آنها که به جای «مرگ بر اسرائیل» مینویسند «مرگ بر جنگ» بخوانند!
آنها که به جای «مرگ بر اسرائیل» شعار «مرگ بر جنگ» مینویسند تصور میکنند در هیچ مکتبی کودککشی جایز نیست و کودکان در جنگ غزه ناخواسته و بدون دستور قبلی کشته میشوند. اما این طور نیست. کتابها و مکاتب صهیونیستی، کودککشی را مجاز یا حتی لازم میدانند.
فارسپلاس؛ دیگر رسانهها – کیهان نوشت: کسانی که هنوز در محکومیت کودککشی اسرائیل تردید دارند، اگر بدانند این کشتار مطابق با آموزههای صهیونیستها مجاز یا حتی لازم است، موضع متفاوتی خواهند گرفت. آنها که به جای «مرگ بر اسرائیل» شعار «مرگ بر جنگ» مینویسند تصور میکنند در هیچ مکتبی کودککشی جایز نیست و کودکان در جنگ غزه ناخواسته و بدون دستور قبلی کشته میشوند. اما این طور نیست. کتابها و مکاتب صهیونیستی، کودککشی را مجاز یا حتی لازم میدانند.
صهیونیستها نخست با تحریف تورات اندیشههای کودککشی را در نسخه تحریفشده این کتاب گنجاندهاند. این کتاب که بیش از هر کتابی در غرب منتشر و خوانده شده است، نخستین کتابی است که بارها از قتل عام کودکان و زنان به عنوان بخشی از روش جنگی بنیاسرائیل دفاع کرده است. در این کتاب نژاد و خون معیار برتری بنیاسرائیل است و زنان و کودکان سایر اقوام و نژادها محکوم به مرگ یا بردگی برای این قوم هستند. به این عبارات توجه کنید:
«خدای تو، بندة خود موسی را امر کرده بود که تمامی این زمین را به شما بدهد، و همة ساکنان زمین را پیش روی شما هلاک کند.» (یوشع، 10:25) «پس الان هر ذکوری از اطفال را بکشید و هر زنی را…» (اعداد، 31:17) «ایشان را بالکلّ هلاک کن، و با ایشان عهد مبند و بر ایشان ترحم منما… زیرا تو برای یهوه، خدایت، قوم مقدس هستی. یهوه خدایت تو را برگزیده است تا از جمیع قومهایی که بر روی زمیناند، قوم مخصوص برای خود او باشی.» (تثنیه، 7:3-7)
این دستور به نسلکشی مدام تکرار میشود و این کتاب داستانهای کودککشی را با افتخار از زبان بنیاسرائیل گزارش میکند: «مردان و زنان و اطفال هر شهر را هلاک کردیم که یکی را باقی نگذاشتیم.» (تثنیه، 214، 2:34 و 3:6 و استر، 8:11) «و هر آنچه در شهر بود از مرد و زن و جوان و پیر و حتی گاو و گوسفند و الاغ را به دم شمشیر هلاک کردند. (یوشع، 6:21) «و شهر را با آنچه در آن بود به آتش سوزانیدند.» (یوشع، 6:24)
این نمونههای تاریخی به اندازهای زیاد است که تورات تحریف شده در بسیاری از جنگها به جای اینکه به کودککشی دستور بدهد، فقط اشاره میکند که همان گونه رفتار کن که با سایر اقوام باید رفتار کنی: «و به عای و ملکش به طوری که به اریحا و ملکش عمل نمودی بکن…. پس شهر را به آتش بسوزانید» (یوشع، 8:2 و 9) «و ایشان را میکشتند به حدی که کسی از آنها باقی نماند و نجات نیافت.» (یوشع، 8:22) «آن را با همة کسانی که در آن بودند، هلاک ساخت…. و همة شهرهایش را گرفت و ایشان را از دم شمشیر زدند و همة کسانی را که در آن بودند هلاک ساختند و او کسی را باقی نگذاشت.» (یوشع، 10:37- 39) «و یوشع ایشان را با شهرهای ایشان بالکلّ هلاک کرد.» (یوشع، 11:21)
سلاحهای کشتار جمعی بر اساس همین الگو و برای نابودی مدنیت طراحی شده است. با اینکه تکنولوژی امروز بشر امکان جنگ با کمترین کشتار و تخریب را فراهم کرده است، اما هدف جنگهای مدرن نابودی شهرها و کشتار زن و مرد و جوان است. در این الگوی جنگ حتی حیوانات نیز باید نابود شوند تا رعب و هراس در دلها ایجاد شود و امکان تسلط بر جهان فراهم شود.
