدفهای خویش را محقّق نمایند، یک «فرصت حداکثری» و «مجال گسترده» است. تنها کسانی به دامنۀ اختیارها و میدانهای برآمده از انتخابات قانع نیستند که «هدفهای ساختارشکنانه» دارند و «انتخابات» را «انقلاب» میانگارند. چنین کسانی، هنگامی که به بنبست «نشدنهای ساختارشکنانه» میرسند، وعدههای انتخاباتی خود را به گردونۀ همهپرسی ارجاع میدهند.
پایان پیام/ت