چرا باید کتاب بخوانیم؟!
یکی از عناصری که می تواند به جامعه ما آرامش، استقلال، امنیت فکری، تحلیلی و شناختی بدهد، این است که انسان اهل مطالعه باشد. انسانی که اهل مطالعه است، اهل مدارا، تحمل و سنجش دقیق مسائل نیز خواهد بود، با سرعت تصمیم نمیگیرد، شتابزده برخورد نمیکند و مخالف خودش را به سادگی، تکفیر و محکوم نمیکند.
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها- الف نوشت: دین اسلام و به طور کلی ادیان الهی بر محور کتاب، خواندن و مطالعه و آگاهی استوار شدهاند، وقتی که دین الهی براساس خواندن و آگاهی استوار است، بنابراین فرهنگ کتابخوانی، فرهنگ ادیان الهی است. فرهنگ توجه به کتاب و معطوف شدن ذهن انسان به محتوای کتاب و دستاوردهایی که مطالعه و کتابخوانی دارند، جزئی از فرهنگ دینی است.
اگر کتاب را از ادیان الهی خاصه اسلام بگیریم، چیزی از عناصر اصلی آن ادیان باقی نمی ماند، چون کتاب از منظر اسلام، «قرآن» است. کتاب یعنی همه ارزشها، کتاب یعنی قرآنی که همه فضائل انسانی و الهی در او جمع است. همه داستانهای خوب و الگوهای سرنوشت ساز و مطلوب انسانی در قرآن وجود دارد. کتاب یعنی مجموعه فضائل و دستاوردهای ذهن و اندیشه بشر.
اگر بخواهیم از نگاهی امروزین به موضوع کتاب بنگریم واقعیت این است که وقتی انسان کتاب میخواند و کتابخوانی به عنوان بخشی از زندگی و عادات و آداب او و خلقیات او تبدیل میشود، به دستاوردهای معنوی و حتی دنیوی بسیار خوبی میرسد. به دستاوردهایی که به ذهن و روح و حتی جسم او مربوط میشود.
اولین فایده کتابخوانی، آرامش است. انسانهایی که در اثر ندانستن، کم توجهی به مسائل عالم دچار نوعی تزلزل و ناآرامی و شاید استرس و اضطراب هستند، با کتاب خواندن میتوانند به ساحل آرامش برسند. انسانی که کتاب میخواند مثل فردی است که به دریای دانش میرسد. دریا به انسان آرامش میدهد، کتاب به عنوان منبع دانش، آگاهی نهادینه شده که نام آن معرفت است، هم به انسان آرامش میدهد.
این آرامش باعث تمرکز میشود باعث تجمع همه قوای انسانی و استعدادهای انسان می شود و از تجمع و تمرکز قوای انسانی دستاوردهای بشری از لحاظ علمی و فکری به دست میآید، حتی دستاوردهای تمدنی، اختراعات و اکتشافات و … بر اثر این تمرکز به دست میآید. پس یکی از آثار و فواید خواندن کتاب، آرامش و کاهش اضطراب و تمرکز و … است.
دومین فایده و کارکرد کتابخوانی تقویت قوای ذهنی و حافظه انسان است. کتاب خواندن انسان را به وادیهای جدیدی میکشاند و ذهن انسان را از خستگی و دلمردگی و افسردگی نجات میدهد. تحریک ذهنی و فکری، ایجاد حرکت و رویش و پویش فکری کار کتاب است، چون کتاب حاصل اندیشههای دیگران است، در واقع انسان با کتاب علم دیگران را با علم خودش جمع میکند و سرجمع علم خودش و دیگران، بسیار بیشتر از علم خودش است.
از طرف دیگر فایده دیگر این است که انسان حس همدلی و همراهی و هم احساسی با دیگران را میدهد. وقتی انسان با دیگران، جامعه و افراد فرهیخته با نویسندگان کتاب و خالقان اندیشههای نوین احساس مشترک پیدا کرده و همدلی میکند قطعا موجب دستاوردهای بعدی خواهد شد. جامعه آرام، همدل و همراه و همفکر ایجاد خواهد کرد. جامعهای که حداقل نسبت به همدیگر خشونت؛ (چه خشونتهای کلامی و چه خشونتهای عملی) و نامردی نخواهند داشت.
کارکرد بعدی کتاب و کتابخوانی این است که به افزایش معلومات و آگاهی انسان کمک میکند، دایره لغات انسان با کتابخوانی بسیار رشد میکند و یکی از شاخص های مهم در ارتباطات اجتماعی و گفتگو با دیگران، این است که دایره لغات انسان اولاً گسترده باشد و ثانیاً دایره لغات مطلوبی باشد یعنی کلماتی که استفاده میکند دارای علمی و اخلاقی و معنوی باشد تا نسبت به کسانی که در اثر عدم مطالعه دایره لغات بسیار اندکی دارند و یا دایره لغاتشان کوچه و بازاری است و از عالم معنا و فکر و اندیشه و علم بهرهای ندارد، طبعا این دایره لغات به درد نمیخورد.
کتابخوانی حافظه انسان را افزایش میدهد، وقتی مرتبا ذهن و حافظه را درگیر مطالب جدید کنیم، حافظه تقویت میشود، بلکه ابعاد و جلوههایی از حافظه که قبل از این فعال نمیشدند و به کار گرفته نمیشدند، با مطالعه کتب متنوع و با موضوعات مختلف میتوان آن قسمتهای مغفول از ذهن و حافظه انسان، فعال شود و این ظرفیتها به فعلیت برسد. نتیجه همه این کارکردها را میتوان این امر دانست که با مطالعه و کتابخوانی، دنیای انسان دنیای بزرگتری میشود. در بیاناتی از معصومین(ع) آمده است هر کسی که زبان دیگری بداند، یک انسان جدیدی میشود. وقتی شما چند زبان را بدانید، چند انسان در قالب یک انسان هستید، یعنی چند انسان در وجود یک نفر جمع شده است.
کتاب که میخوانید انگار با جان انسانهای دیگر متحد شدهاید، چون افکار و اندیشههای انسان، اصل وجود انسان را تشکیل میدهد. ای برادر تو همه اندیشهای/ ما بقی خود استخوان و ریشهای. وقتی که اصل وجود انسان اندیشه است و با اندیشههای دیگران شریک میشوید، با آنها یکتا و یکسان میشوید. به قول مولوی؛ متحد جانهای مردان خداست. مردان خدا که اهل اندیشه هستند، از طریق کتاب و تبادل اندیشههایشان با هم متحد هستند. وقتی دنیای انسان، دنیایی از اندیشهها و فرهیختگان شد، دنیای بسیار بزرگی روبروی او قرار میگیرد و بالاترین از این دنیا، دنیا و چیز دیگری نیست، لذا انسانهای مطالعهکننده و کتابخوان هرگز احساس کمبود و تنهایی و وحشت و نداری و فقر نمیکنند، چون دل و اندیشهشان همواره همراه با انسانهای فرهیخته، بزرگوار، وارسته و از دنیا رسته، بسیار والا و سربلند و سرافراز است.
بنابراین هرگز احساس کوچکی و حقارت نمیکنند. دلیل این امر بزرگ شدن دنیای آنهاست، خروج از انزوا، تک روی، وحدت نفسانی و وحشت انسانی(وحشتی که در اثر تنهایی برای انسان ایجاد میشود) برایشان روی میدهد. وقتی که دنیای انسان بزرگ شد عزت نفس پیدا کرده و احساس بزرگی میکند؛ مثل قطرهای که به دریا متصل شده است. وقتی که به کتابهای اندیشمندان متصل هستید به دریایی از معنویت و علم متصل هستید، لذا احساس کمبود نمیکنید و همین باعث میشود که تفکر شما هم تفکر باز و گستردهای باشد و محدود به محیط های کوچک و اندیشهای بسته نباشد.
وقتی تفکر انسان در اثر بزرگ شدن دنیای انسان، گسترده شد، مهارتهای نوین تفکر پیدا میکند. تفکر باعث ایجاد دانش، علم و معلومات جدید میشود، یعنی انسان با دانستههای خودش به دانستههای جدید میرسد و مجهولات خودش را جمع میکند. علاوه بر اینکه به معلومات جدید میرسد قدرت تحلیل بهتر نسبت به وقایع و حوادث و امور مختلف پیدا میکند، یعنی کسی که با خواندن کتابهای مختلف به همه عوامل دخیل در موضوع و همه زمینهها و اسبابی که باعث یک پدیده میشوند نظر میافکند و همه را میبیند، قطعا تحلیل جامعتری نسبت به کسی که از یک زاویه مسائل را میبیند، مثلا از زاویه شنیدن یا دیدن امور، چون محدوده دیدن انسان بسیار محدود و کم است، حتی دیدن مجازی انسان، یا دیدن از زاویه تلویزیون و موبایلهای دیگر، باز محدود است، یعنی دیدنیها و شنیدیهای انسان محدود است اما خواندنیهای انسان وسیع است، با خواندن انسان به اعماق اندیشه و تحلیل دیگران و عواملی که برای امور قائل هستند و زمینههایی که برای حوادث قائلاند، پی میبرید و از این طریق دامنه اندیشه و تحلیل و قدرت تفکر تحلیلی بسیار بالاتر میرود و مسائل را آن طور که باید میبینید نه آن طور که دیگران خواستهاند.
پس یکی از نتایج کتاب و کتابخوانی این است که انسان در برابر تحلیلهای غلط و یک سویه و در برابر تفسیرها و اندیشههای ساختگی مقاومت کرده و میتواند از خودش قدرت ارزیابی و آزمون داشته باشد و نگذارد هر کس با هر اندیشه و تزویر و فریبی بتواند فکر او را سازمان دهد و تنظیم و دستکاری کند.
بنابراین در اثر همه آنها به انسان قدرت ارزیابی و تحلیل و آنالیز دقیق مسائل داده میشود که با آن میتواند با قدرت تحلیل و ارزیابی بسیاری از مسائل را واکاوی کند و به دستاوردها و راه حلهای نوینی در مسائل مختلف دست پیدا کند. به هر حال اینها نکات مهمی است در مورد اهمیت مطالعه و کتابخوانی که باید مورد توجه قرار گیرد.
به نظر میرسد یکی از عناصری که میتواند به جامعه ما آرامش و استقلال و امنیت فکری، تحلیلی و شناختی بدهد، (چون امنیت فکری و شناختی، مهمتر از امنیت فیزیکی است)، این است که انسان اهل مطالعه باشد. انسانی که اهل مطالعه هست اهل مدارا و تحمل، تحلیل و سنجش دقیق مسائل است، لذا کسی که اهل مطالعه است، با سرعت تصمیم نمیگیرد، شتابزده برخورد نمیکند و مخالف خودش را به سادگی، تکفیر و محکوم نمیکند و مجال میدهد که دیگران سخن خود را بگویند و اندیشهشان را مطرح کنند و بعد با تأنی و تأمل و حوصله به تحلیل رفتار و اندیشه دیگران میپردازد و این امری است که جامعه ما به شدت به آن نیاز دارد.
روحیه تحمل و مدارا و استماع و گوش دادن به سخن مخاطب و پرهیز از پیش داوری، اتهام، دشمنتراشی، پرهیز از انتساب به دشمن و برچسبهای دیگری که امروزه در جامعه افراد و گروهها به همدیگر میزنند ناشی از نبود فرهنگ عمیق مطالعه، آگاهی و کتابخوانی است.
کتابخوانی یعنی احترام به اندیشه و حرمت جان و سخن و زندگی دیگران. کتابخوانی یعنی حرمت اندیشه؛ از هر کسی که باشد از کوچک و بزرگ، از زن و مرد، از دختر و پسر، از اندیشمند و بیسواد و از باسواد و فرهیخته و عالم دهر. هر که باشد اندیشه او محترم است و باید مطرح و شنیده شود و در صورت لزوم و تصمیم جمعی به منصه ظهور برسد و در جامعه به آن عمل شود.
طبعا اندیشهها در یک آوردگاه منطقی و صحنه رقابت درست و عقلانی میتوانند با همدیگر در رقابت باشند تا مردم بهترین اندیشهها را انتخاب کنند. انشاءالله جامعه ما در این مسیر موفق باشد./دکتر مصطفی عباسی مقدم، استاد علوم قرآن و حدیث دانشگاه کاشان
پایان پیام/ت