استعمارگر ایران کیست؟
افرادی مانند فرشاد مؤمنی معتقدند ما برای فرار از فشار آمریکا به روسیه و چین پناه بردهایم. در دوران قاجار نیز در دعوا با روسیه به انگلیس پناه میبردیم یا در تنش با این 2 کشور به قدرتی دیگر متوسل میشدیم. اما آیا این تحلیل درست است؟ کلید پاسخ به سؤالات مطرح شده در اصل «منافع ملی» است.
فارسپلاس؛ محمدعلی رحیمینژاد در یادداشتی نوشت: طی روزهای اخیر، بیانیه پایانی مورد تأیید روسیه و کشورهای عربی که از واژه جعلی خلیج عربی استفاده شده بود، مخالفتهای شدیدی را نسبت به سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران برانگیخته است. در این میان خبرگان و دلسوزان کشور، خواستار کنش متقابل یا تذکر به روسیه نسبت این اقدام شده اند. برخی افراد نیز سعی در سیاه نمایی از شرایط موجود داشته و معتقدند ایران توسط چین و روسیه در حال استعمار است.
به طور مثال دکتر مؤمنی (عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی) با طرح خیانتهای تاریخی روسیه نسبت به ایران معتقد است ما بازیچه روابط قدرتهای بزرگی چون آمریکا، روسیه و چین شدهایم، این کشورها بر سر تضعیف ایران کاملا اتفاق نظر دارند. «داستان مورگان شوستر مصداقی است که نشان میدهد ایجاد اتحاد استراتژیک با چین و روسیه توهمی بیش نیست».
اما واقعیت چیست و آیا ایران قربانی روابط قدرتهای بزرگ شده است؟ ما مستعمرهای شدهایم که هر کشوری از ما بهره میبرد و منافع ملی ما محقق نمیشود؟ برای پاسخ به این سؤالات باید به موارد زیر توجه داشت:
منافع ملی
کلید پاسخ به سؤالات مطرح شده در اصل «منافع ملی» است. مورگنتاو به عنوان پدر علم سیاست، «منافع ملی» را چراغ راهنمای کشورها در تعاملات بینالملل میداند. طبق بررسی اندیشکده مؤسسه مطالعات جنگ (ISW) استفاده از عنوان خلیج عربی توسط روسیه و چین برای ایجاد موازنه این کشورها در تعامل با کشورهای عربی و ایران است[1].
به عبارت بهتر چین و روسیه به این دلیل از این عبارت استفاده میکنند تا علاوه بر ایران از منافع موجود در کشورهای عربی نیز بهره ببرند. در این زمینه آمار حجم بالای تجارت خارجی چین و روسیه با کشورهای عربی بر کسی پوشیده نیست و این کشورها در صدد تداوم و تثبیت این روند هستند. از طرفی این کشورها میدانند با بکارگیری یک واژه جعلی روابط شان با ایران وارد بحران و تنش نخواهد شد. چراکه آنها نیز در ابعاد سیاسی و اقتصادی از ایران در برابر غرب در سالیان اخیر حمایت کردهاند.
قطبینگری
قطبینگری واژه ایست که بیان میکند برخی کشورها در روابط خود به گونهای نامتعادل عمل میکنند که یا «از این طرف بام میافتند یا از آن طرف»؛ به عبارت دیگر قطبینگری شامل سیاه و سفید دیدن پدیدههای سیاسی و یا تمرکز امنیتی روی یک موضوع و بیتوجهی به تهدیدهای بالقوه دیگر است.
افرادی مانند مؤمنی معتقدند ما برای فرار از فشار آمریکا به روسیه و چین پناه بردهایم. در دوران قاجار نیز در دعوا با روسیه به انگلیس پناه میبردیم یا در تنش با این دو کشور به قدرتی دیگر متوسل میشدیم. اما آیا این تحلیل درست است؟ شواهد نشان میدهد ایران طی بیش از چهار دهه اخیر بقای خود را حفظ نموده و آن را به یک نقطه قوت تبدیل نموده؛ نقطه قوتی که اکثر کشورهای همسایه یا از آن بیبهرهاند و یا امنیت وابسته به سایر قدرتها مانند آمریکا را دارند.
از همین رو نخبگان چین معتقدند ایران سپر بلای چین در دو دهه اخیر بوده و مانع از توسعه منافع آمریکا در نیمکره شرقی گردیده است. یا روسیه در جنگ سوریه طرف ایران میایستد یا زمان بحران تحریم، ایران را الگو قرار داده و سعی میکند از دانش ایران در این زمینه استفاده کند.
فروش تجهیزات نظامی، توسعه روابط با کشورهای منطقه و جهان و حل چالشهایی مانند ارتباط با عربستان، باعث میشود تا این انگاره که مانند دوره قاجار و پهلوی در حال باج دادن به قدرتهای دیگر هستیم، قابل پذیرش نباشد.
دکتر موسوینیا در پژوهشی با عنوان «از رئالیسم کلاسیک تا رئالیسم ایرانی؛ تحلیل نظری روابط خارجی ایران با قدرتهای بزرگ» به این نتیجه میرسد که طرد مطلق و جذب مفرط در روابط خارجی از بینش قطبی ناشی میشود.
شیفتگی به نیروی سومی که با نقابی بر چهره، خود را منجی ایران نشان میداد و پس از چندی مبدل به یک قدرت استعماری و استثمارگر در ایران میشد، شاهد مثالی از نگرش قطبی در روابط خارجی ایران است. الیتها و نخبگان سیاسی ایران در دوره قاجار و پهلوی اول و دوم معمولا بر اساس گرایش آنها به یکی از قطبهای قدرت در جهان (انگلیس، روسیه و امریکا) تقسیم میشدند.
نگرش قطبی در دوران صفویه، نادرشاه و کریمخان هم وجود داشت. در مقاطعی حتی روابط با همسایگان نیز متأثر از همین نگرش قطبی بود. این آسیب در سیاست خارجی عمدتا ناشی از فقدان تعریف مشخص از منافع ملی بود.[2] اما آیا تعمیم این رویکرد قطبی نگری به عملکرد نظام اسلامی طی 45 سال اخیر صحیح است؟
شواهد عملکرد سیاست خارجی ایران بیانگر آن است که جمهوری اسلامی ایران با طرح مصادیقی مانند «نه شرقی و نه غربی»؛ کمک به مستضعفان و ملتهای آزادیخواه و عملکردی ضد استعماری، نه تنها دچار قطبی نگری نبوده بلکه به واسطه پیگیری منافع ملی عمدتا از سوی قدرتهای جهانی مورد ظلم قرار گرفته و هزینه این استقلال طلبی را پرداخته است؛ مصداق این موضوع در جریان جنگ تحمیلی، تحریم های همه جانبه دو دهه اخیر و اجماع جهانی که تا یک دهه اخیر علیه ایران حاکم بود، میتوان مشاهده کرد.
از طرفی دیگر بقای ایران مورد نزاع قدرتهای جهانی نبوده و تلاش آنها در راستای تضعیف ایران در منطقه متمرکز شده است. دکتر تانیشیا ام. فی.زل در کتاب «مرگ دولت» -که به فارسی نیز ترجمه شده-،[3] معتقد است کشورهایی مانند ایران و لهستان در قرن اخیر به واسطه ناتوانی در ایجاد بقای خود به تمامی ابزارهای ممکن خارجی اعم از شوروی، انگلیس، فرانسه، آلمان و آمریکا متوسل شدند اما در مقاطع مختلف به واسطه اختلاف نظر این قدرتها کشورهای مذکور دچار ناامنی، هرج و مرج و تغییر نظام میشدند. اما آیا ایران امروز به همان ضعف قرن اخیریست که با توافق شوروی و انگلیس نصف شود؟
شاید برای ارزیابی کاملتر از عملکرد سیاست خارجی ایران باید به دیگر اندیشمندان پرداخت. اندیشکده بنیاد دفاع از دموکراسی هر ماهه با استفاده از نظر اندیشمندان حوزه روابط بینالملل به ارزیابی سیاست خارجی آمریکا میپردازد.
این اندیشکده طی سه ماه اخیر ضعیفترین عملکرد آمریکا را در مقابله با ایران، لبنان و گروههای مقاومت دانسته است. علت این موضوع نیز دسترسی ایران به اموال بلوکه شده، پیشبرد اهداف هستهای و نظامی ایران در منطقه و ناکارآمدی تحریمها در مجبور کردن ایران به اقدام دلخواه آمریکا است.
به عبارتی دیگر ناکارآمدی آمریکا در مواجهه با ایران بیش از قدرتهای رقیب مانند چین یا روسیه بوده که همگی بیانگر موفقیت آمیز بودن سیاستهای ایران است.[4]
به عبارتی ساده چین و روسیه نه مسؤولان و دلسوزان ایران را کشتهاند، نه با تحریمهای همه جانبه آمریکا همراه شدهاند و نه با رویکردی سلطه جویانه با باج خواهی از مناطق مختلف ایران پرداختهاند؛ بلکه براساس منطق موازنه قوا در صدد حفظ روابط خود با کشورهای عربی و ایران هستند.
البته استفاده از کلمات جعلی و رویکردهای تخاصمی از سوی این کشورها مسلما باید از طریق وزارت خارجی و به صورت عقلایی پیگیری شود اما این تنشها در سطحی نیست که بخواهیم به منافع فعلی و زحماتی که در حال شکوفا شدن است، پشت پا بزنیم.
مشکل چیست؟
مشکل دقیقا برگرفته از یکی از مؤلفههای هویتی برخی ایرانیان یعنی «غرب زدگی» است. به عبارتی بهتر ما در کشور خود نخبگانی روسیه پرست یا چین پرست نداریم، اما تعداد نخبگان غرب زده به حدی بالاست که با همین گفتمان در سال 92 به قدرت رسیدند. این گروه حتی با وجود تسلیم منابع قدرت کشور در برابر غرب نتوانستند مشکلات را حل و فصل نمایند و هم اکنون ایجاد روابط استراتژیک و راهبردی با چین و روسیه را توهم میدانند.
هر چند روابط راهبردی و استراتژیک پایدار میان ایران، روسیه و چین هنوز شکل نگرفته اما بسترهای آن یعنی دشمنی با آمریکا و تلاش برای خروج آمریکا از شرق و حمایت از یکدیگر از طریق توافقات بلندمدت شکل گرفته که در صورت تحقق دیگر قدرتهای غربی توان مقابله با قدرتهای شرق را نداشته و هژمونی آمریکا به پایان خود خواهد رسید.
پایان پیام/ت
*منبع: [1] https://understandingwar.org/backgrounder/iran-update-july-12-2023
[2] http://ensani.ir/file/download/article/20170315102621-10027-49
[3] https://atna.atu.ac.ir/fa/news/296849
[4] https://www.fdd.org/policy-tracker/2023/06/30/biden-administration-foreign-policy-tracker-july/