حضرت عباس (ع)، فرمانده عملیات علیه داعش

حضرت عباس (ع)، فرمانده عملیات علیه داعش

چند روز قبل از عملیات، ژنرال روس رنگ و رو پریده و مضطرب به ابوحسین مراجعه می‌کند: «ابوحسین! آمریکایی‌ها متوجه شده‌اند که شما قرار است عملیات کنید. پیغام داده‌اند که به ایرانی‌ها بگویید اگر عملیات کنند، حتماً آنها را هدف قرار می‌دهیم.».

حضرت عباس (ع)، فرمانده عملیات علیه داعش

گروه زندگی: عباس، مولای رزم‌آوری که خود نزد علی علیه‌السلام مشق سپه‌داری کرده است: «آمده پیش تو تا مشق سپه‌داری کند، تا به سبک «حیدر»ی تمرین کرّاری کند». مولای ما توصیه‌های جنگی به ایشان کرده‌اند و راه و رسم مبارزه را به این فرزند شجاع و بالابلند خود آموخته‌اند:

«نور چشمان علی! پیش پدر چرخی بزن * شیرِ من! شمشیر را بالا ببر، چرخی بزن

فکر کن هر حالتی بر جنگ حاکم می‌شود * دستِ چپ، عباس من! یک وقت لازم می‌شود

بی‌نقاب ای جلوهٔ حسن خدادادی، نجنگ! * سعی کن تا می‌شود بی خود فولادی نجنگ».

عباس ابن علی مقتدای رزم‌آوران امروز ماست که به تأسی از جوانمردی و مردانگی ایشان، کوشیدند مایهٔ امنیت و آرامش مردمان مصیبت‌زده عراق و سوریه باشند که در چنگال خون‌آلود تفکری‌های داعش گرفتار آمده‌اند. ضمن اینکه مردم سرزمین خود را از گزند چنین وحوشی حفظ کنند.

آنها رهروان امروزی علمدار کربلایند؛ همان‌ها که گفتند «ما ملت امام حسینیم! ما ملت شهادتیم…». و با همین منظومهٔ فکری به مصاف با کفر و تکفیر رفتند.


سردار حاج‌قاسم سلیمانی و سردار رحیم نوعی‌اقدم (ابوحسین)

عملیات لو می‌رود

سوریه در تب و تاب است. حاج‌قاسم رفقای قدیمی‌اش را جمع کرده تا جلوی ماشین جنگی داعش قد علم کنند و جان مردم بی‌گناه را نجات دهند. یکی از این رفقای قدیمی سردار «رحیم نوعی اقدم» است. آنجا او را با نام جهادی «ابوحسین» می‌شناسند.

حاج‌قاسم، ابوحسین را که دست‌پروردهٔ شهید «مهدی باکری» در دوران دفاع مقدس است، توجیه می‌کند برای یک عملیات. یکی از فرماندهان روس به نام ژنرال «رمان» مأمور شناسایی با پهپاد و بمباران مواضع لازم است.

چند روز قبل از عملیات، رمان رنگ و رو پریده و مضطرب به ابوحسین مراجعه می‌کند: «ابوحسین! آمریکایی‌ها متوجه شده‌اند که شما قرار است عملیات کنید. پیغام داده‌اند که به ایرانی‌ها بگویید اگر عملیات کنند، حتماً آنها را هدف قرار می‌دهیم.».

عملیات نمی‌کنیم! شما برو!

ابوحسین به وضوح وحشت را در چهرهٔ ژنرال روس می‌بیند: «به نظرتان آمریکا می‌زند؟».

– بله!

+ اگر آمریکا بزند، تلفات می‌دهیم؟

– بله!

+ پس با این حساب شکست می‌خوریم. حالا که این طور است، عملیات نمی‌کنیم.

رمان تا این جمله را می‌شنود، انگار که خیالش راحت شده باشد، می‌گوید: «پس با من کاری ندارید؟». ابوحسین با یک «نه»ِ ساده، تکلیف رمان را روشن و او را راهی می‌کند.

وقتی عباس، فرماندهی می‌کند

حالا نوبت ابوحسین است که فکرش را جمع کند. وقتی امکانات مادی و دنیایی راه پیشروی و نجات خلق‌الله را سد می‌کند، آنجاست که باید دست به دامان باب‌الحوائج شد که هنوز بعد از ۱۴۰۰ سال با دستان بریده، علمداری می‌کند. ابوحسین، فرماندهی را به علمدار واقعی می‌سپرد تا موفقیت و پیروزی تضمین شود.

بلافاصله نیروهایش را جمع می‌کند: «بچه‌ها! بیایید! می‌خواهیم عملیات کنیم. عملیاتِ سه روز بعد را قرار است فردا انجام بدهیم!».

ابوحسین و نیروهایش، با توسل به حضرت ابوالفضل علیه‌السلام، بعد از ۳۵ کیلومتر پیشروی به منطقهٔ «سبع‌بیار» می‌رسند.

قدرتی که روس‌ها به دنبال کشفش بودند

ناگهان سروکلهٔ ژنرال رمان پیدا می‌شود. به ابوحسین شکایت می‌کند که: «مسکو من را توبیخ کرده! به من گفتند تو از قدرت ابوحسین خبر نداشتی؟ با گزارشی که از امکانات و قدرت او به ما دادی، نمی‌توانست در این عملیات موفق شود! برو، ببین ابوحسین چه قدرت پنهانی داشته که به تو نگفته!».

ابوحسین می‌گوید: «مسکو درست گفته! قدرت پنهان ابوحسین، دلش و قلبش است. او وقتی به خداوند توکل و به اهل‌بیت علیهم‌السلام توسل می‌کند، دیوانه می‌شود.».

در دوران دفاع مقدس هم بی‌شمار از این امدادهای غیبی با ردپای واضح اهل‌بیت سراغ داریم که در خاطرات رزمندگان و فرماندهان آمده است.

آیا ابوالفضل فرمانده‌تان است؟

اینجاست که حرف از حضرت عباس علیه‌السلام و امداد و پشتیبانی ایشان در عملیات به میان می‌آید. ژنرال روس با تصور اینکه حضرت ابوالفضل علیه‌السلام فرمانده لشکر ابوحسین است، تقاضای دیدار با او را دارد. دست رد ابوحسین که به سینه‌اش می‌خورد، می‌پرسد: «پس اباالفضل (ع) امام است؟». ابوحسین برایش تعریف می‌کند که ایشان فرزند و برادر امام هستند. رمان نگاهی می‌کند، لبخند می‌زند و می‌رود…


دست‌نوشتهٔ ژنرال روس و نام «قمر بنی‌هاشم» به‌عنوان نقش کلیدی عملیات

روسیه ابوالفضل را فراموش نمی‌کند

حالا ۱۵ روز گذشته. مأموریت رمان تمام شده. او با کاغذی که در دست دارد به دیدن ابوحسین آمده است. کاغذ ساده‌ای که روی آن به عربی و روسی و… چیزهایی نوشته است: «ابوحسین محرر شرق السوریه… ابوحسین آزادکنندهٔ شرق سوریه است. با کمک قمر بنی‌هاشم.».

کاغذ را به ابوحسین می‌دهد و می‌گوید: «ابوحسین! ما می‌رویم. اما ما و ارتش روسیه تا ابد این عملیات‌تان و اباالفضل‌تان را فراموش نمی‌کنیم.».

پایان پیام/

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *