کارآفرینی بانوی دورودی به‌واسطه یک مهمانی خانوادگی!

کارآفرینی بانوی دورودی به‌واسطه یک مهمانی خانوادگی!

داستان فاطمه جوانمرد حکایت زنانی است که ضرب المثل« از تو حرکت از خدا برکت را» خوب فهمیده‌اند، به طوری که امروز برکت خدا را نه تنها به سفره خود بلکه وارد سفره دیگران هم کرده‌است. او سال ۹۰ با دو میلیون تومان کار را شروع می‌کند و حالا بیش از دو میلیارد تومان مواد اولیه و وسیله دارد، هیچ جایی هم لنگ نمانده هر جا کم آورده خدا کمک کرده است.

کارآفرینی بانوی دورودی به‌واسطه یک مهمانی  خانوادگی!

خبرگزاری فارس لرستان- نسرین صفربیرانوند؛ فاطمه جوانمرد ۴۰ سال دارد و اهل شهرستان دورود است، قالیبافی را به واسطه یک اتفاق ساده شروع می‌کند و امروز ۲۲ نفر به طور مستقیم در کارگاه او مشغول فعالیت هستند، حدود ۲۰۰ نفر هم پس از آموزش رایگان در کارگاه او برای خودشان شغلی دست و پا کرده‌اند.

سال ۹۰ با دو میلیون تومان کار را شروع می‌کند و حالا بیش از دو میلیارد تومان مواد اولیه و وسیله دارد، هیچ جایی هم لنگ نمانده هر جا کم آورده خدا کمک کرده است.

مهمانی که سبب خیر شد

«قالیبافی من از یک مهمانی ساده شروع شد، یک شب مهمان یکی از اقوام همسرم بودیم که اتفاقی چشمم به دار قالی داخل اتاق افتاد، همان شب آموزش کوتاهی در حد گره، نقشه زنی و پودکشی دیدم، و همین شروع و جرقه‌ای شد تا من سراغ قالیبافی بروم، مادر خانواده‌ای که مهمان او بودیم از زنان با تجربه و افرادی بود که فرش‌بافی را سینه به سینه فراگرفته بود».

داستان فاطمه جوانمرد حکایت زنانی است که ضرب المثل« از تو حرکت از خدا برکت را» خوب فهمیده‌اند، به طوری که امروز برکت خدا را نه تنها به سفره خود بلکه وارد سفره دیگران هم کرده‌است.

جوانمرد که کارهای اولیه و ضروری مانند دوخت و دوز، بافتنی و صنایع دستی را کنار دست مادرش یاد گرفته، پس از آموزش کوتاه، در یک شب مهمانی به فکر می‌افتد که قالیبافی را حرفه‌ای دنبال کند، برای همین النگوی خود را برای آموزش و خرید تجهیزات اولیه مانند دار می‌فروشد.

هر چند به قول خودش پول زیادی برای آموزش و تجهیزات هزینه کرده است، اما حالا خوشحال است که مهمانی آن شب سبب خیر شده و توانسته اشتغال ده‌ها نفر را فراهم کند.

جوازی که دریچه‌ای برای راه‌اندازی یک کارگاه شد

راه‌اندازی کارگاه خانم جوانمرد هم برای خودش داستانی دارد، جوانمرد وقتی قالی‌بافی را یاد می‌گیرد به فکر راه‌اندازی کارگاه نیست، تا اینکه ۱۲ سال پیش برادر او سراغ تسهیلاتی می‌رود که نیازمند ضامن است، خواهر هم برای ضمانت برادر سراغ جواز می‌رود.

جوازی که نمی‌داند روزی دریچه‌ای برای راه‌اندازی یک کارگاه بزرگ می‌شود که ده‌ها نفر از قبل آن درآمدی کسب می‌کنند.

بعد از مشورت و پیگیری از طریق کارشناسان صنعت، معدن و تجارت سراغ جواز کارگاه فرش بافی می‌رود، ۱۴ دار قالی تهیه می‌کند و قرارداد سخت و سفتی با صاحب مغازه که اتفاقا آشنا هم است، می‌بندد.

راه‌اندازی کارگاه و آموزش رایگان

سال ۹۰ کارگاه را راه اندازی می‌کند، اما چون تجربه زیادی ندارد آموزش بافتنی، قلم زنی و نقاشی روی سفال را در دستور کار قرار می‌دهد، بافتنی که از مادر یاد گرفته است. هر چه جلوتر می‌رود کار رونق می‌گیرد و افراد بیشتری برای آموزش به او مراجعه می‌کنند، سال ۹۱ به طور ویژه آموزش قالیبافی را شروع می‌کند و در هر دوره ۳۰ تا ۴۰ نفر را به طور رایگان آموزش می‌دهد.

