پرده آخر از نمایش دورهمی براندازان/ اپوزیسیون پَر!
خروج حامد اسماعیلیون از ائتلاف همبستگی منسوب به براندازان مصداق روشنی بر فروپاشی دورهمی دوماهه اپوزیسیون بود؛ کسانی که علیرغم هزینههای هنگفت و نمایشهای متعدد باز هم محکوم به شکست شدند.
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها- مهر نوشت: آخر هفته گذشته «حامد اسماعیلیون»، کسی که در پی از دست دادن خانوادهاش در حادثه پرواز اوکراینی شناخته شد و ماههای اخیر به دنبال آن بود تا از خود چهرهای سیاسی بسازد، از «ائتلاف همبستگی» براندازان جمهوری اسلامی خارج شد.
ائتلاف مذکور میان براندازان در حالی از هم پاشیده است که از تشکیل آن دو ماه هم نمیگذرد. پهلوی، اسماعیلیون، مصی علینژاد، بنیادی، عبادی و مهتدی اعضای این ائتلاف را که ۱۹ اسفند ماه شکل گرفت تشکیل میدادند؛ کسانی که هر کدام در یک نقطه از دنیا و گرایش سیاسی متفاوتی با دیگر افراد ائتلاف داشتند.
خودزنی به سبک اپوزیسیون
این اولین بار نبود که جریان مخالف جمهوری اسلامی چنین تلاشی را رقم میزد اما از آنجا که این ائتلاف با چالشهای متعددی از جمله پراکندگی جغرافیایی، فقدان پایگاه مؤثر اجتماعی، نداشتن رهبری، اختلاف نظر مبنایی و نظری و تضاد منافع در بدیهیات و جزئیات مواجه بود، بار دیگر با بنبست مواجه شد؛ همچنانکه دفعات قبل نیز به نتیجه نرسید.
گرچه طبیعی بود ائتلافی متشکل از یک جمهوری خواه ساکن استرالیا، یک تجزیهطلب ساکن سوئد، یک پادشاهیخواه ساکن واشنگتن به لحاظ اجرایی نتواند سامان و انسجامی داشته باشد؛ اما شاید انتظار میرفت این جریان پس از هزینههای هنگفت مادی و تبلیغاتی، حداقل برای حفظ وجهه خود نزد طرفدارانش، چند صباحی بیشتر نمایش خود را ادامه دهد.
با این وجود فروپاشی زودهنگام آنها رقم خورد و اسماعیلیون علت تصمیم جداییاش را، عدم اجرا و تحقق دموکراسی در این جمع برشمرد. این در حالی است که ائتلاف مذکور با ادعای ایجاد دموکراسی در ایران دورهمیشان را شکل داده بودند. پس از آنکه مدتی قبل «رضا پهلوی» و «نازنین بنیادی» این ائتلاف را ترک کردند، حالا خروج اسماعیلیون، به یک ناچاری برای مرگ خودخواسته از سوی این جریان شباهت داشت.
در حقیقت ائتلاف پر سر و صدا اما پوچ همبستگی در حالی به کار خود پایان داد که هنوز بدون آنکه پاسخی از سوی نظام جمهوری اسلامی دریافت نکرده بود مثل یک ویروس داخلی، خودش باعث نابودی خودش شد. «کامران فلاحتی» پژوهشگر اپوزیسیون میگوید: «اپوزیسیون ایرانی خارج از کشور، خود اثبات ناکارآمدی خودشان هستند و هم از طرف دیگر ادعاهایی که مطرح میکنند را به واسطه عملکرد خود نقض میکنند.»
جای خالی دانش و ایدئولوژی در میان براندازان
فارغ از اینها، چهره مخدوش و معدوم افراد ائتلافِ از همگسسته همبستگی، نقطه ضعفی بود که از سوی کارشناسان و صاحبنظران سیاسی و اجتماعی همواره مورد نقد جدی قرار داشت. آنها معتقدند کسانی که به عنوان سردمداران براندازی دور هم جمع شدهاند که دانش، تخصص، اعتبار و جایگاهی برای پیشبرد یک کنش سیاسی در مقیاس مقابله با یک حکومت ۴۰ ساله و قدرتمند را ندارند و فاقد هرگونه ایدئولوژی برای تحقق شعارهایی هستند که از آن دم میزنند.
