روایت دختری که می خواهد مثل هانیه باشد!/ با معجزه «ابراهیم» یک دل نه،صد دل عاشق شدم
روایت دختری که می خواهد مثل هانیه باشد!/ با معجزه «ابراهیم» یک دل نه،صد دل عاشق شدم گفتم:« رفیقت جواب من را نمیدهد! همه زود جواب میگیرند، اما نمیدانم با من چه خرده حسابی دارد؟!» بغضم ترکید و اشکهایم جاری شد. آخرین جملهام این بود:« اصلاً
دیگر نمیآیم. تو هم مرا بیرون انداختی؟!»
گروه زندگی_هانیه ناصری: روزهای عمرمان چقدر زود میگذرد. انگار همین دیروز بود که صحن باصفای امامزاده علیاکبر(ع) چیذر پر شده بود از صندلیهایی که در جوار شهیدان، میزبان میهمانان ضیافتی صمیمانه شده بودند. چایخانه حضرتی به راه بود و خادمان دلسوزش، مثل همیشه خوشرو و مهربان، کام میهمانان آستانی از تبار رسول خدا(ص) را شیرین می کردند.
سفره افطاری داخل حسینیه هم که منتظر بود تا اذان از مأذنه طنینانداز شود و روزه داران باصفا و میهمانان «مثل هانیه» پای کرامتش بنشینند. میهمانانی که به قول خودشان، تازه متولد شدهاند!
*از مثل هانیه برایتان نگفتم
مینا یک دختر جوان است. مثل همه جماعت حاضر در امامزاده علی اکبر(ع) و البته مثل هانیه! از مثل هانیه برایتان نگفتم. بانویی جوان بود که در کربلا پای ولایت ایستاد و جان را ف..