مواد اولیه را ابتدا به صورت اینترنتی خرید می‌کند، اما متوجه می‌شود که از این طریق مواد اولیه با کیفیت به دستش نمی‌رسد‌، بنابراین خودشان برای تهیه مواد اولیه به شهرهای دیگر از جمله ملایر، کرمانشاه، قم و کاشان مراجعه می‌کنند.

اما از سال گذشته پشم را خودشان تهیه و زنگرزی می‌کنند، یک سری افراد در منطقه انگشته دورود هستند که پشم را به صورت دستی می‌ریسند.

احیا صنایع دستی فراموش شده

نکته‌ای که باعث می‌شود افراد زیادی برای آموزش به او مراجعه کنند، علاقه او به صنایع دستی است، وقتی مراجعه کنندگان مربی را پای دار قالی می‌بییند انگیزه بیشتری برای یادگیری پیدا می‌کنند.

علاقه او به صنایع دستی باعث می‌شود سراغ احیا ماشته، چغا و شیردنگ بافی« نوعی نوار تزیینی زیبا هنر دست زنان بختیاری که با روش کارت بافی بافته می‌شود و بسیار زیباست» برود.

برای یادگیری مسیری طولانی را طی می‌کند و ۱۲ شب به منزل زن بختیاری می‌رسد تا شیردنگ را بیاموزد و یک دستگاه ماشته بافی قدیمی را هم برای بافت ماشته خریداری و در خانه کار را شروع می‌کند.

چغا را هم با کمک قدیمی‌ها آموزش می‌بیند و سپس یک سری خانواده‌ها را آموزش می‌دهد تا به صورت مستقیم خودشان کار کنند، الان استفاده از چغا به عنوان لباس سنتی در عروسی‌ها مرسوم شده و این یک اتفاق خوب است.

خانم جوانمرد در واقع به دنبال احیا و زنده کردن صنایع دستی است که فراموش شده و یا سینه به سینه انتقال پیدا می‌کنند، تا نسل‌های بعدی هم نسبت به این هنرها آگاهی داشته باشند.

احیا نقشه فرش لری و تلفیقی از گذشته و امروز

یک کار دیگر که با کمک یک دانشجوی فارغ التحصیل به نام فاطمه نجم صنایع دستی پیگیر آن است، احیا فرش لری است، او به دنبال این است که با پیدا کردن نقشه‌های قدیمی فرش و گلیم لری را احیا کند، کار سختی است.

نقشه‌ها را با فرش‌های لری قدیمی مطابقت می‌دهند، اما نکته جالب اینکه با کمک خانم‌ نجم که تحصیلکرده این رشته است به دنبال تلفیقی از امروز و گذشته هستند که یک کار نو و بازار پسند هم است.

استارت کار را زده‌ا‌ند و اگر ارگان و نهادی جا و مکان ثابتی در اختیارشان قرار دهد تا ۶ ماه آینده می‌توانند فرش‌های لری را آماده و عرضه کنند.

آنها به دنبال این هستند که نقشه‌های جمع آوری شده‌ای که مورد تایید است را در اختیار شهرهای دیگر هم قرار دهند، البته موضوع مهم تضمین خرید است، که مستلزم همکاری ارگان‌‌ها و ادارات استان است.

اگر ارگان‌ها فرش‌های لری بافته شده را خریداری کنند، یا اینکه کمیته امداد در جهاز عروس یک فرش کوچک لری را هم بگنجاند، هم فرش لری به عنوان میراثی گران‌بها باقی می‌ماند هم دلگرمی برای بافندگان فرش است.

میخواستم به جای ماهی ماهیگیری را یاد بدهم

خانم جوانمرد که سرشار از انرژی است، می‌گوید: برای من صنایع دستی و آموزش تا جایی ارزش دارد و مهم است که یک روز قبل از زایمان و سه روز بعد از زایمان راهی درب آستانه برای آموزش می‌شوم.

قشری از سطح جامعه که آبرومند هستند و دلشان نمی‌خواهد دستشان جلوی کسی دراز باشد، آموزش این افراد برای من مهم بود، وقتی از این طریق درآمدی به دست می‌آوردند، برای من دلگرمی بود.

«دلم می‌خواست ماهیگیری را به افراد ضعیف یاد بدهم، شعار من هم این است که بعد از آموزش در کارگاه آنها را پذیرش کنم، طرف وقتی برای کمک به من مراجعه می‌کند می‌گویم اگر قالیبافی هم نمی‌توانی نخ که می‌توانی گلوله کنی و از این طریق برای خودت درآمدی کسب کنی».

آموزش بیش از ۲۰۰ نفر و فراهم کردن زمینه اشتغال آنها

تمام آموزش‌های جوانمرد رایگان بودند، حتی سراغ مدارس راهنمایی هم رفته و جالب اینجا است که ۳۰ تا ۴۰ دانش آموز برای آموزش گلیم به او مراجعه می‌کنند.

ظرف این حدود ۲۰۰ نفر را آموزش داده، که برای خودشان کار می‌کنند و ۲۲ نفر هم که مستقیم در کارگاهش فعال هستند.

او می‌گوید: بازار محصولات تولید شده در کارگاه رونق دارد، زیرا ظرف این سال‌ها توانسته‌ایم اعتماد مشتری را جلب کنیم، نمایشگاه فصلی هم‌مکان مناسبی برای عرضه تولیدات است.

البته وجود یک بازارچه دائمی با توجه به گردشگری بودن منطقه و وجود صنایع دستی متعدد ضروری است، تا فعالان این حوزه بتوانند محصولات خود را به راحتی عرضه کنند.

بچه کف کارگاه که می‌خواهد نمایشگاه جداگانه دایر کند

یکی از نکات جالب توجه در خصوص فعالیت خانم جوانمرد این است که خانواده او هم پای کار هستند، از دختر ۱۷ ساله که برای خودش یک پا اوستا شده تا دختر ۸ ساله‌اش که به اصطلاح بچه کف کارگاه است.

خانم جوانمرد متوجه می‌شود که پسری از یک سال و نیمی گره می‌زند و سه سالگی بدون آموزش مستقیم نقشه خوانی را هم می‌داند، او به حدی مهارت دارد که سال ۱۴۰۰ به عنوان کوچکترین نخبه مهارتی توسط فنی حرفه‌ای شناخته شد و حتی نماینده یونسکو در جشنواره‌ی که میراث برگزار کرده او را تشویق می‌کند.

قرار است در ۲۲ بهمن امسال هم نمایشگاهی از تولیدات خود برگزار کند که از صفر تا صد کار بر عهده خودش است.

جوانمرد می‌گوید: من در خانواده‌ای بزرگ شدم که مادرم ترجیح می‌داد دوخت و دوز و بافندگی را خودمان انجام دهیم و همین باعث شد من به این سمت بروم. در زمستان هیچ لباس کاموایی خریداری نمی‌کنم چون همه لباس‌های زمستانی را خودم می‌بافم، دوست داشتم فرزندانم هم مثل من به هنر و صنایع دستی اهمیت بدهند.

اگر امروز هم توانسته‌ام کاری انجام دهم یک سمت مادرم و سمت دیگر همسری بود که پای کار و همراه من بود از چله کشی گرفته تا خرید مواد اولیه و کارهای دیگر.

برکتی که به زندگی‌مان برمی‌گردد

اولین فرشی که بافتم یک ذرع و نیم بود که چند سال بعد آن را ۸۰۰ هزار تومان فروختم و به امام رضا هدیه کردم، هر سال یک فرش به نام یک امام می‌بافم.

امسال اما ۵ درصد طلایی را به نام کارگاه دارم که برکت همه زندگی‌مان است، ۵ درصد از سود کارم هدیه به امام زمان است که ۵۰ هزار برابر آن به زندگی‌مان برگشته است.

یکی از خاطراتی که دلم می‌خواهد تعریف کنم مربوط به بافتن فرش بزرگی توسط یک خانم با زبان روزه است، این خانم با زبان روزه هر صبح تا شب مشغول بافت فرش بزرگی بود، منتظر بودیم این خانم یک روز بگوید نمی‌توانم.

بعد از تمام شدن فرش متوجه شدیم که خانم لشنی فرش را به عشق حضرت ابوالفضل و شفای دخترش بافته است. خانم لشنی بعدها برایمان تعریف کرد که بعد از آزمایش متوجه شدیم دخترم به «ام اس» مبتلا شده، من هم به حضرت عباس گفتم دخترم را تا فرش‌ها به حرمت نرسیده شفا بده، همین طور هم شد و دخترم شفا گرفت.

پایان پیام/

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *