ماجرای آتش احسان خانه علیاکبر«ع»چه بود؟!
روضه حضرت علی اکبر«ع» سراسر مکتب سازندگی است. از کنار همین روضههاست که علیاکبرهای زمان رشد میکنند و به میدان میزنند. البته روضه یک شرط است و با بصیرت گوش دادن و شناخت جوان ارباب بحث دیگری است. قرار است برای علیاکبر شدن علیاکبر«ع» را بشناسیم.
گروه زندگی؛ زینب نادعلی:«علیاکبر علیهالسلام که ازدواج کرد و خانهاش از خانه امام حسین علیهالسلام جدا شد. هرشب برفراز خانهاش آتش احسان روشن میکرد. تابستان و زمستان بر روی پشت بام میرفت و از ساعتی از شب به بعد آتش روشن میکرد و سپرده بود که هرکس مشکل دارد و خانهاش را بلد نیست. این آتش نشانۀ او باشد. هر وقت شب اگر کسی مشکل داشت. میدانست در خانه علیاکبر به رویش باز است. چه آب بخواهد و غذا. چه غریب باشد و بیخانه. چه نیازمند باشد و گرفتار فرقی نداشت. حتی به نگهبانان دروازههای شهر مدینه هم سپرده بود، اگر غریبهای میخواست وارد شهر شود و خانه نداشت؛ پول نداشت؛ نان نداشت، به او بگویند، به آن جا که آتش روشن است، برود. آن جا هم به او اتاق میدهند، و هم به او نان میدهند.»
این فقط برگی از زندگی و شخصیت بزرگ شاهزاده کربلا است که استاد شیخ حسینانصاریان روایت میکند امروز قرار است تاریخ را به همراه استاد دانشگاه حجتالاسلام «غلامرضا کبیری» ورق بزنیم. روضه حضرت علی اکبر«ع» سراسر مکتب سازندگی است. از کنار همین روضههاست که علیاکبرهای زمان رشد میکنند و به میدان میزنند. البته روضه یک شرط است و با بصیرت گوش دادن و شناخت جوان ارباب بحث دیگری است. قرار است برای علیاکبر شدن علیاکبر«ع» را بشناسیم.
راز شباهت علیاکبر به پیامبر«ص»
وقتی علیاکبر«ع» پا به میدان گذاشت هراس نشست بر لشکر دشمن. آنهایی که پیامبر«ص» را دیده بودند شک کردند به جنگ با او. «گویی پیامبر ظهور کرده! به خدا که این محمد است. چنان او اخم میکند. چنان او حرف میزند و اسب سواری میکند. از ما که نمیخواهید به جنگ محمد «ص» برویم؟!» عمرسعد اما دوباره دلها را از مسیر هدایت دور کرد و گفت: این محمد«ص» نیست. این علیاست پسر حسین«ع» همانی که برای سرش جایزه گذاشته شده.
به گواه تاریخ، همیشه در اوصاف حضرت علیاکبر«ع» شنیدهایم که میگویند. حضرت شبیهترین مردم به پیامبر بوده و به همین جمله و گفتنش بسنده کردهایم. اما این شباهت عجیب بین ایشان و پیامبر«ص» روی دیگری هم دارد و حاوی پیامی است که حجت الاسلام «غلامرضا کبیری» برایمان یادآور میشود:« امام حسین علیهالسلام وقتی علیاکبر را به میدان میفرستاد. فرمود: ای قوم امروز جوانی را به میدان میفرستم که شبیهترین مردم به پیامبر صلیالله علیه وسلم است. اما این شباهت فقط از چهره نبود. تربیت، رفتار، اخلاق، گفتار علیاکبر، همه پیامبرگونه بود. گویی علیاکبر«ع» هرچه از اوصاف پیامبر«ص» شنیده بود الگو گرفته بود. همانطور که قرآن در صورت احزاب میفرمایند:بیگمان، در [رفتار و اخلاق] رسولِ خدا براى شما الگویى نیکوست. علیاکبر گرچه شباهت ظاهری داشت اما با الگو قراردادن پیامبر«ص»، محمد شده بود. حالا چالش امروز جوان شیعه ما این است که به جای این اسوه نیکویی که قرآن معرفی کرده. میروند سراغ سلبریتی، بازیگر، خواننده و… برای الگوبرداری. آخرش هم میبینیم که جوان دچار بحران هویت است. افسرده است از راه اصلی فاصله گرفته. جوان ما باید در مکتب پیامبر رشد کند. نه اینکه فقط اسم مسلمان و عشق پیامبر«ص» را به دوش بکشد. اینکه جوان امروز ما گاهی حتی یک حدیث از پیامبر به یاد نداشته باشد. تمام وقتش را صرف فضای مجازی بکند اما یک کتاب از پیامبر«ص» مطالعه نکند. جوانی در مکتب رسولالله نیست. پیامبر«ص» الگویی است که خداوند معرفی کرده و علیاکبر علیهالسلام امتداد این الگوست. این نقل شباهت،فقط پارهای از روضه نیست. درسی است که مثل علیاکبر علیهالسلام تلاش کنیم در مکتب حضرت محمد«ص» جوانی کنیم.»
اینکه جوان امروز ما گاهی حتی یک حدیث از پیامبر به یاد نداشته باشد. تمام وقتش را صرف فضای مجازی بکند اما یک کتاب از پیامبر«ص» مطالعه نکند. جوانی در مکتب رسولالله نیست.
ویروس ناامیدی در بین جوانان از کجا شیوع پیدا کرد؟!
علیاکبر قدم به قدم در کربلا درس است. خوب که نگاه میکنی. پشت هر کلمهای که ادا کرده، در امتداد هر حرکتش یک درس و یک رسم از خودش به جای گذاشته. نمونهاش ورود کاروان به کربلا و خواب امام حسینعلیهالسلام. وقتی کاروان در مسیر کربلا بود. امام حسین لحظهای خوابش برد و رویای صادقی را دید. علیاکبر علیهالسلام نزدیک ایشان شد و فرمود: پدرجان چه شده؟ امام حسینعلیه السلام از مرگ کاروانشان خبرداد. علیاکبر گفت:«پس چه ترس؟! اگر بر حق هستیم، پای حق میمانیم و پای حق میمیریم.»
حجتالسلام در تبیین این رفتار شاهزاده جوان کربلا میگوید:«اینجاست که امام حسین علیهالسلام خبر ناخوشایندی را در ظاهر به علیاکبر«ع» میدهد. اما این جوان نه ناامید میشود نه میترسد. علیاکبر افق بلندی را برای خودش ترسیم کرده است و در راهی که قدم گذاشته نه از تعداد دشمن میترسد نه از تجهیزات دشمن. این که در راه درستی قدم گذاشته برایش کافی است تا در تمام میدانهای نظامی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی با قدم های استوار و اولین نفر پا بگذارد. حالا دشمن در تلاش است که جوان ما را ناامید کند و بترساندش. چون میداند این شور جوانی اگر باشد مثل دوران انقلاب، مثل جنگ تحمیلی، مثل جنگ سوریه از جوانان ما شکست میخورد. برای همین است که گاهی حرف جوانها بوی ناامیدی میدهد. میگویند درس که فایدهای ندارد. وضعیت اقتصادی که درست نمیشود. کار که پیدا نمیشود و هزار امید ناامید شده دیگر. اما علیاکبر علیهالسلام به ما سرمشق میکند که اگر مسیری که میروی درست است. استوار بمان، ناامید نشو، نترس. تو به میدان برو و این وضعیت را اصلاح کن. البته که مسئولان ما هم باید توجه بیشتری به جوانان داشته باشند و از ظرفیت آنها استفاده کنند.»
علیاکبر علیهالسلام به ما سرمشق میکند که اگر مسیری که میروی درست است. استوار بمان، ناامید نشو، نترس. تو به میدان برو و این وضعیت را اصلاح کن.
ناگفتهای از عشق علیاکبر به امام حسین«ع»
درس بعدی را حجتالاسلام کبیری از میان عشق زبانزد این پدر و پسر بیرون میکشد و برایمان بازگو میکند:«گوشهای از روایت کربلا قصه عشق و احترام این پدر و پسر به هم است. اما خوب که نگاه میکنی مسئله اصلی پدر و پسری نیست. رابطه علیاکبر علیهالسلام با امام حسین«ع» اطاعت پذیری و تسلیم محض بودن در برابر امام خویش است. جوانهای امروز ما هم باید بدانند پشت سر چه کسی باید حرکت کنند. از که باید حرف شنوی داشته باشند و گوش به فرمان چه کسی باشند. امروز نیز مقام معظم رهبری به جوانان راه نشان میدهد، میدان بازی مشخص میکند، افسران جنگ نرم را معرفی میکند تا از آنها سربازانی برای ظهور تربیت کند. جوانان امروز ما باید با الگوگیری از علیاکبر«ع» اطاعت پذیری از رهبری را سرلوحه زندگیشان قرار دهند تا این شور جوانی صرف کارهای غیر اولویت دار نشود.»
جوان امروز ما با الگوگیری از علیاکبر«ع» اطاعت پذیری از رهبری را سرلوحه زندگیشان قرار دهند تا این شور جوانی صرف کارهای غیر اولویت دار نشود.
دست رد به اماننامههای یزدان زمان
علیاکبر که پا به میدان گذاشت. لشگر یزید به او امان داد. مردی فریاد برآورد: «ای علی! تو با امیرالمؤمنین (یزید) نسبت خویشاوندی داری و ما قصد ملاحظه و مراعات حال خویشان او را داریم، اگر بخواهید شما را امان میدهیم.» اما این جوان راهش مشخص است برای خودش آینده و هدفی دارد. هدفی درست که در راهش نه از چیزی ناامید میشود و میترسد. نه دلفریبی دنیا رویش اثر دارد. علیاکبر دست رد میزند به امان نامه یزید و قول و قرارهای دلفریب دشمن:« مراعات خویشاوندی رسول خدا به حقیقت نزدیکتر است.» اما چه میشود که گاهی برخی از جوانان ما برای شهرت، ثروت، جایگاه و… به وطنشان، دین و مذهبشان، حتی گاهی نزدیکترین افراد خانوادهشان پشت میکنند و قدم در راه دیگری میگذارند.
این کارشناس مذهبی میگوید:« علیاکبر فریب ظواهر دنیوی را نخورد. از حق خویش برنگشت به سمت باطل دشمن. اماننامه یزید، حکایت همین لذتهای زودگذری است که دشمن به جوانها معرفی میکند و قصد دارد از راه بندگی خدا و رسیدن به کمال آنها را خارج کند. در آشوبها و اتفاقات اخیر دیدیم که بعضی از جوانهایمان فریب این لذتهایی که دشمن برایشان شرح داده بود خوردند و جمعی از جوانانمان مثل آرمان علیوردی دست رد به سینه اماننامه یزیدیان زمان زدند.»
گاهی برخی از جوانان ما برای شهرت، ثروت، جایگاه و… به وطنشان، دین و مذهبشان، حتی گاهی نزدیکترین افراد خانوادهشان پشت میکنند و قدم در راه دیگری میگذارند.
واقعا جوانی فرصت خوشگذرانی است؟!
حرف از جوانی و عبادت که میشود. بزرگترها اصطلاح غلط اما پرتکراری را استفاده میکنند.« فعلا جوانی، حالاحالا وقت دارد بگذار خوش باشد و خوش بگذراند!» همین حرفهاست که فرصت طلایی عمر آدمی را میسوزاند و انسان را از چاله به چاه میاندازد. اما جوانی علیاکبر حرف دیگری برای ما دارد. حرفی که حجتالاسلام کبیری برایمان بازگو میکند:« هرکس به هر مقامی رسیده. از جوانیاش استفاده کرده و شور جوانی را صرف عبادت و بندگی خدا کرده. این دیدگاه بعضی از افراد گاهی آدم را در مسیری میاندازد که سخت راه برگشت پیدا میشود. به جوان میگوییم حالا فرصت درست زیستن نیست برو خوش باش. شور جواین را صرف گناه کن. فرصت طلایی عمرت را بسوزان و بعد این خانه که تمام آجرهایش کج گذاشته شده باید دوباره کوبیده و ساخته شود.»
پایان پیام/