این بخشها از نسخه تحریفشده تورات که در آن بنیاسرائیل از نژادگرایی دفاع میکنند و به کودککشی افتخار میکنند، تحریفی آشکار در دین حضرت موسی علیهالسلام است و خلاف عقل و اخلاق و در برابر آموزههای الهی و توحیدی است. در ادیان الهی برتری انسانها به خون و نژاد نیست. تمام انسانها از نگاه دین از نسل یک پدر و مادر هستند، خدای واحدی دارند که به رحمت و مهربانی امر میکند و هر انسانی با پذیرش این حقیقت و عمل به اخلاق و احکام الهی میتواند به سعادت برسد.
ساموئل اسرائیلی نیز معتقد بود برخی از انسانها ذاتا برده هستند، صهیونیستها که فقط نژاد خودشان را اهل سعادت میدانند، هیچ گاه نمیتوانند دیگر اقوام را با صراحت دعوت کنند که این باور را بپذیرند. آنها در عوض مکاتبی را ترویج میدهند که با آنها میتوانند از این بخش از باورهای تورات تحریف شده دفاع کنند. متفکرین یهود در این مکاتب ابتدا با صراحت از نژادگرایی دفاع میکردند.
به عنوان نمونه در قرن 12 ابن میمون تصریح میکرد که ترکها و سایر کسانی که در نقاط دور زمین زندگی میکنند هر چند از بوزینه برتر هستند، اما فاقد عقل هستند و انسان تلقی نمیشوند.۱ ساموئل اسرائیلی۲ نیز معتقد بود برخی از انسانها ذاتا برده هستند اما مکاتب بعدی با این صراحت از نژادگرایی دفاع نمیکنند و به گونهای تنظیم شدهاند که به طور غیر مستقیم نه تنها از نژادگرایی که حتی از کودککشی نیز دفاع میکنند.
به عنوان نمونه در فلسفة مدرن مکاتب زیادی تولید شده است که از شکاکیّت و نسبیگرایی اخلاقی و تکثرگرایی دفاع میکنند. اگر شکاکیت درست باشد تمام قضاوتهای انسانی مورد تردید خواهند بود و هیچ کسی با قطعیت نمیتواند ادعا کند «کودککشی بد است». نسبیگرایی نیز به این معناست که هر قوم و جامعهای حق دارد ارزشها و باورهای خود را داشته باشد. در این صورت نمیتوان انتظار داشت صهیونیستها بر اساس ارزشهای سایر اقوام رفتار کنند و این حق آنهاست که بر اساس مکتب خودشان کودککشی را مجاز بدانند.
متفکرینی که سالهاست از شک و نسبیت و تکثرگرایی دفاع میکنند هیچ گاه نمیتوانند کودککشی را محکوم کنند، تکثرگرایی نیز به این نتیجه میرسد که تکثری از نظامهای اخلاقی وجود دارد که هیچ یک برتر از دیگری نیست. در این صورت نژادگرایی و کودککشی نیز میتواند بخشی از نظامهای اخلاقی متکثر باشد. در تکثرگرایی نیز دیگران نمیتوانند با تکیه بر نظام فکری خودشان قومی را محکوم کنند که خود را نژاد برتر میداند.
متفکرینی که سالهاست از شک و نسبیت و تکثرگرایی دفاع میکنند این روزها ناخواسته و نادانسته در تلة صهیونیستها گرفتار هستند و بر اساس مبانی فکری خود هیچ گاه نمیتوانند کودککشی را محکوم کنند. این دسته از متفکرین بدون اینکه از مزایای برتری نژادی ادعائی صهیونیستها برخوردار باشند، در هزینههای آن شریک هستند. نگاه مادی به انسان و پراگماتیسم نیز مکاتب رایج در دوران معاصر هستند که در نهایت به همین نتیجه میرسند.
در نگاه مادی ادعا میشود انسان یک جسم است و رفتار هر انسانی حاصل نیروهایی مادی است که تحت کنترل او نیست. اگر نگاه مادی درست باشد و کودکان یک جسم بدون روح باشند صهیونیستها حق دارند مانند یک ربات با آنها برخورد کنند. آنها میتوانند با تکیه بر نگاهی مادی استدلال کنند که قطعهقطعه کردن یک ربات که کار بدی نیست. به ویژه اگر این رفتار توسط کسی انجام شود که او نیز یک جسم است و تحت تأثیر نیروهای مادی و بدون هیچ آزادی و اختیاری این کار را انجام میدهد. در برخورد اجسام آنچه ضعیف و شکننده است ماندگار نیست. از نگاه مادی جنگ نیز برخورد دو نیروی مادی است که در آن نیروهای ضعیف یعنی کودکان و بیماران به حکم قوانین جبری محکوم به نابودی هستند.
پراگماتیسم نیز یکی از آخرین مکتبهای فکری معاصر است که قوانین اخلاق را بر اساس سود و فایده تنظیم میکند. در این مکتب هر رفتاری که در آن سود و فایدهای باشد مجاز و بلکه لازم است. صهیونیستها با تکیه بر این مکتب میتوانند استدلال کنند که اکنون در غزه کودککشی برای آنها سود و فایده دارد و برای آنها حتی تخریب بیمارستانها نیز در عمل مفید است. بسیاری از کسانی که از پراگماتیسم آمریکایی دفاع میکنند اکنون هنگام مشاهدة صحنههای کودککشی دچار تضادی فکری میشوند و متوجه میشوند که ناخواسته گرفتار دام صهیونیسم بودهاند.
نهیلیستها و نیستانگارها نیز از پوچی و بیمعنایی دفاع میکنند. آنها به هیچ ارزش و قانون اخلاقی ثابتی باور ندارند و بنابراین نمیتوانند کشتار کودکان را از نظر اخلاقی بد بدانند. بارزترین نمونه از پوچگرایی در آثار نیچه است که با صراحت قتل افراد ناتوان و بیمار را لازم میداند. نیچه گرچه در ظاهر خود را مقابل کتاب مقدس معرفی میکند، اما عمیقا تحت تأثیر این کتاب است. به عنوان نمونه تعبیر «قوی باش» در تورات تحریف شده زیاد به کار رفته است. (تواریخ 1، 28، 20 و یوشع، 10:25 و 23:7) در چند جای این کتاب نیز نگاه تحقیرآمیزی به زن شده است و اینکه انسان از زن متولد میشود به عنوان بزرگترین نقطه ضعف انسان معرفی شده است. این تورات تغییریافته در چند جا میگوید: «کسی که از زن زاییده شده چگونه پاک باشد؟» (کتاب ایوب، 25:4 و 15:14)
مفهوم محوری فلسفة نیچه نیز قدرتی مردانه است که با عنوان «اراده معطوف به قدرت» مطرح شده است.
او از اخلاق ابرانسانی دفاع میکند که با اختیار خودش ارزشهای خود را میسازد. در نظام اخلاقی آرمانی نیچه جنگ به نخستین نیکبختی تبدیل میشود و نابود کردن افراد ناتوان و بیمار به عنوان نخستین اصل بشردوستی معرفی میشود. او در قطعه 2 دجال مینویسد: « ناتوانان و ناتندرستان باید نابود شوند. این است نخستین اصل بشردوستی ما. چه چیز زیان بخشتر از هر تباهی است؟ همدردی فعال نسبت به ناتوانان و ناتندرستان.» (نیچه، 1376، 27)
بیشتر کسانی که تسلیم این اندیشه شدهاند هیچ تمایلی ندارند که چنین رویدادهایی را محکوم کنند. آنها صهیونیستهای بینامی هستند که اغلب ناخواسته زمینههای فکری سیطرة این گروه بر جهان را فراهم میکنند. بسیاری از کسانی که هنگام بمباران بیمارستان غزه شوکه شدند خبر ندارند که این بخشی از اندیشة نیچه که با صراحت دستور به کشتار بیماران و ضعفا میدهد، سالهاست در دانشگاههای کشور ترجمه و تدریس میشود.
کشتار غزه ظهوری از یک اندیشه است که به نابودی اقوام ضعیف دستور میدهد
بنابراین کودککشی در غزه و نسلکشی در فلسطین یک اتفاق نیست. کشتار غزه ظهوری از یک اندیشه است که به نابودی اقوام ضعیف دستور میدهد. صهیونیستها این اندیشه را نخست در تورات تحریفشده گنجاندهاند و سپس به شیوههای مختلفی با تکیه بر مکاتب و آثاری که با نام فلسفة مدرن منتشر میشود زمینة ترویج آن را فراهم کردهاند. شعار «مرگ بر جنگ» نمیتواند جایگزین شعار «مرگ بر اسرائیل» شود.
این شعار به معنای مرگ بر فرزندان یعقوب نیست. اسرائیل نام مبارکی است که حضرت یعقوب به دلیل بندگی خداوند و تسلیم در برابر دستورات او، به این نام خوانده شد. اما در تورات تحریف شده معنای اسرائیل نیز تحریف شده است و نامی که میتوانست به معنای خضوع در برابر حقیقت باشد، به معنای استکبار در برابر انسان و خدا به کار رفته است. متن تورات تحریفشده این است که: « از این پس نام تو یعقوب خوانده نشود، بلکه اسرائیل؛ زیرا با خدا و انسان جنگیدی و پیروز شدی.» (پیدایش، 32:29) بنابراین «مرگ بر اسرائیل» به معنای مرگ بر جنگ با خدا و انسان و دعوت به ایستادگی در برابر گروهی محدود است که آرمان آنها سلطه بر تمام هستی است.
پایان پیام/ت