دعوای بزرگ رسانهها بر سر تصاحب شناخت منِ مخاطب است
کارشناس ارشد رسانه و علومشناختی معتقد است که میزان حجم و ظرفیت ذهنی است که مخاطب را تبدیل به کنشگری میکند که میفهمد یا کنشگری میکند که نمیفهمد، بنابراین؛ هر سیستمی باید به سراغ افزایش حجم ظرفیت ذهنی مخاطب خود برود.
فارس پلاس؛ دیگر رسانهها – رادیو گفتوگو نوشت: برنامه ساعت بیست و چهار و یک دقیقه در قسمت دوم از این مجموعه برنامه به بررسی رسانه و رفتارسازی شناختی پایه، سازمان رفتاری و رفتارسازی متعهدانه در گفتوگو با دکتر علیرضا داودی (کارشناس ارشد رسانه و علومشناختی) و دکتر معصومه نصیری (کارشناس سواد رسانه) پرداخت.
رسانه؛ ابزاری برای انتقال گزارهها
حسینزاده – کارشناس مجری: باتوجهبه عنوان برنامه رسانه، رفتارسازی و شناخت میتوان گفت که عملاً با سه مقوله یا ۳ علم به معنای واقعی عمیق روبهرو هستیم. تمایل دارم که در آغازین بحث نگاهی نسبت به شناخت پایه در یک جامعه داشته باشیم و اینکه این شناخت چگونه میتواند در جامعه رفتاری را شکل بدهد که ابزار رسانه برای مدیریت کردن رفتاری که ایجاد شده، به خدمت گرفته شود یا برای سازمان دادن آن رفتاری که توسط دستکاری شناختی یا دادن یک شناخت خاص یا مدیریت ادراک به وجود آمده است.
داودی: رفتار در هیچ جامعهای بهصورت انتزاعی شکل نمیگیرد که بهصورت انتزاعی راجع به آن بحث شود یا در واقع ادامه پیدا کند؛ بنابراین؛ حتماً دارای یک عقبه و فلسفه است و از تعدادی نقاط گرانیگاه تشکیل شده که بر اساس نوع نگاه، زاویه در اختیار گرفتن انگارههایی که آن را تشکیل داده است، زمانی که به موضوع پرداخته میشود و حتی نوع کاربری که قرار است از آن مفاهیم استخراج شود آن نقاط گرانیگاه اهمیت پیدا میکند یا بااهمیت کمتری به آن پرداخته میشود. پس وقتی صحبت از شناخت پایه میکنیم از دو سطح موضوع صحبت میکنیم.
سطح اول؛ تمام گزارههایی که تا قبل از شکلگیری آن رفتار در مجموع برآیند حرکتی آنها به نقطهای رسیدهاند که در یک مخاطب و یک نفر تشکیل ذرات توجه به آن گزارهها و شکلگیری اولیه یک رفتار به نسبت درکی که از آن گزارهها دارد و شناختی که از پیرامون آن دارد را خواهد داد.
پس ما این جا در همان بخش اول در حوزه شناخت پایه از دو ساحت صحبت میکنیم. ساحت اول، انگارهها به ما هو انگارههایی که شکل گرفته و از راههای مختلف و متفاوت از حوزه حواس پنجگانه تا مشتقات فرعی این حواس وارد ذهن مخاطب میشود. نکته دوم، بار معنایی نشئتگرفته از دادههای در نزد آن مخاطب یا آن ذهن که مترتب بر آن انگارهها میشود. اضافه به آن گزارها میشود و تشکیل یک ماتریکس ادراکی جدید و شناختی را میدهد و حاصل میکند. مثلاً فرض کنید میگویم، هوخشتره.
هوخشتره چه میتواند باشد؟ میگوییم این یک اسم است. پس بلافاصله ذهن مخاطب میگوید که پس این فعل نیست، صفت نیست و قید در حوزه زمان و مکان هم نیست، بلکه یک اسم است. پس بلافاصله شروع میکند انگارههای خود را سازماندهی میکند و میگوید حالا این چه اسمی است؟ آیا اسم جامد است؟ آیا اسم مایع است؟ آیا اسم انسان است؟ آیا اسم شیء است؟ چیست؟ حالا میآییم این جا میگوییم که هوخشتره یک کارکرد در تاریخ داشته است. پس قاعدتاً اسم شیء نمیتواند باشد و مرتب گزاره را محدود میکنیم و داریم به این کلمه هوخشتره که حالا امکان دارد اسم یک پادشاهی بوده باشد حالا من این را گفتم؛ چون خیلی دورازذهن بود عرض کردم، پس آرامآرام میگردد دنبال این که اگر میگوییم پادشاه صفت پادشاه چه بوده است؟ خوب بوده یا بد بوده است؟ خود کلمه یک سری بار دارد که با خود حمل میکند.
ذهن من هم یک سری گزاره نسبت به آن بار دارد که اینها را فراخوان میکند، بارهایی که در ذهن من هست با باری که خود آن کلمه حمل میکند در یک نقطهای به هم میرسند. بر اساس مسیری که آن اسم طی کرده است آن مسیر میتواند یک کتاب، یک آدم، یک فیلم، یک موسیقی یا هر چیز دیگری باشد او در حال جهتدادن به من است.
به انضمام گزارههایی که من به لحاظ پیشفرض در ذهن خود دارم، یک جایی تلاقی پیدا میکند اگر این تلاقی سر کلاس تاریخ باشد، اگر وسط دعوای خانوادگی باشد، اگر موقع مثلاً شنیدن در وسط بازی فوتبال مثلاً ایران و یک کشوری باشد یک مفهوم جداگانهای میدهد. پس هر کدام از اینها به نسبت قیود دارای یک باری میشود. این مفهوم اول شناخت پایه هست. مفهوم دوم شناخت پایه یا شناختی پایه بهمثابه نقطه ثقل و صفر شکلدهی به یک سری مفاهیم بعد از خود میشود. یعنی به شناختها و به شناختنهای بعد از خود، به ادراک بعد از خود میرسد؛ بنابراین؛ وقتی صحبت از شناخت پایه میکنیم یا حوزه شناختی پایهای میکنیم از نقطه بینابینی آن چه که در حال واردشدن است با آن چه که قرار است بهعنوان خروجی شروع به متصاعد شدن و گسترشیافتن بکند، سخن میگویم.
حسینزاده: در حقیقت ما از گزارههایی صحبت میکنیم که هم ایجادکننده شناخت است و هم هدایتکننده اتفاقات یا رفتارهای پس از این نقطه است.
داودی: دقیقاً. پس وقتی صحبت از این فرایند میکنیم از شکلگیری یک تعداد قاعده برای شکلدهی به یک سازمان قواعد صحبت میکنیم که از این به بعد من خودم را در اختیار این سازمان قواعدی میدانم که بایستهها و نبایستهها و همه گزارههای ذهنی خود را بر اساس آن سازمان تراز میکنم.
دعوای بزرگ رسانهها بر سر تصاحب شناخت منِ مخاطب است
حسینزاده: ارتباط رسانه و حوزه شناختی و تعامل میان آنها، نگاه عمیق داشتن به رسانهای که باید آن شناخت را ایجاد کند. یعنی رسانهای که ایجاد شده تا این شناخت را دستکاری کند. شاید یکی از گزارههای شناختی ما هم باشد. ارتباط رسانه و شناخت را چگونه میتوانیم با هم ایجاد کنیم؟
نصیری: ترجیح من بر این است که ابتدا از این زاویه به بحث وارد شویم و بعد برسیم به آن سؤالی که جنابعالی مطرح کردید. در این برنامه وقتی که از سواد رسانهای صحبت میکنیم در واقع از یک سواد، دانش و مهارتی صحبت میکنیم که هم پیشگیرانه و هم پیشدستانه است و هم قابلیت مهندسی رسانه را توسط مخاطب فراهم میکند. آن جایی که باید اشتراک بحثمان را روی آن شکل بدهیم این است که ما دیگر نگاه مهندسی یکسویه رسانه برای ایجاد شناخت را از زاویه سواد رسانهای به آن ورود پیدا میکنیم باید با تأمل به آن بپردازیم. این که من در تعاریف خود چگونه مخاطبی شوم یا چگونه مخاطبی باشم با چه سطحی از کنشگری که بتوانم سازمان رفتاری خود را به رسانه بار کنم. یعنی اگر قرار است که در واقع شناختی یا مهندسی شکل بگیرد یک مهندسی دوسویه باشد. یک مهندسی یکسویه از طرف رسانه نباشد که البته قدرت رسانه، امروز این شرایط را برای ما رقم زده است که تصور میکنیم که او اگر اقدامی کند یک اقدامی است که صددرصد من باید مطیع آن باشم. از منظر سواد رسانهای من مخاطب دارای اهمیت هستم. اینکه نسبت رسانه، ارتباط و شناخت چگونه باید باشد بحث دیگری است که بههرحال این یک مهندسی دوسویه را میطلبد.
یعنی منِ مخاطب بخشی از خردهفرهنگ خود، از نگاه خود، از آن چیزی که داشتههای خودم هست بهصورت فعالانه و هوشمندانه و مبتنی بر یک سری نقطههای مشخص به رسانه ورود بدهم که ممکن است با کنشگری خود یا با تعریف نیاز جدید خود من هست، با عدم استقبال از یک ممکن است یک فرایندی باشد که رسانه برای ما رقم زده است که ما نمونههایی داریم که رسانه در حوزه شناختی ورود پیدا کرده نه بهصورت صددرصد اما توفیق برای آن حاصل نشده است. به جهت این که من خود را مخاطب فعال در این پروسه دیدم. اما ممکن هم است که طبق آن چیزی که جناب داودی اشاره میکنند یک فرایند باشد؛ چون بالاخره حوزه دعوای امروز کمپانیهای بزرگ رسانهای آنهایی که بحث مدیریت افکار، شناخت و ذهن را دارند بر سر تصاحب همین بحث شناخت من است.
حسینزاده: قطعاً مخاطب ما گزارههایی را که دریافت میکند با ابزار رسانه به آن میرسد. پس ما ابزاری به جز رسانه نداریم. هر چیزی را که منتقلکننده یک پیام باشد رسانه میشود.
نصیری: این در شرایطی است که ما بپذیریم رسانه خطی رفتار میکند. ما امروز چیزی به نام خط نداریم. ما امروز در یک فضای تعاملی دایرهای هستیم. رسانه برای منِ مخاطب محتوایی را ارسال میکند شناخت من را مهندسی میکند و غیره. این یعنی چه؟ یعنی من پذیرفتم که یک فرایند خطی یکسویه وجود دارد درحالیکه امروز اساساً در مکاتب مختلفی که بحث رسانه را مطرح میکند حداقل بهصورت نمادین شما را تعامل گر قلمداد میکند.
