کیسینجر: آمریکا نباید محمدرضا پهلوی را که مثل «یهودی سرگردان» رها کند
هنری کیسینجر خطاب به جیمی کارتر رئیس جمهور وقت آمریکا گفته بود: شما نباید با کسی که 37 سال دوست ایالات متحده بوده، مثل یک «یهودی سرگردان» رفتار کنید که نمی تواند جایی پیدا کند.
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها – مرکز اسناد انقلاب اسلامی نوشت: هنری آلفرد کیسینجر دیپلمات مشهور آمریکایی در 27 می 1923 در خانواده ای یهودی الاصل در شهر فورت آلمان به دنیا آمد. او در سال 1938 به همراه خانواده از آلمان تحت کنترل نازی ها به آمریکا گریخت و در نیویورک ساکن شد. او در دوره ریاست جمهوری ریچارد نیکسون در سالهای 1969-1974 به عنوان وزیر امور خارجه آمریکا منصوب شد نقش برجسته ای در سیاست خارجی ایالات متحده آمریکا بین سالهای ۱۹۶۹ و ۱۹۷۷ ایفا کرد.
در این دوره او پیشگام سیاست تنش زدایی با اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی بود، ترتیب برقراری روابط ایالات متحده آمریکا با جمهوری خلق چین را داد، در آنچه دیپلماسی رفت و برگشت در خاورمیانه برای خاتمه دادن به جنگ یوم کیپور نام گرفت درگیر شد و قرارداد صلح پاریس را مذاکره کرد که به درگیری آمریکا در جنگ ویتنام خاتمه داد. کیسینجر همچنین با سیاستهای بحثبرانگیزی چون درگیری آمریکا در کودتای ۱۹۷۳ شیلی، «چراغ سبز نشان دادن» به نظامیان آرژانتینی برای جنگ کثیف و حمایت آمریکا از پاکستان درجریان جنگ استقلال بنگلادش با وجود نسلکشی بنگالیها از سوی پاکستان مرتبط دانسته میشود. کیسینجر پس از ترک دولت، شرکت مشاور ژئوپلیتیک کیسینجر اسوسییتس را تأسیس کرد.
کیسینجر دهها کتاب در زمینه تاریخ دیپلماتیک و روابط بینالملل نوشتهاست. او پس از پایان مسئولیت در وزارت امور خارجه آمریکا، در مناصب مهم دیگری همچون مشاور امنیت ملی رئیس جمهور، رئیس شورای عالی امنیت ملی و… مشغول بود و بعدها در کسوت استاد علوم سیاسی دانشگاه هاروارد مشغول به تدریس بود.
هنری کیسینجر در آستانه صدسالگی در 8 آذر 1402 دیده از جهان فروبست. به این بهانه نگاهی انداخته ایم به مناسبات نزدیک او در قامت وزیر امور خارجه ایالات متحده و محمدرضا پهلوی به عنوان مهمترین هم پیمان سیاست های آمریکا در منطقه خلیج فارس که تا پایان عمر شاه ایران ادامه یافت.
نقش آفرینی محمدرضا پهلوی در اجرای دکترین نیکسون-کیسینجر در خلیج فارس
درک کیسینجر از توازن قوا در عصر جنگ سرد این بود که اتحاد جماهیر شوروی درک کند آمریکا به هیچ وجه اجازه تامین منافع آنها را نخواهد داد مگر آنکه وارد یک چهارچوب توازن منافع با قدرتهای دیگر شوند. بنابراین حل هر مشکلی بین اتحاد جماهیر شوروی و آمریکا با حل دیگر مشکلات هم مرتبط است. بر این مبنا دکترین نیکسون-کیسینجر شکل گرفت که نشان از بازگشت به استراتژی «نامتقارن» ایالات متحده در سیاست خارجی بود که کی و کجا با دشمن و رقیب اصلی خود یعنی شوروی دست و پنجه نرم کند. افول قدرت آمریکا در زمان جنگ ویتنام به این معنا بود که آمریکا باید در وارد شدن به جنگ های ناخوشایند احتمالی آماده باشد. نیکسون و کیسینجر این مشکلات را در خلیج فارس پس از خروج انگستان با همکاری محمدرضا پهلوی و ایران حل کردند.
به همین دلیل دکترین نیکسون نقطه عطفی در راهبردهای مهار آمریکا در خلیج فارس بود. در حالی که در دوره ریاست جمهوری لیندون جانسون، آمریکا به دلیل عقب نشینی بریتانیا از شرق سوئز، به دنبال ایجاد تعادل بین ایران و عربستان سعودی به عنوان «ستون های دوقلوی امنیت خلیج فارس» بود، نیکسون بین سال های 1969 و 1972 به تدریج سیاست برتری ایران را در پیش گرفت و طراح اصلی این تغییر سیاست، شخص هنری کیسینجر بود. این تغییر سیاست در تفکر آمریکاییها زمینه مساعدی را برای تلاشهای بیوقفه شاه برای تضمین حمایت واشنگتن برای برتری منطقهای ایران در طول دهه 1970 فراهم کرد. شاه که در رویای تثبیت ایران بعنوان یک قدرت بی رقیب نظامی در خلیج فارس بود، از دکترین نیکسون استقبال کرد و یک مسابقه صدور اسلحه به این منطقه پردردسر کلید خورد که تا به امروز ادامه یافته است.
ماجرا از این قرار بود که در اوایل دوران جنگ سرد، آمریکا با انگلستان و فرانسه هماهنگ کرده بود که فروش سلاح به کشورهای خلیج فارس از جمله ایران را محدود کنند. در گذر دهه ۱۹۶۰، دولت آمریکا، شمار تسلیحاتی را که باید به ایران فروخته می شد، محدود کرد چرا که نگران بود که اگر دست شاه را باز گذارد، هزینه بیش از حدی را به بهای تضعیف توسعه اقتصادی ایران، صرف خرید تسلیحات خارجی خواهد کرد و حمایت ایرانیان از پادشاهی را به خطر می اندازد.
اما نیکسون پس از دیدار ماه مه ۱۹۷۲ خود با شاه، به دولت آمریکا دستور داد که سیاست محدودکردن فروش تسلیحات به ایران را کنار گذارد. در نتیجه تا سال ۱۹۷۴، فروش جنگ افزارها و خدمات نظامی آمریکا و توافق های مربوط به ساخت و ساز با ایران ۲۳ برابر افزایش یافت. در اواخر دهه ۱۹۷۰، شاه همچنان به خریدهای پرهزینه جنگ افزار ادامه داد که از جمله آنها سفارش اسکادران های اف چهارده، چهار ناوشکن موشک انداز و هفت هواپیمای ردیابی آواکس بود. تقویت نظامی انبوه ایران، مسابقه ای تسلیحاتی را در خلیج فارس دامن زد. عراق در واکنش به توان فزاینده ایران و ارسال سلاح توسط رژیم شاه به شورشیان کرد، خریدهای جنگ افزاری اش از اتحاد شوروری را افزایش داد. عربستان سعودی هم در واکنش به تقویت فزاینده نیروهای مسلح عراق، به سرعت بر خریدهای تسلیحاتی اش از آمریکا افزود که شامل خرید شصت هواپیمای اف پانزده در سال ۱۹۷۸ می شد.
اما در مجموع نتیجه راهبرد نیکسون در طول 8 سال، منجر به عقب نشینی شوروی در منطقه خلیج فارس، مرعوب شدن صدام حسین و امضای توافق الجزایر با ایران در سال 1975 و عدم موفقیت ملی گرایان عرب برای سرنگونی حکام محافظه کار و مشترک المنافع با آمریکا مثل سلطان قابوس عمان شد که توانست با کمک محمدرضا پهلوی شورشیان ظفار را در هم شکند. اما بعد از انقلاب اسلامی1357 در ایران و حمله شوروی به افغانستان، سیاست منطقه ای آمریکا در خلیج فارس تغییر کرد. کارتر در نطق سالیانه خود در کنگره آمریکا در ژانویه 1980 اعلام کرد : هرگونه تلاش از جانب هر قدرت بیرون از منطقه برای در دست گرفتن منطقه خلیج فارس به مثابه تجاوز به حقوق و منافع حیاتی ایالات متحده قلمداد می شود و ما این تجاوز را با جواب متناسب از جمله استفاده از نیروی نظامی پاسخ خواهیم داد. دکترین کارتر که به نوعی پایان دهنده دکترین نیکسون-کیسینجر در منطقه بود، منادی آغاز دخالت نظامی مستقیم ایالات متحده در خلیج فارس بود که تاکنون نیز ادامه دارد.
مورخان آمریکایی شدیداً از نیکسون و کیسینجر به دلیل آن همه سرمایه گذاری سنگین بر رژیم پهلوی که عمیقا نامحبوب و ناپایدار بود انتقاد کرده اند. جمیز بیل در کتاب شیر و عقاب نوشت: «برای همسو شدن منافع ملی آمریکا با منافع شاه، آمریکایی ها هرگز به قدرت واقعی رهبر ایران پی نبردند. آنها نیروهای داخلی ایران که در حال شکل گرفتن بود نشناختند و بی محابا از محمدرضا پهلوی دفاع کردند»[1] جرمی سوری مورخ آمریکایی نیز می نویسند: «ثباتی که شاه ایران در دهه 1970 به کمک دکترین کیسینجر و نیکسون ایجاد کرد، نه فقط برای مخالفان او در ایران که هزینه مخالفت خود را با شکنجه های فجیع و زندان های طویل المدت پرداختند، بلکه برای ایالات متحده هم بسیار گران تمام شد که در خلاف کاری های شاه دخیل بود و تا به امروز هم هزینه های آنرا پرداخت می کند»[2]
روابط محمدرضا پهلوی و کیسینجر پس از انقلاب اسلامی ایران
دان هیوئیت مدیر اجرای برنامه مشهور 60دقیقه در شبکه CBS پس از انقلاب ایران به کیسینجر گفت : «او احتمالا بهترین وزیر خارجه ایالات متحده بوده است اما با حمایت از شاه ایران در بالا بردن قیمت نفت در دهه 1970 شریک بود تا بتواند جنگ افزارهای بیشتری از ایالات متحده بخرد و ژاندارم موفقی برای امریکا در خلیج فارس باشد در حالی که فروش این سلاح ها آتش جنون خودبزرگ بینی شاه را دامن زد و در نهایت باعث انقلاب 1979 ایران و بحران گروگانگیری سفارت آمریکا در تهران شد.»[3] سایه اتهامات رسانه های آمریکایی در مسئولیت کیسینجر برای حمایت از محمدرضا پهلوی و عوارض آن در شکل گیری انقلاب ایران، تا مدتها گریبانگیر کیسینجر بود. پس از آنکه محمدرضا شاه در26 دی ماه 1357 ایران ترک کرد، کیسینجر تلاش بسیاری کرد تا شاه را در ایران پناه دهد. کارتر در ابتدا با ورود هواپیمای او به آمریکا موافقت کرد ولی بعدا در خلال اقامت شاه در مصر و مراکش و ترس انقلابیون در تهران، فکرش را تغییر داد.
کیسینجر به کمک دوستش دیوید راکفلر پناهگاهی موقتی در مجمع الجزایر باهاما برای محمدرضا پهلوی و خانواده اش فراهم کرد. ولی پس از آنکه مقامات باهاما، شاه را آنچنان که باید و شاید تحویل نگرفتند کیسینجر در ماه آوریل به مکزیک سفر کرد تا رئیس جمهور این کشور را متقاعد کند که مکانی امن برای شاه در نظر بگیرد. نیکسون و کیسینجر هر دو طی اقامت شاه در شهر تفریحی کوئرناواکا در جنوب مکزیکوسیتی با وی ملاقات کردند و نیکسون به یاد می آورد که طی چندین ساعت ملاقاتشان، اشک در چشمان شاه مخلوع حلقه زده بود.
کیسینجر بدون وقفه به کارتر فشار می آورد تا با اقامت شاه در آمریکا موافقت کند. او مصاحبه های متعددی با مطبوعات انجام می داد و اظهار می کرد: «شما نباید با کسی که 37 سال دوست ایالات متحده بوده مثل «یهودی سرگردان»[داستان دن کیشوت] رفتار کنید که نمی تواند جایی برای خودش پیدا کند».[4] با این وجود کارتر می ترسید که پذیرفتن شاه در خاک ایالات متحده، انتقام سنگینی را از جانب انقلابیون نسبت به آمریکای داخل ایران به دنبال داشته باشد. در اکتبر همان سال وقتی اخبار بدی از سلامتی محمدرضا پهلوی مخابره می شد، کیسینجر فشارهای بیشتری را بر کارتر طراحی کرد. تا جایی که همیلتون جردن رئیس کارکنان کاخ سفید به کارتر هشدار داد : « اگر شاه در مکزیک از دنیا برود، کیسینجر ساکت نخواهد نشست و تو را متهم خواهد کرد که مسئول اصلی کشته شدن شاه هستی» کارتر هم خشمگین در پاسخ گفت : «گور پدر کیسینجر، من رئیس جمهور آمریکا هستم»[5]
با این وجود کارتر به علت وضع وخیم جسمانی شاه در برابر فشارهای رسانه ای تسلیم شد و به شاه اجازه ورود به آمریکا را داد تا معالجاتش را در نیویورک پیگیری کند. کمتر از یک ماه بعد ماجرای گروگان گیری در سفارت آمریکا در تهران رخ داد. هنری کیسینجر مورد حمله بی امان رسانه های آمریکایی قرار گرفت و مسئول اصلی ماجرای گروگان گیری معرفی شد. اما کیسینجر بابت این کار عذرخواهی نکرد و بر اقدام خود پافشاری کرد: «اینکه ما به رهبری پشت کنیم که در طول یک نسل با ما همکاری کرده، با آبروی ملی ما سازگاری ندارد. تا پیش از این ما هرگز رهبران دولت های خارجی را که خواسته اند به عنوان شهروند به آمریکا سفر کنند را رد نکرده ایم».
کیسینجر برای آخرین بار در 10 نوامبر همراه با همسرش به دیدار شاه رفت که در بستر بیماری در بیمارستان کورنل نیویورک بود. شاه تحت فشار کارتر مجبور شد آمریکا در ماه دسامبر ترک کند و ابتدا به سوی پاناما و سپس به سمت مصر سفر کرد. او در نهایت در بیمارستان نظامی واقع در حومه قاهره تسلیم سرطان شد و درگذشت.
پایان پیام/ت
*پینوشت:
[1] James Bill. Eagle and the lion: The tragedy of American-Iranian relations, New Haven: Yale university press:1988, p.210
[2] Jeremi suri, Henry Kissinger and the American century, Harvard university press, 2007; p.270
[3] CBS News, “The Kissinger-Shah Conncetion?” May 4 1980
[4] “Carter emissary dissuaded shah from, U.S exile”, New York Times, April 1979,20.
[5] Hamilton Jordan, Crisis: The last years of the Carter presidency, New York:1982; p.31