حرف حساب زنان در اجتماع بزرگ حجاب چه بود؟!

حرف حساب زنان در اجتماع بزرگ حجاب چه بود؟!

«مدافع حرم که نمی‌توانم باشم اما با چادرم مدافع حجاب حضرت زینب سلام الله علیها هستم. مدافعان حرم اگر از بارگاه عقیله بنی‌هاشم دفاع می‌کنند، من و دختران با حجاب از آرمان های زینبی دفاع می‌کنیم!» این حرف‌های دختر جوانی است در اجتماع مردمی عفاف و حجاب.

حرف حساب زنان در اجتماع بزرگ حجاب چه بود؟!

گروه زندگی؛ زینب نادعلی:«مدافع حرم که نمی‌توانم باشم اما با چادرم مدافع حجاب حضرت زینب سلام الله علیها هستم. مدافعان حرم اگر از بارگاه عقیله بنی‌هاشم دفاع می‌کنند. من و دختران با حجاب از آرمان های زینبی دفاع می‌کنیم!» این حرف‌های دختر جوانی است در اجتماع مردمی عفاف و حجاب.
خورشید دامنش را پهن کرده روی میدان امام حسین علیه‌السلام، سنگ‌فرش ها از تیغ تیز آفتاب قدم‌ها را می‌سوزانند اما باز در میان جمعیت به سختی جایی برای ایستادن پیدا می‌کنم. حرف از آرمان‌هاست. فرقی نمی‌کند تیغ تیز آفتاب باشد یا سوز سرما، مثل همان مدافعان حرم که در هر شرایطی جان‌نثار حضرت زینب سلام الله علیها بودند. حالا عرصه، عرصه هنرنمایی زنانی است که نمی‌خواهند دشمن، حجاب زینبی‌شان را به غارت ببرد.


عرصه، عرصه هنرنمایی زنانی است که نمی‌خواهند دشمن حجاب زینبی‌شان را به غارت ببرد.

همین بی‌تفاوتی‌ها عاشورا ساز شد

هوا بس ناجوانمردانه گرم است. مخصوصا اگر چادر مشکی هم به سر داشته باشی گرما بیشتر بر جان و تنت می‌نشیند. حضور پرشور مادرها با نوزادن و فرزندان کوچک‌شان که تاب و تحمل کمتری دارند در اولین نگاه، توجه‌ام را جلب می‌کند. مادرانی که با یک دست نوزادان درون کالسکه را باد می‌زنند و حواس‌شان هست گرما آزارشان ندهد و با دست دیگر مشت گره می‌کنند و شعار دفاع از حجاب سر می‌دهند. اولین هم‌صحبتی ‌هایم با این مادران است. وقتی می‌پرسم «سخت نیست با نوزاد به اینجا آمدید؟!» همه از وظیفه ‌شان می‌گویند اما یکی از مادرها خوب تلنگری به جانم می‌نشاند؛«همین بی‌تفاوتی ها بود که عاشورا ساز شد. سخت که هست اما وقتی می‌بینید کسانی روز و شب برای میراث دختر پیامبر«ص» و آرمان های حضرت زینب سلام الله نقشه دارند. بی‌تفاوت می‌نشینید و گرما را بهانه می‌کنید؟! امروز روز نیستی که عرصه را برای دشمن خالی کنیم.»

حامی واقعی زنان را اینجا بشناسید!

در میان زنان مسلمان و حماسه‌سازی که خودشان را رسانده‌اند تا میدان امام حسین و حرف اول و آخرشان حجاب است، بعضی از بانوان تصاویر شهدا را به دست گرفته‌اند تا یادآور پیامی باشند. چهره‌های شهدا، نسل به نسل از دهه نودی‌ها تا مادرهای دهه پنجاهی روی دست‌ها بالا برده شده. هم صحبت یکی از دختران دهه هشتادی می‌شوم به قول خودش قبل‌تر حجاب را آنطور که باید قبول نداشته. اما مدافعان حرم راه را از بی‌راهه نشانش دادند.
از محجبه شدندش می‌پرسم و از دلیل حضورش در اینجا. می‌گوید:« جنگ سوریه و جنایت داعش خیلی چیزها را روشن کرد. دشمن که یک روز لباس داعش به تن می‌کند و یک روز هم نقاب زن،زندگی، آزادی می‌زند. دلش به حال من و زنان کشورم نسوخته!فقط کافی است یک نگاه به سرنوشت زنان سوریه بکنیم. به جنایت‌هایی که در حق‌شان کردند. سر هزاران دختر ایزدی از تن جدا شد. زنان برده جنسی شدند و به اسارت رفتند. گورهایی دسته جمعی که حق زندگی را از هزاران زن بی گناه گرفت. این‌ها دلسوزی دشمن برای زنان دیگر کشورهاست! من وقتی دیدم حامی واقعی زنان همین مدافعان حرم هستند که جان دادند که حتی به زنان کشور دیگری هم ظلم نشود. وقتی دیدم همه شهدا در وصیت‌شان بدون استثنا از حجاب گفتند. نگاهم به حجاب تغییر کرد.»


حامی واقعی زنان شهدا بودند که جانشان را برای حفظ حجاب دادند

سکوتی که علامت رضایت نیست!

اینجا برای مصاحبه کسی دست رد به سینه‌ام نمی‌زند انگار همه می‌خواهند صدایشان و مطالبه‌شان به گوش متولیان حجاب برسد تا خاکستر‌های آتش زن،زندگی، آزادی هم از تن جامعه شسته و رفته شود.این‌بار هم‌صحبت یک بانوی دهه شصتی می‌شوم کسی که اعتقاد دارد یکی از بزرگ‌ترین دست‌‌آوردهای انقلاب همین رخت حجاب است بر تن جامعه. می‌گوید:«ما و همه‌ی زنان ایران حتی آنهایی که شاید پوشش‌شان مثل ما نباشد و به اصطلاح کم‌حجاب هستند از وضعیت حجاب راضی نیستیم. ما مخالف کسانی هستیم که هرچند کم اما می‌خواهند برهنگی را پله به پله عادی سازی کنند. سکوت ما علامت رضایت نیست. اینجا هستیم که بگوییم آقای مسئول، ما، مردم برای حجاب مطالبه جدی داریم!»

از یک دغدغه مادرانه تا 110 نوجوانی که شیفته حجاب شدند

بخشی از اجتماع به اجرای سرود گروه «مهر سوگند» اختصاص دارد. یک گروه مادر و دختری که آمده‌اند در وصف حجاب بخوانند. لحظاتی قبل از اجرا، فرصت می‌شود تا چند کلامی هم از این مادران و دخترانی بشنوم که حجاب را به شیوه خودشان تبلیغ می‌کنند. سوگند 5 ساله کوچک‌ترین عضو گروه است و شاید اولین عضو. مادرش وقتی فرمان رهبری را در رابطه با احیای گروه سرودهای مذهبی می‌شنود، یاعلی می‌گوید و این فرمان را گره می‌زند به مسئله حجاب تا آزادی را به نوع درستش به سوگند و دختران سرزمین معرفی کند.
«معصومه مرادزاده» موسس و سرپرست گروه که نه اما یکی از مادرها می‌گوید:«راستش را بخواهید مسجدمان جز برپایی نماز و مراسم‌های مذهبی رونق دیگری نداشت. آنطور نبود که بشود پاتوق نوجوانان محله. کم و بیش اگر نوجوان و بچه‌هایمان مسیرشان به آنجا می‌خورد، اما به برکت این گروه سرود خیلی وقت است که با حضور نوجوانان رونق گرفته. همین رفت و آمدها به مسجد راه و رسم بچه ها را هم به سمت درست کشانده. دختر من 16 ساله است و نوع پوشش دوستانش با او بسیار متفاوت است. خیلی وقت‌ها می‌شد که تحت تاثیر آنها رفتارهایی داشت و یا تفکراتی که با حجاب و دین سازگار نبود. اما از وقتی این‌قدر شیرین پایش به مسجد باز شده، بدون اینکه کسی با او حرفی زده باشد خودش مسیر درست را پیدا کرده. البته همه‌ی 110 بچه‌ای که هر روز صدای سرود خواندن‌شان از مسجد می‌آید همین‌قدر سفت و سخت عاشق حجاب شدند .»


همه‌ی 110 بچه‌ای که هر روز صدای سرود خواندن‌شان از مسجد می‌آید همین‌قدر سفت و سخت عاشق حجاب شدند

آزادی به بی‌حجابی نیست این اسارت است!

نوشته روی یکی از پلاکاردها می‌شود بهانه هم‌صحبتی‌ام با یکی از بانوان.« آزادی به بی‌حجابی نیست این اسارت است!» دغدغه‌اش و دلسوزی‌اش را برای بانوان بی‌حجاب در چند جمله اینطور می‌گوید:« خواهران بی‌حجابم، دشمن نتوانست با قدرت نظامی و هسته‌ای ما مقابله کند تا ایران ما را جولانگاه خودش کند. بخاطر همین حجاب را هدف گرفت. بی‌حجابی تمدن و آزادی نیست این اسارت است. حجاب دستور خداست. بارها در آیه‌های مختلف از حجاب در قرآن گفته شده. کسانی که کشف حجاب کردند به دشمنی ناخواسته با خدا بلند شدند.»
از تجربه خودش می‌گوید، از دلیل محکمی که برای اسارت بودن بی‌حجابی دارد:« من خودم شاهد این موضوع بودم. دختر بی‌حجابی بود که در خیابان نسبت به رعایت حجاب بهش تذکر دادم اما برخورد خوبی نداشت. اما چقد قدم جلوتر وقتی مورد آزار قرار گرفت انگار تازه متوجه حرف‌هایم شده بود. قسم می‌خورد که دیگر اینطور لباس نپوشد. چرا باید کار به اینجا برسد؟! من خانم کم‌حجابی را می‌شناسم که همین بی‌حجابی‌ها زندگی‌‌اش را خراب کرده. این بی‌حجابی چه فایده داشته جز اینکه خانواده را به فروپاشی برساند و جامعه را رو به افول ببرد؟!»


زینب حرف دلش را هم نوشته بود و با خود آورده بود

من حجاب را دوست دارم

بین جمعیت کاردستی زینب 9 ساله توجه‌ام را به خودش جلب می‌کند. یک پرچم ایران که کنارش حرف دلش را هم نوشته بود«من حجاب را دوست دارم» مادرش می‌گوید وقتی زیرنویس تلویزیون را دیده، اصرار داشت که به این اجتماع بیاید. آن وقت دست به کار شده و یک کاردستی آماده کرده .

اجتماع عفاف و حجاب کم‌کم به انتها می‌رسد اما مطالبه‌ها همچنان پابرجاست. مدافعان حجاب و زنان کشورمان با حضورشان زیر این آفتاب ثابت کردند اجازه نخواهند داد کسی چادر از سر ایران‌مان بکشد و رضاخان‌ها دوباره سر و کله‌شان در ایران اسلامی پیدا شود!

پایان پیام/

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *