تکنیک‌های رسانه‌های بیگانه در ساختن مفاهیم میدانی

تکنیک‌های رسانه‌های بیگانه در ساختن مفاهیم میدانی

پیامدهای گفتار تهی شعار «زن، زندگی، آزادی» اکنون، مطالبات واقعی جامعه زنان را نادیده گرفته و آن را تنها در یک چیز ملموس جزئی مانند حجاب خلاصه کرده است. در صورتی که گفتاری واقعی است که سهم زنان را در نقش‌آفرینی سرزمینی و تولید سیاست قوی‌تر کند.

فارس‌پلاس؛ جعفر علیان‌نژادی در یادداشت نوشت: اول. کلان تئوری: تبدیل امر مفهوم به امر محسوس. در هر موقعیت بشری با سه عنصر سر و کار داریم: «انسان»، «جهان»، «فهم یا تفسیر انسان از جهان». این فهم یا تفسیر همواره به ابزاری برای تحقق خود نیازمند است. به مدد این ابزار، جهان به مثابه نوعی عرصه عمل و اثرپذیری دیده می‌شود.

به دو شکل می‌توان این جهان یا واقعیت را خوانش کرد: شکل اول خوانش کل‌نگرانه از جهان است که لازمه آن عبور از پوسته ظاهری واقعیت و درک هستی در کلیت آن است. شکل دوم خوانش به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی است.

بنابراین ما در شکل اول جهان را فهم می کنیم، در شکل دوم جهان را حس می کنیم. برای اینکه فهم و حسی که ما از جهان داریم به دیگران منتقل کنیم، بهترین ابزار چیست؟ الف. تصویر. ب.نام‌گذاری

دوم. تصویری کردن واقعیت: یعنی کاری می‌کند که مخاطب بجای درک بی‌واسطه، مستقیم و بدن‌مند واقعیت، آن را به مدد و واسطه تصاویر باور کند. تکنیک تصویری کردن واقعیت چیست؟ قاب‌بندی.

از طریق قاب بندی است که رسانه بیگانه، موفق می‌شود، پیوندی منطقی بین رویدادهای تصویری شده از واقعیت ایجاد کند. تکنیک دیگر چیست؟ شلیک یا شوتینگ از طریق دوربین.

زمانی که عرصه جنگ از میدان واقعیت به میدان بازنمایی و تصویر منتقل شد، سلاح مبارزه از فشنگ و اسلحه به شوتینگ دوربین تغییر می‌کند. دوربین یک صحنه را شکار می‌کند. صحنه‌ای که از قبل هدف گرفته است.

یعنی جزئی از واقعیت را به نحوی بازنمایی می‌کند، که میل و هیجان مخاطب را برانگیزاند. شکار دوربین، تفاوتی با شلیک گلوله ندارد. هر دو زخم ایجاد می‌کند، زخم گلوله منجر به جرح و کشتن یک نفر می شود، اما شکار دوربین منجر به جرح و کشته شدن انصاف عمومی و واقعیت می‌شود.

تکنیک شلیک هر تصویری را شکار نمی‌کند، برای همراه‌سازی مخاطب، میل جنسی او را نیز به هیجان می‌آورد. بنابراین در تکنیک شلیک یا صحنه‌ای شکار می‌شود که انصاف عمومی را خدشه‌دار کند، یا صحنه‌ای خاص از کشف بدن یک زن یا دختر در برابر دیگران شکار می‌شود. ثمره تکنیک شلیک، تولید خشم در مخاطب و خشونت بیشتر در عناصر میدانی است.

سوم. تولید رمز جدید: ابتکار در شیوه‌های تصویری‌سازی واقعیت، رسانه بیگانه را معطوف به استفاده از تکنیک‌های جدید نیز می‌کند. نفرین تصاویر و بازنمایی ابتدا گریبان تصویرساز را می‌گیرد. دیگری چیزی برای جذب و جلب توجه وجود ندارد. چون وجدان عمومی به تصاویر قبلی عادت کرده و کمتر در او هیجان می‌سازد. باید چاره‌ای دیگر کرد.

در اینجا تکنیک تولید رمز وسط می‌آید. اگر واقعیت فعلی رمزگشایی شده، چشم مخاطب به این بازنمایی‌ها عادت کرده، نیاز به رمزسازی جدید وجود دارد. ابتدا باید در سطح مفهومی تفسیر جدیدتری از رابطه انسان ایرانی با جهان ارائه کرد و سپس در سطح محسوس به شیوه جزءنگرانه زندگی عملی را روایت کنند.

سؤال اساسی این است. چه چیزی جدید و غریب است؟ پاسخ بسیار روانکاوانه است. باید امر غریب را کشف کنند. امر غریب چیست؟ به یادآوردن چیزی آشنا در موقعیتی غافل‌گیر کننده. فرد باید نسبت به آن حسی عجیب و غریب داشته باشد. حسی که نه ترس است و نه اضطراب. چیزی است که یا باید از آن فرار کند یا آن را انکار و نفی کند.

محصول این کندوکاو چیست؟ پیدا کردن تروما یا زخم‌های قدیمی. زخم‌هایی آشنا. رسانه بیگانه روی آن زخم‌ها را فشار می‌دهد. تصویرسازی از شلیک‌های قبلی. زخمهایی که ایجاد شده را باید دوباره عفونی کرد. سالگردها معنا پیدا می‌کند. نه فقط با یادکرد آنها، بلکه با تصویری کردن، یا شلیک روی زخم قبلی.

دادن تصاویر جدید در مورد واقعه یکی از اقدامات محتمل است و شلیک‌های جدید حول زخم قبلی ادامه می‌یابد. شلیک به مقوله جنسیت، قومیت. تصویرسازی از مساله جدیدی به نام تجاوز و استفاده از استعاره تجاوزجنسی برای تعمیم ظلم به کل سیستم.

چهارم. فرآیند نام‌گذاری یا سازوکار نام‌گذاری: تولید گفتارهای تهی روی استنادات غیرواقعی و جا زدن آن به عنوان مطالبه عمومی سازوکار کلی فرآیند نام‌گذاری است. به صورت نرمال برای تبدیل یک تقاضا -یا درخواست جزئی پاسخ داده نشده از سوی سیستم- به یک مطالبه جمعی، شکل‌گیری زنجیره هم‌ارزی لازم است.

یعنی اگر خواسته من کشاورز، یا من صنعتگر، یا من معلم، یا من استاد دانشگاه با پاسخ کاملی از سوی سیستم مواجه نشد و خروجی این درخواست و پاسخ رضایت نبود، خواسته‌های جزئی و متفاوت ما وقتی تبدیل به مطالبه جمعی می‌شود که بتواند توسط یک گفتار یا شعار نمایندگی شود.

گفتاری که بین هیچ کدام از تقاضاها تقدم و تأخر لحاظ نمی‌کند. یعنی همه را هم ارزش می‌داند. حتی در خصوص خواسته‌های صنفی هم نیاز به شکل‌گیری زنجیره هم‌ارزی وجود دارد. چون به عدد شاغلین یک صنف، تقاضاهای متفاوت وجود دارد.

بنابراین یک صنف می‌تواند به صورت نرمال به یک شعار ارگانیک رسیده و با کسب مجوز اقدام به طرح مطالبه خود کند. یعنی صدایش را به گوش مسؤلان برساند و بگوید سیاست‌های اعمال شده قبلی نتوانسته رضایت جمعی ما را جلب کند.

در برابر این سازوکار ارگانیک و نرمال، یک سازوکار تحمیلی وجود دارد که بر اساس واقعیت تصویری شده، به دنبال تولید مطالبه‌ای غیرواقعی است. منتها چون از تکنیک‌های گفته شده بهره می‌برد، تا حدودی در ایجاد انحراف در مسیر خواسته‌های عمومی موفق می‌شود.

مثلا همین شعار «زن، زندگی، آزادی» یکی از گفتارهای تهی است که به جای مطالبات واقعی زنان جا زده شده است. زنان بعد از انقلاب، شاهد یک تغییر اساسی حتی در جزئی‌ترین امور روزمره شان بوده‌اند. مطالبه واقعی جامعه زنان، می‌توانست روی حوزه‌های واقعی این قشر، مثلا درخواست برای رفع تبعیض در استخدام هیأت علمی دانشگاه‌ها، یا درخواست برای رسیدن به پست‌های کلان‌تر مدیریتی در کشور، یا ایجاد کمپین برای تغییر شرایط زندگی زنان بی‌سرپرست یا بدسرپرست باشد.

پیامدهای آن گفتار تهی، اکنون، مطالبات واقعی جامعه زنان را نادیده گرفته و آن را تنها در یک چیز ملموس جزئی مانند حجاب خلاصه کرده است. گفتاری واقعی است که سهم زنان را در نقش آفرینی سرزمینی و تولید سیاست قوی‌تر کند.

گفتاری که پتانسیل نیمه فعال زنان را برای غلبه بر مشکلات جاری فعال کند. گفتاری که تولید امید کند نه یأس و ناراحتی و رد و طرد. گفتاری که در پی ساختن باشد، نه تخریب و خشونت و…

پایان پیام/ت

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *