خبر خوب| ماجرای نامه پربرکت بیبیگل به رئیسجمهور!
بسته خبرخوب امروزمان کمی متفاوت است و قهرمانهای کوچکی دارد. قهرمان یک سالهای که گرچه سال اولی است که طعم زندگی را چشیده اما با دستهای کوچکش به چندین نفر زندگی بخشیده. امروز سری هم به غزه میزنیم به دلهای مردم ایران که سنجاق شده به فلسطین. پایمان در بسته امروز به چهارمحال بختیاری و سفر رئیسجمهور هم میرسد.
گروه خبر خوب: همین حالا رمز و رازی میخواهید برای شاد کردن خداوند؟! به عنوان یک بنده دلتان میخواهد خدا از آفرینشتان خشنود باشد؟! پس بگذارید در شروع خبرخوب امروزمان با حدیثی از پیامبر صلیالله علیه و آله پرده از این راز برداریم.«هرکه مؤمنى را شاد سازد ، مرا شاد ساخته و هر که مرا شاد کند ، خدا را شاد کرده است. هر که اندوهى از اندوههاى دنیا را از برادر مؤمن خود بزداید ، خداوند هفتاد اندوه از اندوههاى آخرت را از او بزداید.»
*نوازدی که فرشته نجات بود!
تازه یک سالش شده بود. یاد گرفته بود اولین کلماتش را ادا کند و او را مادر صدا بزند و بگوید بابا. دلشان ضعف میرفت وقتی میدیدند دسته مبل را میگیرد و با آن پاهای کوچکش قدم برمیدارد و تاتی تاتی میکند. خندههایش، کنجکاوی هایش و حتی ملچ و ملوچ های موقع غذا خوردنش مثل هر کودک دیگری شیرین بود و خواستنی. صحبت از علیرضاست کودک 15 ماههای که گرچه عمر زندگیاش بسیار کوتاه بود اما رسالت بزرگی در این دنیا داشت و فرشته نجات شد. علیرضای کوچک طی حادثه تلخی و به علت تصادف دچار مرگ مغزی شد. خانواده این نوزاد 15 ماهه غم سختی به جانشان نشسته اما تصمیم گرفتند تا عضوهای بدن کوچک او را اهدا کند و علیرضایشان را در تن های دیگری زنده کنند. حالا قد کشیدن پسرشان را در قامت کودکانی میبیند که در بستر مریضی هستند و با این اقدام خداپسندانه طعم سلامتی را بار دیگر به کام کودکان بیمار مینشانند!
خانواده یزدی با هدای اعضای کودک 15 ماهه شان جان چند کودک دیگر را نجات دادند
*ماجرای بیبیگل و استقبال از رئیس جمهور
بیبی گل را که خاطرتان هست؟ همان پیرزن روستایی که در سفر استانی سال قبل رئیسجمهور به چهارمحال و بختیاری جلوی ماشین ریاست جمهوری را گرفت و به رئیسجمهور نامه داد. رئیس جمهور در همان روز دستور پیگیری درخواست بیبیگل را صادر کرد و مشکل خانه بیبیگل حل شد. حالا روز گذشته بیبیگل مهمان ویژه مراسم استقبال از آیتالله رئیسی در چهارمحال بود. بیبیگل خودش را رسانده بود به فرودگاه شهرکرد تا هم تشکر کند و هم به رسم مهمان نوازی استقبال.
با همان ذوق دیدار گذشته، خوشآمدی گفت و برای آقای رئیسی و همراهانش دعای خیر کرد، دعای خیر برای مردی که درد و دل یک پیرزن را از قلب یکی از روستاها در چهارمحال و بختیاری شنید و برای او و ۴۲ خانواده دیگر خانه ساخت. بیبیگل میگفت:« رئیس جمهور مشکل آب، برق و جاده های روستایشان را خیلی زود برطرف کرده است.
*اینجا همه چیز به رنگ فلسطین است
گویی جایی در حوالی غزه سیر میکند از ابتدای طوفانالاقصی مثل یک سرباز مقاومت ایستادگی کرده و برای دشمن رجز خوانده. صحبت از یک بانوی ایرانی است. بانوی هنرمندی که قلم و بوم نقاشیاش این روزها سلاحی است برای دفاع از کودکان مظلومی که هر لحظه تن بیجانشان به آغوش خاک سپرده میشود.«سمانه سادات امیرحسینی» حالا با معجزه قلم و رنگهایش در هر بوم بیجانی، فلسطین را زنده میکند و به هر چیزی رنگ غزه میپاچد. او در جریان طوفانالاقصی بارها به زبان نقاشیهایش یاد فلسطین را زنده کرده و با هنرش حالا سرباز دورافتادهای است که جنایتهای اسرائیل را به زبان هنر به دنیا نشان میدهد. این هنرمند چندی پیش در فضای مجازی عکسی را منتشر کرد که نشان میداد حتی روی شارژر تلفن همراهش نیز نقش فلسطین را به تصویر کشیده.