«محمدکاظم انبارلویی» فعال سیاسی سیاست داخلی کشور در این باره میگوید: «یکی از نعمات بزرگی که خدا به ملت ما داده است، وجود اپوزیسیون روسیاه، بدسابقه و احمق هست. ما در برابر اپوزیسیونی قرار داریم که نه تنها کمترین ریشه اجتماعی و سیاسی در داخل ایران را ندارند؛ بلکه با کارنامه ننگین خود به عنوان منفورترین چهرهها شناخته میشوند.»
صحت اظهارات انبارلویی با نگاهی به پیشینه جریانهای سیاسی حاضر در ائتلاف همبستگی محرز است؛ چراکه بخش مهمی از حامیان اپوزیسیون همان کسانی هستند که با کمک به صدام در تجاوز به ملت ایران بدترین سابقه را دارند و ۱۷ هزار نفر از ایرانیان را به شهادت رساندند.
دومین گروه از اپوزیسیون، سلطنتطلبها هستند که کارنامه آنها در تاریخ ایران به عنوان ننگینترین دوران وطنفروشی و غارت ملت ایران مطرح است و رضا پهلوی به عنوان بازمانده این رژیم هر بار با اقدامی که به خودزنی شبیه است، دست خالی خود را روتر میکند. انبارلویی با اشاره به سفر اخیر پهلوی به سرزمین اشغالی فلسطین میگوید: «رضا پهلوی در سفر اخیرش به سرزمینهای اشغالی ثابت کرد که هیچ حظ و بهرهای از سیاست نبرده است چراکه در شرایطی که رژیم صیهونیستی دچار فروپاشی است این اقدام را انجام داده است.»
وی ادامه میدهد: «اغلب افرادی که در این ائتلاف حضور داشتند از جمله اسماعیلیون، از لحاظ اعتباری عددی نیستند و هیچ گونه ریشه و دانش اجتماعی، تاریخی و سیاسی ندارند. از طرف دیگر افرادی دور هم جمع شده بودند که هیچگونه اتحاد و همبستگی با هم نداشتند.»
کاریکارتوریست شعارهای مدنی و کاسبان سیاسی
علیرغم آنکه جریان براندازی پس از تلاشهای بسیار، نتوانست کاری از پیش ببرد و به نتایج و اهداف خود نرسید، اما نگاهی دقیقتر و موشکافانهتر به ما نشان میدهد که این جریان توانست در بخش کمی از فضای جامعه رسوخ کند و بر روی آن اثرگذار باشد و این موضوع را القا کند که جمهوری اسلامی رفتنی است! صاحبنظران معتقدند علت عمده این اثرگذاری فعالیت گسترده آنها در فضای مجازی و تاخت و تاز بیسابقه حسابهای کاربری منسوب به طرفداران آنها بوده است.
جریان براندازی در این سالها به واسطه بودجههای کلانی که دریافت میکرد، لشکرهای مجازی به راه انداخت. آنها با ایجاد لشکرها و مؤسسات مجازی تحت عناوین مؤسسات حقوق بشری یا دفاع از حقوق زنان، کاریکاتوری از نهادهای مدنی را در خارج از کشور ایجاد کردند و زیر سایه عناوین خوش آب و رنگی که برای خود ساخته بودند، فعالیتهای ضد بشری، ضد انسانی و ضد ایرانی انجام میدادند.
فلاحتی درباره بودجههایی که از طریق مداخلهجویان به دست اپوزیسیون میرسیده و همچنان میرسد، بیان میکند: «آنها بودجهها و منابع هنگفت و مختلفی از دولتهای متخاصم و سرویسهای امنیتی دریافت کرده و از طرف دیگر مبالغی را از مردم عادی به شیوههای مختلف کلاهبرداری میکنند. بخشی از درآمدشان نیز از طریق صندوقهایی که به بهانه جلب کمکهای مالی راهاندازی کرده به دست میآید و از این طریق ارتزاق میکنند.»
انبارلویی نیز تاکید دارد که سرویسهای سیا، موساد، انگلیس و فرانسه مخارج کارهای تبلیغاتی و سازمانی این گروه را تأمین کرده و اظهار میکند: «این افراد یک مشت کاسب سیاسی هستند و خودشان هم میدانند که پایگاهی در میان مردم ندارند. شاید بتوانند مدتی با توزیع پول و شبکهسازی کارهایی انجام دهند اما هرگز نمیتوانند به عنوان یک اپوزیسیون دارای ایدئولوژی، طرح یا برنامه و… ظاهر شوند.»
نظر به آنچه گفته شد، براندازان گروهی از افراد را در فضای مجازی سامان دادند تا هرگاه به آنها نیاز داشته باشند اهداف خود را در عرصه مجازی پیش ببرند. همچنین با راهاندازی مؤسسات نظرسنجی روی ذهن ایرانیان کار میکنند. البته فلاحتی نظرسنجیهایی که توسط جریان اپوزیسیون به کمک بودجههای تزریقی از سوی کشورهای و قدرتهای مداخلهجو صورت میگرفت را نوعی نظرسازی معرفی میکند و متذکر میشود: «گرچه شیوههای به کار رفته در این نظرسنجیها از نگاه بسیاری کارشناسانِ مستقل، غیرعلمی، ضعیف و غیرقابل استناد بودند اما اثرگذاری آنها بر درصدی از جامعه غیرقابل انکار است؛ بخشی از مردم که در فضای مجازی حضور دارند ممکن است در پی فعالیتهای سازماندهی شده مجازی جریان مخالف تصور کنند نظرات این گروه در جامعه غالب است در حالی که این راهکار جریان براندازی است که میخواهد دروغی را در لفافه واقعیت به داخل کشور القا کنند.»
سلبریتیها؛ خدمتکاران بیجیره مواجب
نکته قابل ذکر آن است که علاوه بر حامیان مالی غربنشین، براندازان از طرف تعدادی از چهرههای شناخته شده داخلی مورد حمایت قرار میگرفتند. برخی «سلبریتیها» در فضای مجازی به مثابه نماینده اپوزیسیون در داخل کشور عمل کرده و به بلندگوی آنها تبدیل شده بودند.
اپوزیسیون صراحتاً اعلام کرده بود که یکی از راهبردهای آنها در اجرای اهداف براندازانه و دشمنی کردن با جمهوری اسلامی، «بهرهبرداری از سلبریتیها» است؛ البته فلاحتی چنین نگاهی به سلبریتیها را توهین به آنها میداند و میگوید: «چنین عبارتی برای افراد سرشناس در عرصههای مختلف توهین بسیار بزرگی است. براندازان در اظهارات شفاف خود تاکید کردهاند که برای رسیدن به اهداف خود از چهرههای مشهور استفاده میکنیم.»
از نگاه او بخشی از علت این موضوع به ضعف دستگاههای فرهنگی کشور برمیگردد: «این ضعف فرهنگی جامعه ما است که جامعه تا حد زیادی به پدیده سلبریتی سوق پیدا میکند. متأسفانه اغلب سلبریتیهای ما مطالعه کافی و تخصصی ندارند؛ اغلب قوه تحلیل به ویژه در مسائل کلان سیاسی و امنیتی را ندارند و سطح برداشت آنها از مسائل، بسیار نازل است. این افراد به واسطه القائات فضای مجازی احساس میکنند که چون فردی شناخته شده هستند میتوانند در همه حوزهها نظر بدهند و در همه ساختارها ورود کنند.»
به نظر میرسد وقتی راهبری الگوهای فکری از طبقه فرهیخته به قشر سلبریتی تنزل پیدا کند، بخشی از جامعه به لحاظ فرهنگی دچار اشکال خواهد شد. این پژوهشگر بیان میکند: «سلبریتیها در پی فقدان دانش مورد نیاز به راحتی در دام گروههای معارض و براندازی قرار میگیرند و آگاهانه یا ناآگاهانه خدمتکاران بیجیره و مواجب گروههای ضدمیهنی و ضدوطنی میشوند.»
فلاحتی یادآوری میکند که مناسبات فرهنگی ما نامناسب و ناسالم هستند و در حوزه قانونی و برخوردهای قضائی نیز دچار ضعف هستیم چراکه در خصوص تخلفات مختلف افراد مشهور با آنها با تسامح برخورد میشود.
جهان وهمآلود براندازان
با وجود حامیان مادی خارجی و مدافعان معنوی داخلی، پایگاه اجتماعی حقیقی جریان براندازی در دنیای واقعی فاصله قابل توجهی با چینش و ارقامی که در فضای مجازی به ارائه میشد داشت. برخی بر این باورند اختلاف فاحش میان حامیان مجازی براندازان و طرفداران آنها در دنیای واقعی به علت آن است که اپوزیسیون، گروهی از افرادی را به خط کرده بود که به صورت شبانه روزی و شیفتی کار میکنند تا برای جریانسازی فکری در فضای اجتماعی فعالیت داشته باشند.
به هر شکل، با وجود همه تلاش براندازان و حامیان آنها، این جریان نه در دنیای حقیقی و نه در فضای مجازی نتوانست راه به جایی ببرد. گرچه آنها تا حدی توانستند در فضای مجازی جریانسازی کنند و با تحمیل نظر خود در ایام اعتراضات، با اعمال نوعی دیکتاتوری مجازی گروهی از مردم را تحت فشار گذاشتند و آنها را از کسب و کار روزانه و فعالیتهای اجتماعی منع کردند اما در نهایت امر و با گذشت زمان، با سنگ محکهایی مختلفی به خود و همگان اعتراف کردند که پایگاه اجتماعی لازم برای کنشگری سیاسی را ندارند. «انبارلویی» در این خصوص میگوید: «آخرین تلاش براندازان فتنه پاییز ۱۴۰۱ بود و خودشان هم فهمیدند که لشکری در ایران ندارند و فقط میتوانند روی سرویسهای امنیتی و جاسوسی خودشان حساب کنند.»
به نظر میرسد دو مشکل عمده درباره اپوزیسیون وجود دارد. اول؛ نداشتن «پایگاه اجتماعی مؤثر» است. یعنی پایگاهی که در تعارف سیاسی بگنجد و منجر به خیزش یا ایجاد تغییری محسوس شود که کارکردهای جریان سیاسی متبوع خود را محقق کند و دوم؛ فقدان دانش وسیع نسبت به اطلاعات داخل و مناسبات حاکم بر جامعه ایرانی.
کاستیها و کوتاهقدیهای جریان براندازی باعث شد آنها به ناچار به دنیایی از اوهام روی بیاورند و با ساختن فضایی حبابگونه به خود و اندک اعضای پایگاه اجتماعی روحیه ببخشند؛ تا جایی که بعضاً امر بر خود آنها نیز مشتبه شد و با خیال آنکه که طرفداران میلیونی یا لشکری از حامیان و نظامیان دارند، سیرکهای متعدد همچون «نشست دانشگاه جرج تاون» و کمپین «من وکالت میدهم» را به راه انداختند.
رقیب سبکوزن جمهوری اسلامی
بنا بر آنچه گفته شد براندازان به واسطه مجموعه اختلافاتی که داشتند نه تنها به کرسی قدرت نرسیدند بلکه حتی به آن نزدیک هم نشدند؛ اما نکته قابل توجه آن است که آنها در همین شرایطی ابتدایی هم بر سر قدرتی که برابر با هیچ است، به جان هم افتادند.
ائتلافی که بعد از ۴۴ سال دشمنی با جمهوری اسلامی شکل گرفته بود در مدت کوتاهی از هم گسست، این در حالی است که جمهوری اسلامی و مردم ایران دخالت چندانی در این فروپاشی نداشتند و براندازان خودشان به علت طمع قدرت داخلی، اختلافات بنیادین و حملاتی که در فضای مجازی به یکدیگر میکردند به این سرانجام دچار شدند. آنها تلاش کردند که حتی در حد یک نمایش، پیام اتحاد، همنشینی و همبستگی خود را منعکس و منتقل کنند اما توان آنها حتی برای یک بازی نمایشی هم کفایت نکرد.
انبارلویی با تأکید بر اینکه این جریان در آینده نیز فرجامی نخواهد داشت، عنوان میکند: «حتی اگر تحت شرایطی اتحادی میان آنها حاصل شود و کار خود را ادامه دهند، باز هم اعتبار و وزنه لازم برای آنکه مقابل انقلابی که بر دنیا و منطقه تأثیر گذاشته و معادلات قدرت جهانی را تغییر داده بایستند را ندارند و نمیتوانند در برابر ملت ایران قد علم کنند»