ماجرای خادمان گمنام دهه هشتادی در کوچههای مشهد
کفشهای این موکب عاقبت بخیر میشوند. وقتی واکس مینشیند بر تنشان راه حرم امام رضا(ع) را پیش میگیرند و میروند مینشینند در کفشداریها.آنوقت یکی یکی برای آقا از آن نجواهایی میگویند که دستهای خسته پسران دهههشتادی در گوشششان خوانده.
گروه زندگی؛ زینب نادعلی: دهههشتادیها، این دهههشتادیها! چهقدر رهبر معظم انقلابمان در وصفشان قشنگ میگوید که این دهههشتادیها انقلاب را به نتیجه میرسانند. اصلا گویی در همان سال های اول انقلاب سیر میکنند با همان روحیات، لباس سربازی از تن درنیاوردند هنوز. سربازهای جوان وطن اما این بار عزم جدی دارند که دنباله انقلاب را وصل کنند به ظهور حضرت مهدی «عج». اصلا مگر میشود جایی حرف از این نسل جهادگر و فعال نباشد. اینجا هم در چند قدمی حرم مطهر امام رضا علیه السلام در ایام شهادت امام مهربانیها موکب سادهشان حسابی زائر دارند.
یکگوشه خیابان نشستهاند و چند مقوا جلویشان پهن کردهاند اما تو آنطور ببین که فرش دلشان را زیرپای زائر پهن کردهاند تا کفشهای خسته و به خاک نشسته زائران را نونوار کنند و به زیارت بفرستند. موکبشان جز چند واکس و فرچه و دلهای عاشق چیز دیگری ندارد اما از آن موکبهای خیابانی با صفاست که خیال میکنم آدمها به بهانه کفشهایشان میآیند تا چندخطی از مشق عشق به امام رضا (ع) از چشمهایشان بخوانند و زلال شوند.
این کفشها دعوتشدهاند!
هرسال این ایام از بجنورد خودشان را میرسانند به حرم امام رضا علیهالسلام. گرد و خاک از قدمهای زائران میگیرند و سرمه چشم میکنند. کفشهای خاکی زائر را به جان و دل از پایشان در میآورند و آنوقت حسابی نونوارش میکنند. اگر نیاز به تعمیر هم باشد تا آنجا که از دستشان بربیاد انجام میدهند. حرف قشنگی میزنند. میگویند این کفشها را آقا خریده و دعوت شدهاند. این کفشها خوشبختاند که کیلومترها برای آقا قدم برداشتهاند و زائرش شدهاند. سعادت واکس زدنشان برای ما کافی است.
رفاقتشان از آن رفاقتهای ناب است که به اینجا و این مسیر کشاندهشان. سالهای اول چندنفری بیشتر نبودند اما حالا هم از کردهای کرمانچی و هم از شهرهای دیگر خادمهای زیادی دارند که هرسال میآیند و این کفشها را واسطه میکنند تا آقا اسم آنها را هم در بین زائران بنویسد. اسم گروه جهادیشان را هم گذاشتهاند خدامالرضا. بینشان کم نیستند دهههشتادیهایی که شکل و ظاهرشان چیز دیگری میگوید اما دستهای سیاه شدهشان گواه دلهای عاشقشان است.
آقاجان در مکتبت جوانان ما چنان پیرمردان و ریش سفیدانمان متواضعاند
نذر واکس چطور آرزوی دهههشتادیها را برآورده کرد
اهل حرف زدن نیستند. انگار هرچه میخواهند بگویند را با چشمهایشان به کفشهای زائران میگویند تا به گوش امام رضا علیهالسلام برسانند. پای مصاحبه که به میان میآید «سجاد حبیبی» را معرفی میکنند یکی از رفقایشان که انگار او بیشتر از همه به این گروه و خادمهای جدیدش سر و سامان میدهد.
همصحبتش که میشوم میگوید:«این کار ایده یکی دوتا از دوستانمان بود که هرسال نیمه شعبان میرفتند و کفشهای زائران امام زمان را واکس میزدند. نیت دلی آنها برای ماهم جالب بود و برای کمک میرفتیم و کمکم تبدیل شدیم به گروه جهادیای که کارش همین واکسن زدن کفش زائران است. ۹ سال است که میآییم و در ایام شهادت آقا کفشهای زائرانش را واکس میزنیم. گروه با بچههای بجنورد و کردهای کرمانجی کارش را شروع کرد اما کمکم از شهرهای دیگر هم به ما پیوستند. این را هم بگویم که حتی این واکسها و فرچهها و کفیها هم بانی دارد و مردم شهرمان به قدر تواناییشان سهیم میشوند تا از راه دور این ایام خدمتی به زائران کرده باشند.)