این بانوی هنرمند حتی روی شارژر تلفن همراهش هم پرچم فلسطین را کشیده
*طراح کوچولو و اتاقی که اسرائیل ستیز است!
آخرین سکوی خبرخوبمان متعلق به یک کودک 5 ساله است. پسربچهای که به سبک و سیاق دنیای کودکانهاش دغدغهمند فلسطین است و برای حمایت از مردم غزه دست به ابتکار جالبی زده. مادر این پسربچه میگوید: امروز عصر پسرم آمد و پرسید مامان میتونم روی زمین نقاشی بکشم؟! گفتم روی زمین؟! یعنی چی؟! منتظر جوابم نماند. رفت و نشست جلوی در ورودی اتاقش و طرحش را اجرا کرد. به قول خودش روی سرامیکهای ورودی اتاقش پرچم آدم بدها را کشیده بود تا هر بار کسی وارد اتاقش میشود پرچم آن ها را زیر پا بگذارد.انگلیس، آمریکا و اسرائیل. پرچم چهارم را هم میخواست پرچم یزید را بکشد که گفتم مامان یزید پرچم نداشته!
مثل بسیاری از کودکان دنیا نمیتواند نسبت به غم فلسطین و کشتار کودکانش بیتفاوت باشد.
*یادت باشه!
هفته کتاب و کتابخوانی است و قرار پایانیمان برشی از کتاب یادت باشد است. کتابی که رهبرمعظم انقلاب نیز آن را خواندهاند و باور دارند روایت زندگی این زوج جوان و ایمانشان از آن چیزهایی است که باید در تاریخ ثبت شود!
سر سفره که نشست گفت: «آخرین صبحونه رو با من نمیخوری؟!»؛ با بغض گفتم: «چرا اینطور میگی؟ مگه اولین باره میری مأموریت؟!» گفت: «کاش میشد صداتو ضبط میکردم با خودم میبردم که دلم کمتر تنگت بشه». گفتم: «قرار گذاشتیم هر کجا که تونستی زنگ بزنی، من هر روز منتظر تماست میمونم، منو بیخبر نذار».
با هر جان کندنی که بود برایش قرآن گرفتم تا راهیش کنم، لحظه آخر به حمید گفتم: «حمید تو رو به همون حضرت زینب(س) هرکجا تونستی تماس بگیر». گفت: «جور باشه حتماً بهت زنگ میزنم، فقط یه چیزی، از سوریه که تماس گرفتم چطوری بگم دوستت دارم؟ اونجا بقیه هم کنارم هستن، اگه صدای منو بشنون از خجالت آب میشم»؛ به حمید گفتم: «پشت گوشی به جای دوستت دارم بگو یادت باشه! من منظورت رو میفهمم». از پیشنهادم خوشش آمده بود، پلهها را که پایین میرفت برایم دست تکان میداد و با همان صدای دلنشینش چندباری بلند بلند گفت: «یادت باشه! یادت باشه!» لبخندی زدم و گفتم: «یادم هست! یادم هست.»
*خوش خبر باشید!
و اما سخن پایانی، خبرهای خوبتان را در قالب دلخواه خود (عکس، متن، فیلم، صوت و…) تولید کنید و آن را با هشتگ #خبر_خوب در شبکههای اجتماعی منتشر کنید تا هم دیگران را در حال خوش خودتان شریک کنید و هم ما بتوانیم اخبار شما را بازنشر کنیم. اگر هم تمایل داشتید در هر یک از شبکههای اجتماعی که فعال هستید، خبرتان را از طریق اکانت khabar_khoub_iran@ یا شماره تلفن ۰۹۳۳۰۸۲۶۳۱۲ برای ما بفرستید. در این جشنواره فرقی نمیکند در ایتا و بله و روبیکا و گپ باشید یا در تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و واتساپ؛ مهم این است که سهمی در حال خوش اطرافیانتان داشته باشید. منتظر خبرهای خوب شما هستیم. خوشخبر باشید.
پایان پیام/