نقطه صفر؛ آنجا که مخاطب برای لمس پیام آن را حس میکند
حسینزاده: وقتی صحبت از انتقال پیام یا شناخت پایه میکنیم این شناخت پایه بدون رسانه اتفاق نمیافتد. یعنی عملاً شناخت اگر مکتوب، دیداری، شنیداری، مستقیم و یا مجازی اتفاق بیفتد یک رسانه است. یعنی چیزی به جزء رسانه وجود ندارد؛ بنابراین؛ عملاً شناخت پایه که ما از آن صحبت میکنیم بدون استثنا با رسانه گرهخورده است، یا نگاه عمیقی است که در حقیقت من میتوانم نسبت به رسانه داشته باشم.
داودی: شناخت پایه زمانی اتفاق میافتد که یک پدیده توسط مخاطب قابللمس شود. در غیر این صورت هیچ اتفاقی نمیافتد. پیامی که میشنوید علیالظاهر صوتی است. اما یک مخاطب میتواند پیام صوتی را لمس کند؟
نصیری: در ذهن خود، بله.
داودی: آیا جامعه میتواند یک پیام صوتی را لمس کند یا نه آقای دکتر؟
حسینزاده: قطعاً اگر اثرات آن را در جامعه دیده باشد و یا متصور باشد بله.
داودی: پس میتواند.
نصیری: یعنی شما میخواهید بگوئید که پیشزمینه و عقبه ذهنی در فهم یا ایجاد این شناخت پایه اثرگذار است.
داودی: در لحظه لمس پیام توسط مخاطب از نظر سواد رسانهای چه اتفاقی میافتد؟
نصیری: مخاطب قطعاً همزاد پنداری میکند و به تجربه زیستههای خود برمیگردد.
داودی: یک گام عقبتر بیایید. من الان یک پیام صوتی را شنیدم و پیام صوتی برای من قابللمس شده است در آن لحظه لمس پیام برای من مخاطب چه اتفاقی میافتد؟
حسینزاده: یعنی عملاً در جایگاه پذیرنده آن پیام قرار میگیرم.
داودی: من دنبال یک عبارت دیگر هستم.
نصیری: همراهیکننده.
داودی: همه درست است؛ ولی یک نقطه صفری وجود دارد آن نقطه صفر …
نصیری: خود منتقلکننده پیام میشود؟
داودی: دقیقاً و مرحله انتخاب مخاطب تلقی میشود. مخاطب در چند صدم ثانیه انتخاب میکند که آیا این پیام را لمس کند تا آن را حس کند، تا به بانک دادههای خود اضافه کند تا مزید بر سایر پیامها بکند یا نه؟ تمام حوزه جامعهشناسی و حوزه سواد رسانهای زمانی که میخواهد جامعه را به سمت آنالیز ببرد همه از یک بحث صحبت میکنند میگویند جامعه چهقدر این پیام را گرفت و چهقدر نگرفت. این پیام را گرفت یا نگرفت که یک حرف کلی است ما این جا میخواهیم برویم به آن نقطه صفر. در آن لحظهای که مخاطب پیام را میگیرد و قرار است در جامعه تبدیل به رفتار شود آیا در آن نقطه صفر مخاطب توان انتخابکردن یا نکردن پیام را برای لمس این پیام برای تبدیلکردن به یک حس را دارد یا ندارد؟
حسینزاده: تمایل دارم از آن بهعنوان یک فهم نام ببرم. زمانی پیامی منتقل میشود و فرد این پیام را در خود درونی میکند، خود را نسبت به آن پیام جامعهپذیر میکند که یک فهمی درون او ایجاد بشود حتی در کسری از ثانیه، فهمی که دو بال دارد: یک. دانش و دو. تجربه.
نصیری: فهم ساحتی است که شما یک سری مراحل را از آن عبور کردید و به این مرحله رسیدید که آن اتفاق از منظر رسانهای آن، به مفهوم این است که آن لحظه اول چه اتفاقی میافتد. من اگر پژواک خود را ببینم آن را حس میکنم، لمس میکنم و به رفتار خود تبدیل میکنم و اساساً در معرض آن قرار میگیرم.
آنجا که تعهد مخاطب شکل میگیرد
حسینزاده: دو شاخه تجربه و دانش که اگر تجربه را با یک اغماض کنار بگذاریم دانش همان دانش رسانه است. دانش همان سواد رسانه است که در کسری از ثانیه فرد باید متوجه بشود که این رسانه، این دانش تجربه را دستکاری میکند که من را در یک مسیری قرار بدهد، مدیریت کند. من آن را بفهمم حتی اگر نمیخواهم که بفهمم. گزاره را دریافت کنم حتی اگر نمیخواهم گزاره را دریافت کنم و لاجرم این اتفاق میافتد. این رسانهای که از آن صحبت میکنیم، شناختی برای ما ایجاد میکند، میخواهم بگویم این شناخت را رسانه به ما هو رسانه چگونه ایجاد میکند؟ که من مخاطب دریافت میکنم و دقیقاً متناسب با خواست آن فرستنده که هر کس میخواهد باشد، به خواست مخاطب حرکت میکنم. شناختی را رقم زده، میپذیرم، درونی میکنم، خود را نسبت به آن جامعهپذیر میکنم، پیاده میکنم و برای من تبدیل به رفتار میشود.
داودی: این جا میگویم که همه تلاش و توان فقط بر یک نقطه است اصلاً زمانی میتوانیم بگوییم رسانه موفق است، یا یک مخاطب زمانی سواد رسانهای او در چه سطحی است یا جامعه را زمانی میتوانیم بگوییم در مرحله سلامت یا در مرحله اختلال هست یا در حوزه شناختی زمانی میتوانیم صحبت از شناخت کافی، وافی و دقیق داشته باشیم که بتوانیم برای این مسئله پاسخ داشته باشیم. چگونه لمس تبدیل به حس میشود؟ اگر یک فرقه در جامعه گسترش پیدا کند و بتواند لمس انتزاعی را تبدیل به حس ذهنی کند، وارد مرحله تبدیل مخاطب به خوانده شده است. یعنی چه؟ یعنی تازه از این جا به بعد مفهومی تحت عنوان تعهد آرامآرام شکل میگیرد.
نصیری: مخاطب وفادار، متعهد
داودی: احسنت. چرا؟ چون مخاطب قبل از تعهد توجه دارد. توجه کرده که تعهد ایجاد میکند. چهطور میشود که سازمان منافقین عضوگیری میکند؟ چهطور میشود که یا فرقهای عضوگیری میکند؟ چهطور میشود که گزارشگر شبکه من و تو بهرغم این که مخاطب میداند برای چه کسی میفرستد؛ اما مخاطب وفادار نسبت به خود ایجاد میکند و بسیاری از مثالهای دیگر. آن اصل ماجرا این جا است من میخواهم بروم سراغ آن فوتون اصلی ماجرا که چگونه یک لمس عینی تبدیل به یک حس ذهنی میشود که آن حس نقطه یکِ اتصال من مخاطب به مفهومی تحت عنوان وفادار یا متعهد ایجاد میکنم و نکته بعدی آن، چگونه من را بعدازاین مخاطب تبدیل به شهروند جامعهپذیر میکند یا نمیکند؟
نصیری: یک نقطه قبل از آن دارد. بالاخره ما هم مخاطب رسانهای هستیم، شما به هر محتوایی توجه نمیکنید. این یک نکته است، یعنی این گونه نیست که شما بهعنوان رسانه یک محتوا را در معرض دید من قرار بدهید حتی من را مهندسی کنید و بخواهید من بپذیرم.
حسینزاده: چشم و گوش بسته بپذیرم؟ چنین اتفاقی نمیافتد.
نصیری: آن نقطه ذهنی من، آن نقطهای است که باعث میشود من در معرض پیام قرار بگیرم و به آن توجه کنم و حالا آن را لمس کنم و به نظام رفتاری من تبدیل شود و حتی برای آن کنشگری میدانی کنم. آن نقطه این جا باید به آن توجه ویژه کنیم؛ چون یک اتفاق قبل از همه این فرایندها میافتد که من انتخاب میکنم که بلومبرگ، سیانان، اینترنشنال را ببینم حتی یعنی میخواهم بگویم در انتخابگری این که در معرض چه قرار بگیرم که او حالا توانمندی این را پیدا کند که من را بهعنوان مخاطب مهندسی کند یا خیر.
داودی: اتفاقاً من هم همین را میگویم. آن لحظه تبدیل لمس به حس آن مرحلهای است که منِ مخاطب بر اساس تمام بیگ دیتایی که در ذهن خود دارم به سمت مرحله انتخابکردن یا نکردن میروم.
حسینزاده: که همان دانش میشود؟
داودی: این قبل از دانش است.
نصیری: این شاید حتی ایدئولوژی باشد حتی از اعتقاد بیاید.
حسینزاده: بحث من دانش است.
نصیری: میخواهم بگویم اصلاً یکقدم عقبتر از آن هست. ببینید شما وقتی که انتخاب میکنید که مثلاً اینترنشنال را نبینید قبل از دانش شما و قبل از هر فرایند ذهنی شما اعتقاد و ایدئولوژی شما میگوید که این. میخواهم بگویم این یک اتفاق و یک پکیج درهمتنیدهای است.
لذت تعهد داشتن مخاطب به بودن، فارغ از هر نوع پارادایم لمسی و حسی
حسینزاده: از یک زاویه دیگر میخواهم راجع به آن بگویم اگر زمانی حسی که به من منتقل میشود تبدیل به لمس و قابلفهم میشود اصلاً درگیری ما با پوزیتیویسمهای غربی نسبت گرا دقیقاً همین است زمانی این اتفاق میافتد که تفهمی این میان اتفاق بیفتد. یعنی عملاً یک نگاه وبری این وسط اتفاق بیفتد که من نوعی را برای من قابلفهم کند و من این را دریافت کنم. اگر این دقیقاً مثل این باشد که عصب دست شما از بین رفته باشد دست خود را در آتش کنید و یا برعکس لمس حس شما را درگیر نمیکند. چرا؟ چون چیزی وجود ندارد؛ ولی زمانی که یک فرایند تفهمی این وسط وجود داشته باشد با نگاهی به این فرایند تفهمی میتوانیم عملاً یک نگاه دانشی به حوزه رسانه داشته باشیم که وقتی آن اتفاق رقم میخورد بلافاصله میآید در ذهن من یک دیاگرام و یک پازلی شکل میگیرد که این پازل من را مدیریت میکند به سمت آن رفتاری که خروجی بحث باشد.
