نصیریِ عصر حیرت

نصیریِ عصر حیرت

مهدی نصیری معجونی از تناقض هاست، بی رحمانه فلسفه و عرفان را می کوبد و آن را انحراف می داند و در عین حال زمین بازی‌اش در مسائل سیاسی و دینی، حیرت و عدم تشخیص حق از باطل است!

نصیریِ عصر حیرت

فارس پلاس؛ میثم رستمی در یادداشتی نوشت: 1- یکی از ویژگی های پیامبر اسلام(ص) این بود که وقتی افراد مختلف نزد ایشان سخن می گفتند و نظر می دادند، ایشان به خوبی به آن سخنان گوش فرا می دادند و از روی وارستگی های اخلاقی و منافع اجتماعی، به رد و نقد آن نظرات نمی پرداختند و همین امر موجب شد عده ای گمان کنند هر آنچه را که می گویند، مورد پذیرش رسول الله قرار گرفته است. غافل از آن که پیامبر به فکر مسائلی فراتر از آنچه بود که به اندیشه ی آنان خطور می کرد: « و یقولون هو اذن قل اذن خیر لکم یومن بالله و یومن للمومنین» 2- حال رهبران دینی جامعه اگر بخواهند در مسیر پیامبر و اهل بیت قدم بردارند، باید چنان سعه ی صدری داشته باشند که استعدادهای گوناگون فرصت بروز یابند و با آزادی عمل در حدود و ثغور و چارچوب های کلان، به پیش روند و البته در بزنگاهی که افراد کوته_نظر می خواهند از قد کشیدن آنان جلوگیری کنند، رهبری سینه سپر کرده و از کلیت این مسیر حمایت کنند. این همان روشی است که سال ها رهبری معظم انقلاب آن را در پیش گرفته و به حمایت از افراد مختلف با سلایق مختلف که در چارچوب گسترده ی انقلاب حرکت می کنند، همت گماشته اند. کسی که این سعه ی صدر را درک نکند و در تراز مدیریتی و رهبری اجتماعی نیاندیشد ساده لوحانه این حمایت ها را به پای تایید نظر خویش به حساب می آورد و در نتیجه آزادی عملی را که رهبری به او داده است به پای تایید تمامی نظرات خویش می انگارد. 3- نصیری می گوید: « رهبری از نقدهای من بر دولت آقای هاشمی و دستگاه های رسمی نظام بعضا رضایت نداشت با این حال به دلیل اعتماد به من با سعه ی صدر با آن نقدها برخورد می کرد و تذکر نمی داد.» او با تحلیل ذهنی خود، عدم تذکر رهبری را «اعتماد رهبری به من» می داند؛ در حالی که این مشیِ کلان رهبری با همه ی مسوولان و نفراتی است که به نوعی با ایشان در ارتباطند. و جالب است که با وجود چنین مشی کریمانه ای از ایشان، نصیری می گوید رهبری در همه ی کارها – ریز و درشت دخالت می کند-!! و در همان حال وی از عدم دخالت رهبری در روند پرونده های مورد ادعای خویش شکایت می کند!! و در عین حال می گوید رهبری در طول چند سال فعالیت ایشان حتی یک تذکر هم به وی نداده است و لذا هر آنچه به نظرش صحیح می آمده است را نشر می داده است!!! 4- همان زمانی که رهبری، آقای نصیری را در روزنامه ی کیهان گماشته است، مرحوم محمود دعائی نماینده ی ایشان در روزنامه ی اطلاعات است. همان طور که رهبری، مهدی نصیری ها را در چتر حمایت خویش قرار می دهند تا آن جوان انقلابی بتواند رشد کند، پخته شود و خطاهایش را اصلاح کند و توسط نیروهای تندروی رقیب سرنگون نشود، عبدالفتاح نواب ها و صالحی ها نیز از حمایت رهبری برخوردارند، هر چند از جهت خط فکری و مشی سیاسی با یکدیگر متفاوت باشند. و واضح است که هیچ کدام از دو گروه نمی توانند جزئیات نوشته ها، افکار و گرایش های خویش را به پای رهبری بنویسند و باید مردانه خود از آنچه می گویند و می نویسند دفاع کنند. 5- مگر می توان حمایت های بی دریغ رهبر انقلاب از سید محمد خاتمی در دوران ریاست جمهوری و نیز مرحوم هاشمی رفسنجانی را به معنای تایید تمام خطوط فکری ایشان دانست؟ این همان مساله ای است که مهدی نصیری از درک آن عاجز است و شخصیت مایل به افراط گری وی همواره از او یک متصلب بدون انعطاف و انصاف ساخته است: فرقی نمی کند که در کدام خط و مشی حرکت می کند. هر جا که باشد همین است. 6- زمانی (نه چندان دور) آقای نصیری برای نقد فلسفه، می گفت علامه طباطبایی به دلیل آن که فیلسوف بود با انقلاب همراهی نکرد و این را نقطه ضعف علامه می دانست و اینگونه به خیال خودش با فلسفه مبارزه می کرد. – هر چند ادعای عدم همراهی علامه هم به تصریح شاگردان ایشان مدعایی ناصحیح و غیر واقعی بود- و امروز در آنِ واحد، همچنان هم علیه فلسفه می شورد و هم علیه انقلاب!! و از هیچ کدام از دو محور مبارزه نیز شانه خالی نمی کند!! 7- و عجیبت تر آن که وی قائل به عصر حیرت است. عصری که مدعی است تشخیص حق از باطل دشوار شده است و به همین دلیل باید با سعه ی صدر با مخالفان فکری گفتگو کرد. اما این سعه ی صدر را فقط در همراهی با موافقان فکری خویش نشان می دهد و در مبارزه با مخالفان خویش، کوچکترین سعه ی صدری از خود نشان نمی دهد و با اصرار و یکجانبه نگری و قاطعیت تمام، بدون آن که دچار حیرت شود!!، آنان را مورد عتاب قرار می دهد. و در نهایت از مرحوم آیت الله مصباح نیز شکایت دارد که چرا فقط خودش را بر حق می دانست و دیگر افکار را طرح و نقد می کرد!! 8- مهدی نصیری معجونی از تناقض هاست: بی رحمانه فلسفه و عرفان را می کوبد و آن را انحراف می داند و در عین حال زمین بازی اش در مسائل سیاسی و دینی، حیرت و عدم تشخیص حق از باطل است!! 9- او بیشتر از آن که تابع ادله ی خود باشد، تابع یکجانبه نگری، تمامیت خواهی و استبداد درونی خویش است. به همین جهت است که وقتی در مناظره مورد سوال واقع می شود، تا شیاد خواندن بزرگان پیش می رود بدون آن که کوچکترین واهمه ی از غبارآلود بودن فضا و حیرتِ مدعی آن، داشته باشد. اما وقتی مرحوم مصباح یزدی به دفاع از مبانی خویش می پردازد و مخالفان را با زبانی محترمانه و البته قاطعانه رد می کند، از سوی وی متهم به استبداد رای می شوند. 10- زمانی که مهدی نصیری در جناح مقابل هاشمی بود، هیچ نقد تند و تیزی علیه جبهه ی خودی نداشت (نداشت یعنی منتشر نکرد.) و امروز که خود را مقابل رهبری قرار می دهد، هیچ نقدی به جناح همفکر خود نمی کند و تمام نقد را به سوی رهبری روانه می دارد و هیچ نقطه ی مثبتی را هم از سوی انقلاب بازتاب نمی دهد. اگر جمهوری اسلامی به فکر منافع خود باشد، آن را ذلیلانه و مذبوحانه می داند و اگر به فکر ایدئولوژی خود باشد، آن را کوته فکرانه و غیر واقع بینانه می خواند!!! و از این دست بسیار است. 11- واقعیت آن است که مهدی نصیری در دام ذهنیت خود گرفتار آمده است و توان غلبه بر این نوع سوبژکتیویته شدن خود را ندارد. از همین روست که حتی نقل های وی هم به نوعی آمیخته به ذهنیت های در هم تنیده و غیر شفاف و غیر منطقی است و چندان قابل اتکا نیست.

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *