بررسی یک سوءتفاهم درباره روایت فتح/مستندهای شهید آوینی عرفانی است نه رمانتیک و احساسی
در نشست «فراروایت» مهدی متولیان با حسین امیری، پژوهشگر هنر و کارگردان تئاتر، درباره درونمایه عرفانی در مجموعهآثار روایت فتح گفتوگو کردند.
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها- تسنیم نوشت: نشست فراروایت با حضور مهدی متولیان پژوهشگر هنر انقلاب و حسین امیری نویسنده و کارگردان تئاتر برگزار شد. این نشست با توجه به ایام شهادت شهید آوینی، به بررسی درونمایه عرفانی فیلمهای روایت فتح به کارگردانی سید مرتضی آوینی پرداخته است.
*متولیان اولین سؤال خود را اینگونه مطرح کرد: با توجه به اینکه روایت فتح، روایت واقعیتی است که در متن روزگار ما رخ داده است، واقعگراست، اما به دلیل اینکه نوعی نتیجهگیری فراتر از واقعیت ایجاد میکند، وجه عرفانی پیدا میکند. اما به نظر میرسد امروز این وجه عرفانی با رمانتیسیزم و احساساتگرایی اشتباه گرفته میشود و نمیتوان به عنوان مفاهیم منطقی و فلسفی آنها را جدی گرفت. این رویکرد یا این سوء تفاهم چگونه اتفاق افتاده؟
-حسین امیری در پاسخ گفت: به عقیده بنده اولین علتی که نسل حاضر در قبال مستندهای روایت فتح و گفتار متن آن چنین برخوردی دارند، به این خاطر است که اصلاً درک درستی از عرفان ندارند. امروزه عرفان بین مفاهیم و گفتمان روز گم شده است. عرفان نه در مفاهیم حوزه، نه در خانقاه و نه شعر ادبیات امروز پیدا نمیشود. وقتی چیزی نیست و به فراموشی سپرده شده، بحث در مورد آن هم سخت خواهد شد و خیلی هم نمیشود خرده گرفت.
امیری در توضیح در باب رمانتیسیزم گفت: رمانتیسیزم محصول تقابل با کلاسیزم و نوعی واکنش به آن است. در این رویکرد، احساسات بشری و طبیعتگرایی و تلاطمهای روحی و نفسانی انسان معیار در آثار هنری اصالت پیدا میکنند. در مقابل منطقگرایی خشک و انعطافناپذیر کلاسیزم. اما عرفان در مقابل یا با کنارگذاری کلاسیزم شکل نمیگیرد. حتی میشود گفت عرفان در ادامه همان گونه کلاسیزم است که امروزه به گفتار متن روایت فتح نیز رسیده است. البته رمانتیسیزم هم مثل عرفان به شهود و شهود نفسانی انسان اعتبار قائل است، اما تفاوت در اینجاست که هدف و غایت ایندو متفاوت است. از طرفی مشکل ما در توصیف روایت فتح این است که گونهای ادبی است که مشابه آن را ندیدهایم و چون مشابه آن وجود ندارد، سعی در تطبیق و انطباق آن با گونههایی که میشناسیم هستیم. مانند دلنوشته.
*در ادامه متولیان پرسید: با این حساب شاید به این نتیجه برسیم که ما با یک اثر هنری روبهرو نیستیم، بلکه با یک بیانیه یا سخنرانی روبهروایم که البته بار ادبی خوبی هم دارد.
-امیری گفت: روایت فتح لزوماً اثر هنری نیست، یعنی فقط برای تولید یک اثر هنری تولید نشده، بلکه برای بیان واقعیت و روایت تولید شده است. نسلی بوده که متفاوت از گذشته، برای بیان آن به یک روایت و زبان متفاوت رسیده است و به نظر به شکل غریزی به آن رسیده. شاید هم آن را طراحی کرده ولی برای بیان آن اتفاق به یقین نیاز به یک زبان متفاوت داشته است. امیری معتقد بود آن اتفاقی که آن زمان در جان انسانها افتاد، باعث میشد تا این شیوه روایت شکل بگیرد. روایت فتح از انسانهایی حرف زده که عرفان را زندگی کردهاند. و برای روایت آنها این زبان – که در روایت فتح میبینیم – لازم بوده.
*در ادامه متولیان با اشاره به سبک و سیاقهای مختلف هنرمندان امروزی در مورد امکان تولید گونه مشابهی از آثار روایت فتح و حتی ضرورت این کار پرسید. چرا که به نظر می رسد هنوز مخاطب عام و مردم هنوز منتظر دیدن همان روایت فتح هستند.
-امیری پاسخ داد: وقتی "فتح" وجود ندارد، و آن عظمت و جریان عرفان عملی در زندگی رزمندهها وجود ندارد، چه چیزی را میتوان روایت کرد؟ شاید غیر طبیعی باشد. آن عرفان عملی، آن اتفاقی که در جان آدمها رخ داده مهم است. امروز آن انسانها کم هستند و لذا آن روایت دیگر شدنی نیست. اصلاً آن انسانها بودهاند که این زبان را به وجود آوردهاند. پیرمرد روستایی که با وجود شهادت چهار فرزند به جبهه میرود و وصیت میکند زمینش بعد از شهادت به امام برسد، این زبان را ایجاد کرده و جز با این زبان نمیتوان او را روایت کرد.
امیری بر این گمان است که برای ساختن روایت فتحهای جدید، آوینی جدیدی نیاز است و البته نباید منتظر باشیم آن فرد دیگر دقیقاً مانند آوینی روایت کند.
امیری در بخش دیگری از سخنانش درباره وضعیت عرفان در گفتمان روز جامعه سخن گفت و تأکید کرد که جوان امروزی چیزی از عرفان اسلامی را دریافت نمیکند. نهاد دین عرفان را در جامعه گسترش نمیدهد، در نتیجه جوان برای مواجهه با روایت فتح دچار سردرگمی میشود و ناچار معادل غربی آن، یعنی رمانتیسیزم را برمیدارد. عینک عرفان را ما به او نمیدهیم، و دیگران عینکهای اشتباهی به او میدهند. در نتیجه یک برداشت سطحی از شهید آوینی در جامعه گسترش پیدا کرده و بر حسب آن نویسندگان جوان روایت زندگی شهدا را با یک نگاه عاطفی و حتی سرشار از احساسات نادرست و کودکانه انجام میدهند.
امیری باور داشت که نهاد دین هم به تناسب سایر نهادهای جامعه، دچار غربزدگی شده است او با طرح مثالهایی توضیح داد که پرهیز و فاصلهای که از گفتمان عرفان اسلامی از زمان صفویه تا به امروز ایجاد شده، خود وجهی از غربزدگی است. و تنها چیزی که غرب در مورد انسان(با تعریف غربی آن) میتواند بپذیرد، همان احساسات است.
*پس از آن متولیان در مورد گفتمان عرفانی به عنوان یک راهبرد مدیریت فرهنگی پرسید. او پرسش خود با اشاره به تعبیری از شهید آوینی توضیح داد که معتقد است عرفان اسلامی تنها معارض جدی مدرنیسم غربی است.
-امیری با اشاره به اینکه این انسان در برابر غرب کور و بیدفاع است، گفت که اگر شما جوان را با مستحکمترین دیوارها و موانع در برابر فرهنگ غرب محافظت کنید، تا وقتی باورمندی او به هر آن چیزی است که قابل دیدن و لمس باشد، غرب بر او غلبه خواهد کرد. مگر آن که او را به سلاح عرفان مسلح کنید. در آن صورت مانند شهید چمران حتی اگر برود و در قلب فرهنگ غرب زندگی کند، باز همان شرقی و عارف است.
امیری در عین حال معتقد بود مدیریت فرهنگی ما هیچ وقت به این راه حل نمیرسد. چرا که آن دغدغه لازم را ندارد.