دوگانه انتقام یا قانون در سریالی ضد روشنفکری

دوگانه انتقام یا قانون در سریالی ضد روشنفکری

«پوست شیر» معادله‌ای بود بین انتقام یا قانون، همان‌طور که در قسمت آخر، بیننده را به این فکر فرو برد که اگر جای نعیم بود انتقام می‌گرفت یا از قانون تبعیت می‌کرد؟

دوگانه انتقام یا قانون در سریالی ضد روشنفکری

فارس پلاس؛ دیگر رسانه‌ها: سریال «پوست شیر» به اتمام رسید؛ سریالی که فصول مختلف آن تنها با فاصله چند روز به پخش رسیدند و تعریف جدیدی از ساخت فصل جدید یک سریال و عرضه آن ارائه کرد. «پوست شیر» یک سریال پلیسی- معمایی است؛ ژانری که در ایران چندان به آن توجه نمی‌شود با اینکه یکی از عامه‌پسندترین ژانرهای دنیای قصه‌گویی به حساب می‌آید. طی سال‌های اخیر بسیاری از افراد سعی کردند این ژانر را احیا کنند و برخی موفق بودند و عده‌ای نه. برادران محمودی جزو آن دسته از اشخاصی هستند که روح خوبی به این ژانر دمیدند و با اینکه کارشان بی‌نقص نیست، ولی توانسته شروع خوبی برای این ژانر از دست رفته در کشور باشد. آنها با انتخاب بازیگران مناسب، فیلم‌نامه‌ای که لااقل با قدرت شروع می‌شود و همچنین فضاسازی بومی خوب، پتانسیل قصه خود را درخشان کردند. «پوست شیر» راوی ماجرای گم‌شدن و سپس کشته‌شدن ساحل است و این ماجرا را به‌صورتِ موازی از طریق نعیم (هادی حجازی‌فر) و محب (شهاب حسینی) پی‌گیری می‌کند. دو مردی که یکی، حالا و دیگری در گذشته دخترشان را از دست داده‌اند. دو قربانی که هر یک به‌گونه‌ای به‌دنبالِ انتقام‌گرفتن‌اند. نعیم، برآمده از دل محلات پایین‌شهر و پرورش‌یافته‌ فرهنگ الواتی، با کمک دوستش رضا (علی‌رضا کمالی‌) و محب، افسر آگاهی و متناسب با شغلش از طریق قانون، سریال در روند جلو رفتن داستان خود، این سوال را در ذهن ایجاد می‌کند و می‌پروراند که آیا قانون برای یافتن و مجازاتِ جانیانی این‌چنینی کافی بوده یا انتقام بهترین راه است. «پوست شیر» معادله‌ای بود بین انتقام یا قانون، همان‌طور که در قسمت آخر، بیننده را به این فکر فرو برد که اگر جای نعیم بود انتقام می‌گرفت یا از قانون تبعیت می‌کرد؟ در همین خصوص «صبح نو» با محمدرضا اصنافی، کارشناس رسانه به گفت‌وگو نشسته که می‌توانید مشروح آن را در ادامه مطالعه کنید.

سریال «پوست شیر» را از منظر مضمون چگونه تعریف و تحلیل می‌کنید؟

در مورد مضمون سریال «پوست شیر» به اعتقاد من کار اصلی سینما، تلویزیون و حوزه تصویر، ایجاد سرگرمی برای مخاطب است و «پوست شیر» این کارکرد اصلی را خوب به نمایش گذاشته و کار اصلی را به درستی انجام داده است، بنابراین به کارکرد اصلی سریال نمره خوبی می‌دهم و به نظر من کار خوبی را به نمایش درآورد.

«پوست شیر» تا سکانس آخر دوگانه قانون/ انتقام را پیش برد، کدام مؤلفه حقیقت زیست انسانی است و کدام واقعیت مواجهه آدمی در دل بحران‌ها؟

در مضمون و تعریف، من دو‌گانه‌ای که شما مدنظر دارید یعنی همان قانون و انتقام را نمی‌توانم بگویم که ندیدم یا در این سریال قبول ندارم اما این موارد خیلی کم‌رنگ دیده شده، به این معنی که کارکرد اصلی که همان سرگرمی که موضوع دیگری است که الان در مورد آن صحبت می‌کنم و به نظر من این دوگانگی انتقام و قانون در این سریال شاید مضمون سوم و چهارم است و خیلی تمایلی به برجسته کردن آن ندارم و واقعا در این سریال آن‌قدر هم برجسته به نظر نمی‌رسد، یعنی ما در این کار یک دوگانگی مستقیم را نمی‌بینیم و این‌ها همه رقیب یکدیگر هستند که در آخر یک طرف قضیه مشخص می‌شود که من این مسئله را در این کار نمی‌بینیم و همان‌طور که گفتم مضمون سوم و چهارم سریال است.

نکته مهمی که وجود دارد این است که ما این سریال را باید در اتمسفر سینمای ایران ببینیم و آن سینمایی است که شما این را در کنار آثار کارگردانی چون اصغر فرهادی ببینید و نسبت این کار به موضوع تجاوز که در فیلم «فروشنده» پرداخته بود، ببینیم. در سینمایی که ذائقه دارد به این سمت حرکت می‌کند «پوست شیر» یک حرکت معکوسی دارد که سعی می‌کند به ذائقه عمومی پاسخ دهد و از فضای روشنفکری خارج شود و من «پوست شیر» را یک حرکت ضد روشنفکری می‌بینم و به نظرم به همین دلیل توسط جریان روشنفکری سینمای ایران هم تا حدود زیادی بایکوت شده، با وجود اینکه خیلی خوب دیده شده است.

البته کلا فضای سینما نسبت به پلتفرم‌ها یک مقدار متفاوت است. چون ویدئو مخاطبان خاص خود را دارد و در منزل به تماشای سریال می‌نشینند اما یک اثری که آن‌قدر دیده می‌شود و در فضای فرهنگی مورد توجه قرار می‌گیرد، شاید یک حرکت ضد اتمسفر کلی جامعه باشد، اما تعهد این افراد و رابطه عاشقانه‌ای که در این سریال نسبت به یکدیگر دارند، این فضا، نشانه خیانت، نرمالایز کردن خیانت و روابط متعدد زیر پوستی نیست و متوجه می‌شوید که خیلی کارکرد مثبتی در دل داستان وجود دارد.

خانواده‌ای که در تصویر وجود دارد، خانواده‌ای است که در آن‌ها عشق، تعهد و از خودگذشتگی وجود دارد و به‌طور مثال اگر زندگی رضا پروانه و همسرش را در این سریال ببینید، از خودگذشتگی وجود دارد. خانواده‌هایی که در این سریال وجود دارند، خانواده‌های درست و مناسبی هستند و حتی آن خانواده‌ای که با رفتن نعیم شکل گرفته و همسر او بعد از رفتنش به زندان دوباره ازدواج کرده، آن هم باز یک رابطه پدر درست است یعنی یک ناپدری که مثل یک پدر است و تصویر درستی از یک پدر را نشان می‌دهد و اگر در فیلم «برادران لیلا» این فضا را ببینید متوجه می‌شوید که «پوست شیر» یک گام به جلو است و تصویر بسیار درستی از یک خانواده ایرانی را نشان می‌دهد.

مسئله بعدی که در فیلم به چشم می‌خورد، بحث قصاص است و در سینمایی که چندین سال است به صورت هدفمند و ارادی زیرآب قصاص را دارد می‌زند، فیلم به خوبی دنیای قصاص را دارد نشان می‌دهد و چقدر قشنگ ضرورت وجود قصاص و آن زندگی بخشی قصاص که در قرآن آمده است را به درستی نشان می‌دهد و در این فضای ضد قصاصی که در سینما وجود دارد، یک گام رو به جلو است و می‌بینیم جامعه‌‌ای را به نمایش در می‌آورد که اگر قصاص به درستی در آن انجام نشود چه اتفاقاتی رخ می‌دهد. البته در این جا به قانون هم ضربه هایی وارد می‌کند ولی اگر توجه کنید می‌بینید در فضایی که قانون قصاص اصل آن دارد زده می‌شود، این کارکرد درست قصاص را خوب و به درستی در سریال به تصویر می‌کشد و به نظر من این‌قدر این مفاهیم و مضامین به جا و به اندازه نشان داده می‌شود که برای

جامعه امروز ایران و فضای روشنفکری سینمای ایران مفید است، با وجود اینکه دو ضربه به مجری قانون زده، می‌توان گفت نوش جان فیلم‌ساز، یعنی این کارکردهای مثبت در مقابل این ضربه ای که به قانون وارد می‌کند که آن هم ضربه زیاد سفت و سختی نیست، واقعا نوش جان سازنده که کار دقیقی را ساخته است.

مشروعیت انتقام در ادبیات نمایشی تا چه حد الزام‌آور و هنجارشکن است؟ آیا قانون می‌تواند تعریف ترازی در یک ملودرام نمایشی داشته باشد؟ این قانون/انتقام و غلبه انتقام چقدر در زندگی رئال وجوه دارد؟

من مشروعیت انتقام را خیلی پررنگ در این کار ندیدم، یعنی انتقام و قانون همان نعیم و محب هیچ وقت روبه‌روی یکدیگر نبودند که ما بخواهیم بگوییم که این دو نفر رقیب هم بودند یا رقابت می‌کردند و ما شاهد این موضوع باشیم. بلکه به جای رقابت، می‌توان گفت مسابقه برای کشف حقیقت در این سریال وجود دارد و به همین دلیل، من دوگانگی در این کار نمی‌بینم و به نظر من خیلی خوب این را درآورده است و قانون را تضعیف نکرده، یعنی حتی پایان فیلم با این که انتقام رخ می‌دهد ولی قانون را بازنده این ماجرا نکرد و قهرمان اصلی داستان کاراکتر پلیس می‌باشد و پایان سریال حسی که به مخاطب انتقال می‌دهد، حس حسرت است که کاش نعیم قهرمان داستان می‌ماند، یعنی قهرمان داستان چند بار در این سریال این اتفاق می‌افتد که کار پلیس را خراب می‌کند و اگر چند قدم از پلیس عقب‌تر می‌بود، خب پلیس راحت‌تر می‌توانست گره داستان را باز کند.

این حس لجی که مخاطب درونش به وجود می‌آید که صبر کن تا پلیس کار خود را انجام دهد، این موضوع در فیلم‌نامه جاری است و در کل داستان، من نمی‌بینم که نعیم مچ پلیس را بخواباند و آخر کار هم با یک حسرت به پایان می‌رسد. پایان‌بندی سریال نیز یک قهرمانی است که حالا در آستانه اعدام یا زندان در هوای برفی و آن سکانس آخر که در حال تمام شدن است. ما آن سکانس را سکانس قهرمان نمی‌بینیم و قهرمان برنده نیست، این یک قهرمانی است که در گام آخر کم می‌آورد و در ذهن من مخاطب برنده اصلی پلیس است و من این انتقام را در این کار نمی‌بینم و آن فضای ضد قهرمانی که شما می‌گویید در این کار ندیدم، یعنی یک تصویر واقعی از یک پدری که در فضای اتمسفری زندان و پایین شهری است که در ابتدا می‌بینید قانون نتوانست کاری کند و آن شخص را آزاد کرد و بعد وارد مسیری می‌شود که این مسیر، یک مسیر رقابت مثبت است و این را اصلا دوگانه نمی‌بینم در این حد و بخش آخر اینکه آیا چنین دوگانه‌ای در سریال در جریان هست یا نه، به نظر من آن تصویری که از پدر می‌سازد و آن فضای غیرتی که نمایش می‌دهد، در فضای سینمای امروز کارکرد مثبت‌تری دارد و اگر قرار است جریان‌ساز باشد، این سبک و مدل است نه آن دوگانه انتقام و قانون و همان‌طور که گفتم قهرمان اصلی پلیس است که چند ساعت کم می‌آورد و مسئله را حل می‌کند و آن نعیم است که با عجله دارد بازی را خراب می‌کند و ما اصلا یک قهرمان، ضد قهرمان بی‌نقص نمی‌بینیم و به همین دلیل من این دوگانگی را قبول ندارم.

پایان پیام/غ

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *