خبر خوب| تبریک بر کیمیاگران عرصه درمان
مطلع کلام تبریک به همه داروسازان که کیمیاگران عرصه پزشکی اند و نقشی بسزا در سلامت، بهداشت و درمان دارند و بههمین بهانه یادی کنیم از پدر علم داروسازی،« محمدبنزکریا رازی» که دانشمند، پزشک، فیلسوف، شیمیدان و در یک کلام افتخاری از افتخارات ایران است. به امید خبرهای خوب پیدرپی از دنیای دارو و درمان.
گروه خبر خوب:مطلع کلام تبریک به همه داروسازان که کیمیاگران عرصه پزشکی اند و نقشی بسزا در سلامت، بهداشت و درمان دارند. عزیزانی که هرازچندگاهی ثمره علم و تلاش شان خبری خوب از ساخت اکسیری برای درمان بیماریهاست و بههمین بهانه یادی کنیم از پدر علم داروسازی؛« محمدبنزکریا رازی» که دانشمند، پزشک، فیلسوف، شیمیدان و در یک کلام افتخاری از افتخارات ایران است. به امید خبرهای خوب پیدرپی از دنیای دارو و درمان.
* اینجا رقابت بر سر نوکری هم غوغا می کند!
کاروان اسرا این روزها رهسپار کربلاست. کاروانی که علمدارش شیر دختر فاطمه و علی است. همان بانویی که علم برادر را از روی زمین برداشت تا مبادا کربلا در کربلا و سرّ نی در نینوا بماند و امروز که به یاد دلهای رنج کشیده و پاهای تاول زده زنان و دختران اهل حرم، قیام اربعینی ها از سرتاسر عالم مرهم زخمهای کهنه این کاروان خسته شدهاست، موکبها برپا میشوند تا به رسم میهماننوازی خستگی و گرد راه از جان زائران بگیرند و به سهم خودشان حسین (ع) را در کربلا تنها نگذارند.
راستی! اینجا آقا و ارباب تنها یکیست و همه یکرنگ و یکدست اند. رقابت بر سر نوکری هم غوغا می کند! مثل مردان غیور ارتش جمهوری اسلامی ایران که قرار است با ابهت شان هیمنه دشمن را درهم بشکنند اما اینجا و در موکب «رهپویان ولایت» با همه وجود سر خم میکنند تا برای زائران اباعبدالله(ع) با افتخار نوکری کنند.
برای صاحب این مغازه ، دل بچه ها یک دنیا می ارزد
*مهمان ما باشید!
آقای مغازهدار سرش حسابی شلوغ بود و سفارشهای رنگارنگ و خوشمزه امانش نمیداد سر بچرخاند و نفسی تازه کند. میان همه سروصداها هم، هیاهوی بچهها رنگ دیگری داشت:«آقا! دوتا اِسکوپ به من بدهید؛ شاتوت و طالبی. سهتا هم به من، همهاش شکلاتی باشد. من یک قیفی میخواهم …» با این که آخرین ماه تابستان گاهگاهی رویی از خنکی به خودش میبیند، اما به حکم ذات همچنان گرم و سوزان است. دخترک نگاهش به یخچال پشت ویترین خشکشده بود و عرق پیشانی را با آستین پاک میکرد. نگاه مرد درحالیکه خنکای بستنی های رنگارنگ یخچال صورتش را مینواخت به چشمهای خیره دخترک گره خورد. بیمعطلی تصمیمش را گرفت! هم برای سهم دختر و هم برای سهم همه بچههایی که بهاندازه دوست داشتن بستنیهای مغازه او پول توجیبی ندارند. خوشا به سعادت قلب مهربان مغازهدار لنگرودی و دستمریزاد به ثبتکننده اینهمه احسان و عاشقی.
*دو کودک در آغوش امن پلیس
کنج چادر کز کرده اند و از ترس مثل دو تا گنجشک دلدل میکنند. خدا میداند چه لحظات سختی را گذرانده اند که، تا فرشتههای نجاتشان میرسند به آغوششان پناه می برند، بغضشان میترکد و با هقهق و جملات بریدهبریده خدا را شکر میکنند. کمی آنطرفتر دل پدر و مادر است که مثل سیر و سرکه میجوشد. چند روزی است خبری از دردانه هایشان ندارند و دنیا پیش رویشان تیره و تار شدهاست. آخر نمی دانند زیر این آسمان بزرگ و روی این زمین بیانتها کجا را باید جستجو کنند؟ خدا را شکر که در یک عملیات ضربتی پلیس با پیگیری و رصد بهموقع به محل اختفای این دو کودک سرقت شده راه پیدا میکند و آنها را نجات میدهد. شیرینی لحظه دیدار پدر و مادر با جگرگوشههایشان مرهون مهربانی و غیرت بیمنت مردانی است که تا بوده و هست برای آسایش و امنیت مردم تا پای جان ایستادهاند. خداوند حافظ و نگهدارتان باشد مردان خوش غیرت!
در الخصال، ج 2، ص 34 از پیامبر اکرم(ص) آمده است:«نِعْمَتَانِ مَکْفُورَتَانِ اَلْأَمْنُ وَ اَلْعَافِیَةُ، ارزش دو نعمت از نظر مردم پوشیده است؛ امنیت و تندرستی.»
هدیه ای از یک کودک ایرانی برای دوست عراقی اش
*هدیه ای برای بچه های کشور همسایه
خسته بود و جان به تن نداشت. از اول صبح تا آخر شب گوشه جاده ایستاده و فریاد زده بود:«ماء البارد؛آب خنک» تا زائران امام حسین(ع) سیراب باشند. به خانه آمد. میخواست امشب ماجرای قوطی های آب چهارگوش را با مدادهای رنگی جدیدش نقاشی کند. کمی فکر کرد. جعبه مدادرنگی را محکم بست. به سمت اتاق مادر دوید. مدادها را نشان او داد. بغضی در گلویش نشست. حلقه اشک در چشمانش برق می زد و ندای غم داشت. مادر فهمید چه شدهاست. تلفن همراهش را از روی میز برداشت. پسر که انگار دنیا را به او داده بودند جعبه مداد رنگی را در دست گرفت و آماده عکس گرفتن شد. مادر آرام گفت:« ایرانیها مهر را از امام رئوفشان دارند، غصه نخور! برای دوستانت هم میآورند.» لبخندی زد و عکس پسر را در کنار هدیه دوست داشتنی اش گرفت و آن را برای یک دوست در ایران فرستاد. خبر اینگونه در فضای مجازی پخش شد:« اگر هدیهای برای بچههای عراقی میبرید لوازم تحریر ایرانی گزینه خوبی است.»
جهان پهلوان؛ یک پا پوریای ولی برای ایران زمین
*زاد روز یک مرد
آغاز کلام از زادروز رازی گفتیم و حسن ختامش سخنی باشد از بزرگمردی دیگر در تاریخ پرافتخار ایران اسلامی؛ جهان پهلوان «غلامرضا تختی». او که ساده، صادق و بیآلایش بود و در مردانگی و پهلوانی زبانزد. «عباس شیر خدا» شعرخوان، شاهنامهخوان و نوازنده ضرب مشهور زورخانه و ورزش باستانی و پهلوانی کشورمان درباره او می گوید:« روزی که تختی با مدال طلای المپیک به تهران برگشت، برای او شعر خواندم: جهان پهلوان تختی نامدار که هست از برای جهان افتخار. تختی گلی به من تقدیم کرد و گفت: برای مولایم علی بخوان نه من. تختی به معنای واقعی انسانی کامل و سر به زیر بود، اگر بخواهم به یکی از جوانمردیهای او اشاره کنم مسابقات کشتی جهان بود که در تهران برگزار شد. کشتیگیر روسی که دست خود را باندپیچی کرده بود به مصاف با مرحوم تختی رفت اما این پهلوان ایرانی تا انتهای کشتی دست باندپیچی شده او را نگرفت و کشتی هم مساوی شد. پهلوان تختی مرام میهماننوازیاش را به خوبی در این کشتی نشان داد. یاد و نامش گرامی. حضرت علی (ع) می فرمایند:«در بین مردم آن کس از همه قوی تر است که تسلطش بر هوای نفس خویش، بیشتر باشد.»
*خوشخبر باشید!
و اما سخن پایانی، خبرهای خوبتان را در قالب دلخواه خود (عکس، متن، فیلم، صوت و…) تولید کنید و آن را با هشتگ #خبر_خوب در شبکههای اجتماعی منتشر کنید تا هم دیگران را در حال خوش خودتان شریک کنید و هم ما بتوانیم اخبار شما را بازنشر کنیم. اگر هم تمایل داشتید در هر یک از شبکههای اجتماعی که فعال هستید، خبرتان را از طریق اکانت khabar_khoub_iran@ یا شماره تلفن ۰۹۳۳۰۸۲۶۳۱۲ برای ما بفرستید. در این جشنواره فرقی نمیکند در ایتا و بله و روبیکا و گپ باشید یا در تلگرام و اینستاگرام و توئیتر و واتساپ؛ مهم این است که سهمی در حال خوش اطرافیانتان داشته باشید.
منتظر خبرهای خوب شما هستیم. خوشخبر باشید.
پایان پیام/