داودی: نکته این جا است. اگر دستی حس ندارد و شما آن را وارد آتش کنید درست است که آن لمس تبدیل به حس نشده؛ اما اثر خود را به جا گذاشته و دست سوخته است. شما سوختن را نمیتوانید حس کنید؛ چون قابلیت تبدیل لمس به حس را ندارید؛ اما عرض من دقیقاً این جا همین است شما مثال خیلی خوبی را زدید؛ اما آیا لازم است من در نقطه صفر حدفاصل بین لمس تا حس آتش را تجربه کنم؟ مگر آتش را نمیبینم؟ پس گزاره انتخابکردن، آتش میسوزاند، گزاره انتخابکردن لمس به حس اساساً ما را در نقطه صفر نگه میدارد.
حسینزاده: ولی رفتاری را شکل نمیدهد.
داودی: چرا اتفاقاً شکل میدهد.
نصیری: این در رسانه این قدر قابللمس مثل آتش نیست که شما یک فضای ذهنی داشته باشید و بگویید این آتش است حتی اگر دست من حس ندارد میدانم که میسوزاند.
داودی: وقتی که صحبت از سواد رسانهای میکنیم سواد رسانهای به معنی هر ۵ دیافراگمی که ایجاد میکند میگوید اگر میبینید پس لزومی ندارد که آتش را میبینید لزومی ندارد این لمس را به حس تبدیل کنید.
نصیری: اگر. این قید اگر مهم است.
داودی: این قید اگر همان نقطه صفر است که چه میشود اگر شما مانع میشود که شما به سمت آتش بروید یا اگرشما در رفتن شما به سمت آتش اثری ندارد.
نصیری: یک نکتهای هست و آن این است که میگوید میدانم که میسوزاند؛ ولی اتفاق را رقم میزنم. مسئله ما در سواد رسانهای این جا است که فرد میداند که این خبر، خبر جعلی است. اما برای دیگران ارسال میکند. برای این که مقوم ذهنیت خود او است. یعنی من معارض یک پدیدهای هستم آن پدیده میتواند از واکسن کرونا باشد واکسن برکت تا انواع گزارههایی که در سالهای گذشته آن را تجربه کردیم.
حسینزاده: میتوانیم بگوییم همگرا با نیاز او هست؟
نصیری: خیر. چون خود و ذهنیت خود را تأیید میکند. آن ذهنیتی که حالا در آن رسانه شناخته است، آن شناخت پایه، دستکاری اتفاق افتاده است و خیلی موارد دیگر. شما یک فرد مهندسی شده بهصورت خواسته یا ناخواسته هستید که امروز دیگر فقط فرد مهندسی شده نیستید. در واقع ذهن نیازمند تقویت گزاره خود برای دیگران هستید. اثبات خود برای دیگران هستید.
داودی: تا این جا قبول. اما ما بسیاری از مخاطبین را دیدیم که وقتی خبر جعلی را منتقل میکند هیچ برداشتی از این که آن مقوم ذهنیت او هست ندارد. چون اساساً خود گزارهای ندارد که آن ارسال را مقوم ذهنیت خود بداند.
نصیری: این جا دو تا دسته مخاطب داریم. این بحث مقوم مال کسی است که میگوییم میداند. با علم به این که دروغ است، با علم به این که گزاره دستکاری شده است.
داودی: آن که میداند تکلیف او مشخص است.
نصیری: آن که نمیداند که یک بحث دیگری است.
داودی: نه. کسی که اساساً مفهومی تحت عنوان مقوم بودن برای او هیچ تعریفی ندارد، میخواهیم چهکار کنیم؟ وقتی از او میپرسیم لذت رمزگشایی دارید؟ میگوید نه. لذت رمز شدن دارید؟ یعنی کد شدن دارید؟ میگوید نه. میگوییم پس لذت چه چیزی دارید؟ لذت تولیدکردن دارید؟ میگوید نه. لذت مصرفکردن دارید؟ میگوید نه. میگوییم پس چرا این رفتار را بروز میدهید؟ آن جایی که بحث سرگردانی مرحله بین لمس و حس در واقع به وجود میآید مرحلهای است که ما یک گام جلوتر رفتیم. چیزی است که ندید گرفته شده است. آن کجا است؟ لذت تعهد داشتن به بودن فارغ از هر نوع پارادایم لمسی و حسی.
طرف میگوید که من فقط هستم. برای من مهم نیست که پیامی که دارید درست است یا غلط است. میدانم که درست است یا غلط است. یا اصلاً میخواهم رمز بشوم یا رمز بشوید برای من هم هیچکدام از اینها مهم نیست. خود را در مرحله فراوانی تعریف میکند نه در مرحله همراهی. ببینید این گزاره خیلی جدی است. این مخاطب توانسته است فرایند را حس کند، لمس کند یا نه؟ آیا توانسته است جامعه را به حس برساند؟
ما وارد مرحله جدید میشویم، در مرحله جدید چیست؟ میگویند مرحله تصور ذهنی از لمس و حس. طرف چشم خود را میبندد. تکنولوژی وی آر از این جا درآمد. چشم خود را میبندد خود را مثلاً در فلان شهر میبیند. درحالیکه هیچ تصوری نه از لمس آن شهر داشته است نه حسی که از قدمزدن در خیابانهای آن شهر به آن دست بدهد. اما اکنون خود را آن جا میبیند کمتر از ۵ ثانیه بالای پشت بام دارد خود را پایین پرت میکند. در وی آر دیدید که طرف یک دفعه حس پرت شدگی پیدا میکند. میگوید بحث تصور لمس کردن و حس کردن.
نصیری: که البته اکنون الصاقات لمسی هم دارد. تیر میخورید میلرزد و گرم میشوید. قهوه میخورید بو را استشمام میکنید و انگار در دست خود تصور میکنید.
داودی: احسنت، از این جا به بعد دیگر مقومها هستند که شما فرمودید. نکته این جا است اگر جامعهای به حد یقفی در حوزه رسانه برسد که بتواند با تصورکردن آن عامل ایجاد تصدیق یک موضوع بشود حالا باید آن را چهکار کرد؟ نه قبل از آن چیزی را لمس کرده، نه بعد از آن حسی را منتقل کرده است. در ذهن خود توانسته تصوری را ایجاد کند که share این تصور بین افراد همگن تبدیل به تصدیقی شده است که ما از آن تحت عنوان رفتار بدون منبع یاد میکنیم. رفتار بدون منبع یعنی من تعهد دارم که باشم. چه باشم، چگونه باشم، کجا باشم، تا چه زمانی باشم؟
نصیری: ما میتوانیم چیزی بدون مصداق بیرونی تصور کنیم؟
داودی: بله.
نصیری: شما میگویید آتش، کشتهشدن، سقوطکردن، ارتفاع، بلندی، همه اینها. تصور است دیگر. من یک پسزمینهای در ذهن خود از تمام آنها دارم، پس آن را تصور میکنم.
داودی: پس من به شما الان عبارت میدهم ارتفاع پست.
نصیری: یک عبارت انتزاعی است.
داودی: نه. انتزاعی نیست.
نصیری: باز همین هم من را میبرد روی یک فیلم و برای آن من ما به ازاء پیدا میکنم.
داودی: اصلاً فیلم را کنار بگذارید.
نصیری: میخواهم بگویم ما چیزی را تصور میکنیم که میدان داشته است.
داودی: این برای قبل از آن هست.
حسینزاده: ما زمانی که صحبت از سازمان رفتاری در یک جامعه یا رفتار ساخته شده در یک جامعه میکنیم عملاً یکبار معنایی و یک روح به یک رفتار میدهیم که خواسته یا ناخواسته علمی پشت آن وجود دارد. نمیتوانیم خود را یک خلأ ببینیم.
داودی: تمامی درست است؛ ولی من همه را بر میگردانم به آن نقطه صفر و جایی که اصلاً قابلرؤیت نیست.
نصیری: آیا موقعیت صفر برای مخاطب امروز داریم؟
داودی: وقتی میگوییم ارتفاع پست تصور ما از ارتفاع مشخص است. میگوییم بلند. تصور ما از پست هم مشخص است. پست میگوییم مثل پستفطرت یعنی آدمی که ذات کثیفی دارد یا آدمی که پست به معنی فروکاهنده. در حوزه شناختی وقتی وارد حوزه سازمان داریم میشویم؛ یعنی قاعده. قاعده خلق میشود. نه قبل از آن امکان دارد وجود داشته باشد نه بعد از آن امکان دارد به تحقق بپیوندد. وقتی میگوییم ارتفاع پست یعنی نقطه تعلیق.
دانشآموزی که هیچ تصوری از مهسا امینی ندارد و در خیابان میآید. یک ارتفاعی را در ذهن او ایجاد کردند درحالیکه رفتار کاملاً فروکاهنده است. در حالت تعلیق وقتی قرار میگیرد. بدترین اتفاق این جا این است شما رسانه را در جامعه به دلیل این قرار گرفتگی در نقطه صفر در حالت تعلیق ببرید. میدانید مثل چه چیزی میماند؟ اقیانوس آرام آن جایی که آب گرم و سرد به هم میخوردند؛ اما ترکیب نمیشوند. آن یک خط ایجاد کرده است. آن خط تعلیق است. نه سرد است، نه گرم است. نه میتواند متعلق به سمت گرم ماجرا باشد نه میتواند احساس تعلق نسبت به سرد ماجرا داشته باشد.
نصیری: من اعتقاد دارم که یک ارتقا پلکانی معنا در ذهن مخاطب داریم همان دانشآموزی که ذات مهسا امینی برای او مسئله نیست. گزارههایی که باب میشود. ضد زن بودن، دیکتاتور بودن، کشتهشدن. میخواهم بگویم یک چیزی به آن بار میشود که مهسا امینی برای او معنا دارد. نه خود مهسا امینی بهتنهایی.
داودی: دقیقاً من همین را میگویم. پس دانشآموز را نسبت به مفاهیم در حالت تعلیق قرار میدهد.
نصیری: وقتی کنشگری میکند آیا تعلیق دارد؟
داودی: خیر.
حسینزاده: نکته جالب این است تجربه ما این است که با برخی از افرادی که در داستان سال گذشته ما با آنها مصاحبه کردیم میگفتند ما اصلاً مهسا امینی را نمیشناسیم. کاری به مهسا امینی ندارم.
داودی: پس نسبت به مهسا امینی گزارهای نداشته؛ بلکه یک سری گزاره قبلی هم داشته، درست است؟
نصیری: نه میگویم آن رسانه گزاره برای او ساخته است.
داودی: باشد ساخته است، همه اینها درست. این آدمی که آن را نمیشناخته و این را برای او ساختند در حالت تعلیق آمده است. خب تعهد نسبت به چه چیزی دارد؟ ما بحثی تحت عنوان انتقال داریم. در حوزه جامعهشناسی انتقال فرهنگی داریم، در حوزه انتقال فرهنگی همه انگارهها با هم منتقل نمیشود. اولی یک گزاره منتقل میشود زمینهسازی میکند مثل دو امدادی میماند در انتقال. اما این که شما به لحاظ ذهنی در سازمان پذیرش گزاره اول قرار بگیرید، اصلاً هنوز رفتار شکل نگرفته است. من عرض کردم بیاییم در نقطه صفر. بر اساس نگاه خود شما و خانم دکتر اصلاً طرف مهسا امینی را نمیشناسد یک سری گزارهها هم از قبل بار شده است عرض کردم اول عرایض خود که امتداد میآید حال صفر، ادامه را میدهد. طرف یک تعهدی حس میکند. این تعهد، تعهد تولیدی، تعهد توزیعی و توسیعی هم نیست.
وقتی میگوییم تعهد، تعهد یعنی رابطه بین من هستم با منی که باید حرکتی را انجام بدهد. حتی اگر نیاز هم ایجاد نشود تعهد نسبت به بودن خود دارم. رابطة بین من موجود با من در حال حرکت، تعهد دارم که باشم. شما وقتی اینستاگرام را چک میکنید در حال مصرفکردن پهنای باند هستید. هزینه میدهید، وقت میگذارید. عمدتاً هم نتیجهای در آخر وجود ندارد. ولی تعهدی به خود دارید تعهد بار ارزشی ندارد بار سازمان رفتاری دارد که هر وقت بیکار شدم باید این را چک کنم. حتی اگر برای این چککردن هزینه صرف شود. آرام این تعهد من موجود را تبدیل به من محرک میکند. نه حتی متحرک، آرامآرام من محرک فرم تحرک را تعریف میکند. رسانه این جا چهکار میکند؟ رسانه این جا میگوید من در تعیین فرم تحرک شما مؤثر هستم نقطه صفر من این جا است. جامعه نقطه صفر تحریک است. پس آن تحریک و این تحرک هر دو در من به نسبت تعهد من باید باشم ایجاد میکند. این قابلیت صددرصد ذهنی هست. هنوز عینی نشده است. حالا ذهن من از این جا به بعد وارد سواد رسانهای میشود. برای این که حس تنهایی نکند میرود سراغ لمس گروههای همسان. برای این که حس قدرت به من دست بدهد به سمت لمس میدان میروم. در میدان میآیم که یک سری اقدامات را انجام دهم. اما تمام این موارد به نقطه صفر بر میگردد. یعنی آن تبدیل و آن تعهد که من نسبت به خود دارم. انسانی که نسبت به خود تعهد نداشته باشد وجود خارجی ندارد.
نصیری: در همین سالگرد اتفاقاتی که افتاد تحرک بوده و محرک آن هم بوده است؛ اما این بودن را دیگر ندیدیم. ممکن است که این قواعد را در یک ساختار دیگر تحلیل کنیم. میخواهم بگویم که یک استثنائاتی هم وجود دارد.
داودی: تحلیل در یک ساختار دیگر کاملاً پذیرفته و مشروع است. اما پایه را که نمیتوانیم ندید بگیریم. در حوزه شناختی یک کلمه تحت عنوان امکان داریم. آیا امکان بروز، امکان ظهور، مانند سال گذشته بر اساس جمیع ضوابط و شرایط هم وجود داشته است؟ پس این خیلی مهم است. این استثنا نیست، این قاعده است. ما به یک مرحله تحت عنوان امکان میرسیم. آیا امکان بروز وجود داشته است، دارد، آیا امکان ظهور دارد؟ آیا امکان اقتضائی دارد؟ همه اینها به این معنی است که آیا اساساً امکان فعالکردن آن سازمان به لحاظ سیستمی در حوزه رفتاری وجود داشته است؟
بله داشته است. شما اول فرمایش خود فرمودید که خود سواد رسانهای هم پیشگیرانه است و هم پیشدستانه. نمود آن در حوزه جامعه است. پس شما میدانید که این امکان وجود دارد؛ اما در تسخیر امکان، پیشدستی میکنید و از فعالشدن آن امکان پیشگیری میکنید؛ بنابراین شما تعهد من در بودن در هر چیزی را به لحاظ پیشگیری و پیشدستی دچار اختلاف یا باز تعریف یا بازشناسایی یا توضیح یا هر چیز دیگری میکنید که در مجموع این تعهد من در نقطه صفر تبدیل به آن سازمان رفتاری بهصورت علنی یا قواعد مشابه قبل از خود نمیشود. پس این یک فرایند است.
حسینزاده: ما زمانی که صحبت از شکلگیری یک رفتار میکنیم این رفتار بدون شناخت که قطعاً نیست. وقتی ما صحبت از یک رفتار میکنیم. قطعاً این رفتار بدون مدیریت رسانه اتفاق نمیافتد. حتی اگر رسانه، رسانه مستقیم باشد. عملاً ما میگوییم بله؛ بنابراین؛ یک علمی باید نسبت به رسانه وجود داشته باشد یک شناختی هم باید وجود داشته باشد که این دو بتوانند رفتاری را شکل بدهند که من تولیدکننده آن رفتار یا پشت پرده آن رفتار انتظار دارم. منتها اینجا یک نکتهای ایجاد میشود آن نقطه ابهام این جا است آن هم این است که رفتاری که برگرفته از شناخت باشد دیگر بحثی برای آن وجود ندارد، رفتاری که برگرفته از دانش باشد بحثی روی آن نداریم، منتها رفتارهایی شکل میگیرد که هیچکدام این دو نیست. یعنی میخواهم به این یک تبصره بزنم؛ یعنی عملاً رفتاری شکل میگیرد که ما به ازاء آن رفتار فهمی وجود ندارد که آن رفتار شکل دارد. این رفتار برای فرد غیرقابلفهم است. ولی برای سازنده آن رفتار که آن جا شناخت میآید مشخص است که من چهکار میکنم. چه مسیری را در ایجاد آن رفتار طی میکنم.
نصیری: مخاطبی که صحبتهای ما را میشنود این استنباط را میکند که به طور مثال همه کسانی که بیرونآمده بودند نمیفهمیدند که یک رفتاری را انجام میدهند؟ میخواهم بگویم این یک حد وسط هم دارد. بخشی ممکن است که با علم، با رفتار، در واقع با شناخت یک رفتاری را اتخاذ کردهاند حتی در حد این که بیاید یکقدم بزند و برگردد. اگر مثال آن، موضوع اتفاقات سال گذشته شد، به دلیل نزدیکشدن به ذهن مخاطب است.
حسینزاده: بله. موضوع بحث ما این بحث داستانهای خانم امینی یا سالگرد فوت ایشان نیست. منتها نکته یک چیزی است که ما نمیگوییم متوجه نمیشوند، میگوییم برای یک تعداد از افراد بهواسطه نداشتن سواد رسانه، بهواسطه نداشتن یک سازمان رفتاری مشخص اتفاقاتی رقم خورد. غالباً آنها هم افرادی بودند که ابراز پشیمانی کردند و عذرخواهی کردند و عفو شدند و امسال هم نیامدند. منتها یک دسته افرادی بودند که در آنها رفتاری شکل گرفته است که قطعاً آن شناخت، سازمان رفتاری و اثرگذاری آن رسانه وجود داشته است و شاید برای برخی از آنها که تقریباً میشود گفت حولوحوش تقریباً ۴ یا ۵ درصد آنها باشد، سواد رسانه هم وجود داشته، یعنی با علم به این موضوع آمده است.
نصیری: اتفاقاً این افراد تأثیرگذارتر از آن ۹۵ درصد دیگر هستند.
حسینزاده: منتها زمانی که میخواهیم رفتار را در یک جامعه فهم کنیم تفکیک این دو برای ما مهم است. احساس من بر این است که در این بحث توجه به آن اولی بسیار مهم است. ما در دومی بحثی نداریم. دومی میداند، چه میکند. یعنی فهم دارد که این پیام یعنی چه. ولی آن اولی، پیامی را در خود درونی میکند، بدون این که آن را بفهمد. ولی آن که این پیام را برای او خلق کرده است میداند مخاطب من چه نیازی دارد.
نصیری: همه بحث من از آن نقطه کلیدی این است که آن نقطه صفر که جناب داودی میفرمایند که به مرحله لمس پیام و سپس تبدیل به حس میرویم، باید به این نقطه برسیم که نظام مسائل، ذهن خود را در آن تولید پیامی که شده توسط مهندسی که پشت آن نشسته و آن را تولید کرده ببینید و بگوید که حرف من را میزند. این پژواک من است و هر رسانهای که این کار را بکند و توفیق داشته باشد در این که یک پیامی را تولید کند که حداکثری من آن را بفهمم، آن رسانه موفق است.
امکانی که عرض کردم هم در ساحت سواد و هم در ساحت جامعه میشود میزان حجم و ظرفیت ذهنی مخاطب. میزان حجم و ظرفیت ذهنی است که مخاطب را تبدیل به کنشگری میکند که بهزعم شما میفهمد یا کنشگری میکند که نمیفهمد و به هر ترتیبی رباتوار این کار را انجام میدهد. فکر میکنم هر سیستمی باید به سراغ افزایش حجم ظرفیت ذهنی مخاطب خود برود.
برنامه «ساعت بیست و چهار و یک دقیقه» با بررسی تاریخچه علومشناختی و کاربردهای آن در حوزههای مختلف و شباهت و تفاوتهایی که با حوزههای علوم روانی دارند، به بررسی شناسهها، شاخصها، تاکتیکها و تکنیکهای علومشناختی در حوزه سیاسی، اقتصادی، فرهنگی و رسانه در فضای جنگ ترکیبی میپردازد. این برنامه دوشنبهها و چهارشنبهها ساعت ۱۶ به مدت ۶۰ دقیقه روی موج افام ردیف ۱۰۳,۵ مگاهرتز تقدیم مخاطبان فرهیخته رادیو گفتوگو میشود.
این برنامه به تهیهکنندگی نوشین رهگذر، گویندگی دکتر حسینزاده، پژوهشگری زهرا سهل آبادی، هماهنگی مهدی تاجیک، خبرنگاری سیده ایمان مسئلهگو و سردبیری دکتر علیرضا داودی تهیه و پخش میشود.
شبکه رادیویی گفتوگو را علاوه بر امواج رادیو میتوانید از طریق گیرندههای دیجیتالی، رادیونما، اپلیکیشن ایران صدا و آدرس اینترنتی radiogoftogoo. ir نیز دریافت کنید. همچنین علاقهمندان میتوانند از طریق شماره ۰۹۰۳۹۱۳۴۷۴۴ در پیامرسانهای مجازی و سامانه پیامکی ۳۰۰۰۰۱۰۳۵ با این برنامه و دیگر برنامههای رادیو گفتوگو در ارتباط باشند.
پایان پیام/غ