جامعۀ بیقانون فقیر است
مائیم و حقیقت، مائیم و واقعیت، مائیم و انسانیت، گریزی نیست، نمیتوان در کالبد انسان، حیوانی زیست و تاوان نداد. عالم تو را به ترازوی انسان میسنجد و دروغ بستن تو به انسان را از کفه داشتههایت کسر میکند، اینجا حقیقت زلال است، ما به خود پیچیدیم و کدر شدیم.
فارسپلاس؛ سعید توتونکار در یادداشتی نوشت: تماشای بیتابیهای مادر شهید الداغی دل سنگ میخواست که آب نشود. مادر میگفت و میگفت که باور نداشت ضرورت فدا شدن را، قربانی دادن را تا این که خداوند فرزند برومندش را به تاج شهادت مفتخر ساخت.
این ناباوری مادر، یک علامت سؤال بزرگ پیش روی همه ماست. بسیاری از ما جامعه را مجمع الجزایری از انسانها میدانیم که هر گاه و هر جا و هر چه و هر طور بخواهند تفاهم و توافق و تعامل میکنند و اگر نخواهند در کنارهای دور و دنج گذر ایام و نمایش پی در پی حوادث را تماشا میکنند.
جهان اقیانوسی از قواعد پیشفرض است که قضا و قدر را معنی میکند. در نظام جبر و اختیار، هر کنشی، واکنشی تعیین شده دارد. انسان انتخاب میکند و پاسخ را به منظومه کنشها و واکنشهای علت و اسباب پیچیده جهان میسپارد. همچون سؤالی که در انتظار پاسخ آنی. هر چه در انتخاب آزادی؛ لکن در دریافت جواب مجبوری. و آنچه از رنج و مصائب به شما میرسد همه از دست (اعمال زشت) خود شماست در صورتی که خدا بسیاری از اعمال بد را عفو میکند.(آیه 30 شوری)
جامعه نقطه خنثی ندارد. بیطرفی معنی ندارد. همیشه با افکار و گفتار و رفتار خود در یک سو ایستادهای و تعیین کنندهای. حتی اگر مسئولیت آن را نپذیری و نقش خود را انکار کنی. همواره در آتش فتنهها شاهد آسیب دیدن عزیزانی هستیم که اعلام بیطرفی کردهاند. اما بلاگیر حوادث تلخی گشتهاند که پیرامون خود شاهدند و موضعی در برابر آن ندارند. هر کس میتواند فارغ از قضاوتها، در خاطرات دور و نزدیک خود نمونههایی را مرور کند. گاهی راحتطلبی و عزلتنشینی ما مسیر پیشروی آتش ظلم را فراهم میکند.
در جو غلبه غرایز؛ و غیبت اندیشه و خرد؛ و عزلت وجدان و محبت، تنها آنهایی که اهل دیانت و سیاستند نمیسوزند. گاهی هیزم این آتش، صاحبان دین انسانیتند. همانها که در گوشهای از بوستان نشستهاند و آتشی روشن کردهاند و آن را به دست باد سپردهاند. رواداری بیقاعده شهوتچرانی و خشونتگستری و زیادهخواهی و راحتطلبی، جامعه را به سمت تنشهای ناخواسته پیش خواهد برد.
کسی که دست همسرش را میگیرد و کف خیابان رژه شهوت میدهد، در حال تولید حسرت و خشونت در سمت دیگر جامعه است. کسی که برای زیادهخواری به داشتههای این و آن چنگ میزند، یک ضعف و انفعال را در بخشی دیگر به وجود میآورد که ممکن است نقطه شکست جامعه شود. در واقع صورتهای غرایز در بین امکانهای اجتماعی مصداقهای خود را خواهند یافت و تعیین قلمرو خواهند کرد و برای زنده ماندن خویش انسانها را به کام درد و بلا خواهند کشید.
مسأله مدیریت غرایز بیضابطه، تنها دینی و سیاسی نیست. یک مسأله واقعی اجتماعی است. خور و خواب و خشم و شهوت یکدیگر را تولید میکنند و بر هم تبدیل میشوند. چه بسا چون موج بازگشت آنچه بر جامعه تحمیل کردهایم نامأنوس و نامطلوب است، غافلگیر میشویم. خود را مظلوم میبینیم و تبرئه میکنیم و مأیوس میشویم و دیگران را مقصر این حادثه قلمداد میکنیم. در حالی که دسترنج خود ماست.
جامعهای که قانون در آن محترم نباشد، فقیر خواهد شد. دیگر سرمایهای برای قوت و قدرت خود نخواهد داشت. خواهد شکست. قانون همواره سهمی از امکانهای ما را در بیتالمال قدرت ذخیره میکند تا با آن دست به خیر عمومی بزند. افراد نمیتوانند سهم مشاع خود را از جامعه پس بگیرند. زیرا در این صورت مانند سدی که ناگهان فرومیریزد و قایقی که فرومیرود همه چیز فرومیپاشد. مگر اینکه دیگران هزینههای جبرانی بسیار بیشتری برای آن پرداخت کنند. هزینههایی از جنس جان و مال و آبرو و امنیت انسانها. بیحیثیت کردن قانون و هویتزدایی از جامعه همه عناصر آن را تهدید میکند. شرط لازم برای حیات در اجتماع تقید و تعهد به نظم و نظام حاکم است.
و اما بعد…
به حسب ظاهر خداوند این قربانی را از ملت ایران پذیرفت تا هشداری باشد بر ما بازماندگان. دوربین مداربسته ناخواسته لحظاتی را برای ما به تصویر کشید که عبرتهای فراوان در آن نهفته.
البته همانطور که در تصاویر پیداست افراد زیادی از صحنه بیتفاوت عبور کردند که اگر در مهار ناهنجاری مشارکت میکردند؛ امروز شاید تقدیر دیگری رقم خورده بود. اما آنان هر که باشند بار دیگر آزموده خواهند شد. شاید این بار نه در حاشیه حادثه که در قلب آن.
دایره تأثیر و تأثر حتی در بزرگترین گردش خود بالأخره به خانه بازمیگردد و ناگهان از پشت بر شانه میکوبد. زنجیره علتها با سر زیر برف کردن حلقههای خود را گم نمیکند.
مردم مدینه وقتی با کنار کشیدن از سیاست و دیانت، به دامن ارتداد افتادند، باور نداشتند که روزی دچار لشکر درنده یزید خواهند شد. در باور زنان غرق در گناه کوفه نمیگنجید که روزی به خون حسین علیه السلام آزموده شوند.
مگر میشود سینه امام زمان فشرده شود آهش به آسمان رود و مادر شهید آرزوی مرگ کند و پدر شهید دق کند و بمیرد و عافیتطلب و فتنهانگیز گردن به سلامت به در برد؟! نظام حکمرانی الهی بر عدل استوار است. نمیتوان نسبت به داغ دل مهربانترین بندگان خدا بیتفاوت بود و آسوده ماند. جامعه اگر به خون صدها هزار شهید و دردی که بازماندگانشان تحمل کردهاند پشت کند، سیلی سختی خواهد خورد.
مائیم و حقیقت. مائیم و واقعیت. مائیم و انسانیت.گریزی نیست. نمیتوان در کالبد انسان، حیوانی زیست و تاوان نداد. عالم تو را به ترازوی انسان میسنجد و دروغ بستن تو به انسان را از کفه داشتههایت کسر میکند. اینجا حقیقت زلال است. ما به خود پیچیدیم و کدر شدیم.
پایان پیام/ت