معلم سرخانهای که سیاهچادر را به پایتختنشینی ترجیح داد
معلم سرخانهای که سیاهچادر را به پایتختنشینی ترجیح داد این روزها، روزهای معلم سرخانگی است. حالا که کوچ بهاره آغاز شده خانوادههای هر طایفه در یک زمان کوچ میکنند و جمعیت ایل پراکنده میشود. ما هم هر چند شب یک بار میهمان چادر یک خانواده میشویم و با بچهها کار میکنیم تا از بقیه عقب نمانند.
خبرگزاری فارس چهارمحال و بختیاری؛ نرجس سادات موسوی|روزهای کوچ بود و مالها(۱) همچون نسیم بهاری خرامان دشتها و کوهها را طی میکردند و به سوی وارگههای(۲) خود در ییلاق در حرکت بودند. برخی هنوز از شعیبیه(۳) و لبری(۴) حرکت نکرده بودند، بعضی به شیمبار(۵) رسیده بودند و بعضی هم در چلوو(۶) توقف کرده بودند و بعضی هم وارد استان چهارمحال و بختیاری شده و اتراق کرده، چشم به راه دیگر ایلوندان بودند. به خاطر همین تعداد بچهها کمتر از حد معمول بود. آقای موسایی آخرین سرمشقها و نکتههای درسی را با متانت یکی یکی در گوش بچهها زمزمه کرد و گفت: برای امروز بسه، خسته نباشید. دخترها و پسرهای کوچک که لپهایشان از برق آفتاب گل انداخته بود و چشمهایشان عین تیلههای کمیاب میدرخشید یکی یکی آقا معلم را بغل میکردند و چادر..