به قول سجاد شاید در حالت عادی هیچوقت برایشان خوشایند نباشد که کفشهای دیگران را واکسن بزنند اما اینجا غرور جوانی را همه فدای امام رضا میکنند و برایشان دلچسبترین کار دنیاست که دستی بر کفش خاک گرفته زائر بکشند. آقا هم انگار این دستهای سیاه شده را هیچوقت خالی نمیگذارد. میگوید:« دلمان میخواست یک بار واکس زدن کفشهای زائران حرم امام حسین علیهالسلام هم نصیبمان شود. سال پیش که آمدیم کفشها را به این نیت واکس زدیم. امام رضا علیهالسلام امسال با همین بساطِ واکسهایمان کربلاییمان کرد.»
وقتی امام رضا حواسش به موکب کوچک آنها هم هست!
سید حجت متولد ۸۳ است و با برادرش آمده و حرفش این است امام رضا علیهالسلام حتی حواسش به این کار کوچکما هم هست و خودش اسباب و شرایطش را فراهم میکند.
زائر جدیدی از راه میرسد. سیدحجت پیش دستی میکند در درآوردن کفشهایش. فرچه را که به دست میگیرد برایم میگوید:«محرم سال پیش فقط چندنفر داوطلب داشتیم و بقیه درگیر کارهایشان بودند. آنچنان پولی هم نداشتیم برای خرید وسایل. اما دلمان نیامد نیاییم. آمدیم و همه چیز را خود امام رضا فراهم کرد. بعضی از زائران که میآمدند و کار ما را میدیدند. مینشستند کنارمان و کمک میکردند. بعضیها هم میآمدند و مبلغی را میدادند تا در کار سهیم باشند. خلاصه که هم عضو جدید اضافه شد و هم پول جور شد.»
بین این آدم ها بنشینی میبینی همین گوشه خیابان نشستن و واکس زدن برایشان حکم نشستن بر ملک پادشاهی را دارد وقتی حرف امام رضا در میان باشد
پسری که آمده از آقا تشکر کند
«همه مایی که اینجا هستیم مدیون امام رضاییم. چون امام رضا ما را صدا کرده. این کاری نیست که ما برای زائران امام رضا علیهالسلام انجام میدهیم. ما خودمان بیشتر از همه نیاز داریم به این خدمت.» این کلمات تفسیر عشق مهدی است که به زبان میآورد. او هم کرد است و هرسال خودش را میرساند به کاروان رفقایش. دلیلش هم این است که هرچه در زندگی دارد را از لطف امام رضا(ع) دارد و حالاحالاها هرچه خدمت کند نمیتواند ممنون آقا باشد.
آقای امام رضا عشقت با دلش چه کرده که نشسته کف زمین و کفشهای گرد و غبار گرفته را اینطور واکس میزند؟!
برایم از مادرش میگوید و از اینکه چطور آقا دوباره مادرش را به او بخشیده؛«مادرم چندوقتی بیمار شده بود. پزشکان زیادی مادرم را دیدند اما برای بهبودش کاری از دستشان برنمیآمد. از همه جا که ناامید شدیم گفتم مادرم وسایلت را جمع کن باید برویم پیش امام رضا علیه السلام.بعد از زیارت مادرم در خواب میبیند که حالش خوب شده و واقعا هم دیگر اثری از بیماری ندارد.»
کفشهای این موکب عاقبت بخیر میشوند. وقتی واکس مینشیند بر تنشان راه حرم را پیش میگیرند و میروند مینشینند در کفشداریهای امام رضا علیهالسلام آنوقت یکی یکی برای آقا از آن نجواهایی میگویند که دستهای خسته پسران دهههشتادی در گوشششان خوانده. این پسران جز دعای زائرانی که وقتی کفشهایشان را تحویل میگیرند شروع به دعا میکنند، دعای این کفشها را هم میخواهند. اصلا به قول خودشان واسطهشان پیش امام رضا همین کفشهاست. همین ها که زائر شدند.
پایان پیام/