روح خدا در غزه
چه کسی فکر میکرد نوجوانانی که در غزه و کرانه باختری دستان کوچکشان را پر از سنگ میکردند تا به سمت خودروها و تانکهای رژیم اشغالگر قدس پرتاب کنند؛ تبدیل به فرماندهانی کارآزموده شوند که با انجام عملیاتی بینظیر، حصار امنیتی یک میلیارد دلاری رژیم صهیونیستی را بشکنند و هیمنه ارتش تا دندان مسلح آنها را درهم بکوبند؟
فارسپلاس؛ سید محمدعماد اعرابی در یادداشتی نوشت: بهار 1323 (1944 میلادی) هنوز جنگ جهانی دوم در جریان بود و تقریبا 3 سال از اشغال ایران توسط قوای متفقین میگذشت. عوارض قحطی ناشی از جنگ و اشغالِ کشور همچنان در جامعه ایران قابل مشاهده بود تا جایی که ژنرال «پاتریک هرلی»، مشاور «فرانکلین روزولت»، رئیسجمهور وقت آمریکا که همان روزها به تازگی از ایران به آمریکا بازگشته بود در گزارش خود نوشت: «اجساد [قربانیان] را در معابر دیده و صدای زنان و کودکانی که بر سر آنها شیون و زاری میکردند، شنیده است.»
«آن کی. اس. لمبتون» یکی از کارکنان سفارت انگلستان همان سال (1944 میلادی) مشاهداتش هنگام سفر از تهران به بوشهر را اینطور مینویسد: «فقر مردم در طول جاده و بهطور کلی، مرا تکان داد… بیشتر پیران نحیف بودند و شکمهای اطفال ورم کرده بود… بیماریهای چشمی رایج بودند. همه جا پر از گدا بود. مردم ژندهپوش بودند؛ بسیاری از آنها تقریباً برهنه بودند.» بیماریهایی چون مالاریا و تیفوس در اثر شرایط ناشی از جنگ در ایران همهگیر شده بود. 3 دسامبر 1943 (11 آذر 1322) اداره خدمات راهبردی آمریکا درباره شرایط مشهد گزارش کرد: «تیفوس شایع شده است… دکترها پیشبینی میکنند از آنجا که بخش بزرگی از مردم نمیتوانند لباس و غذای کافی تهیه کنند یا اینکه سوخت مورد نیاز خود را بخرند، زمستان امسال در این منطقه عده بسیاری بمیرند.»
این اداره 8 فوریه 1944 (18 بهمن 1322) گزارش دیگری از شرایط تبریز تهیه کرد و نوشت: «تیفوس در تبریز رو به افزایش است… امکانات بیمارستانی وجود ندارد.» از تهران تا بوشهر و از تبریز تا مشهد رنج و درد مردم در شهرها گزارش میشد و ناگفته پیدا بود مناطق محروم روستایی شرایطی به مراتب بدتر دارند. طبق برآوردهای آماری در سالهای اشغال ایران توسط متفقین طی جنگ دوم جهانی چیزی حدود 3 تا 4 میلیون ایرانی در اثر قحطی و عوارض آن کشته شدند که مسئولیت آن مستقیما متوجه قوای اشغالگر بود. آقا روحالله آن زمان چهل و دو ساله بود که 15 اردیبهشت 1323 (5 می1944) در اولین پیامش به ملت ایران، مردم را به قیام برای خدا دعوت کرد: «قیام براى خداست که خاتمالنبیین(ص) را یکتنه بر تمام عادات و عقاید جاهلیت غلبه داد و بتها را از خانه خدا برانداخت و به جاى آن توحید و تقوا را گذاشت و نیز آن ذات مقدس را به مقام قابَ قوسیْن أو أدنى رساند.
خودخواهى و ترک قیام براى خدا ما را به این روزگار سیاه رسانده و همه جهانیان را بر ما چیره کرده و کشورهاى اسلامى را زیر نفوذ دیگران درآورده.» آقا روحالله در شب افسردگی و یأس، چراغ امید را روشن کرد و راهنما شد. در حالی که آن روزها تقریبا هیچکس پایانی برای وضعیت فلاکتبار ایران قائل نبود، او امیدوارانه مردم را به مسیر انبیاء فرامیخواند و نوید فردایی روشن میداد.
15 اردیبهشت 1340 اولین کسی که به «علی امینی» خبر داد «محمدرضا پهلوی» میخواهد پس از استعفای «جعفر شریفامامی»، او را به نخستوزیری انتخاب کند؛ «مئیر عزری» نماینده رژیم صهیونیستی در ایران بود. رویدادی که نشان میداد عوامل اسرائیل طی دوران پهلوی در مراکز قدرت، نفوذ و حضوری جدی دارند. چهاردهم آذر همان سال «داود بنگوریون» به عنوان نخستین رئیس رژیم صهیونیستی به ایران سفر کرد و مورد استقبال «علی امینی» قرار گرفت.
پس از او و در سالهای بعد، «لوی اشکول»، «گلدا مایر»، «اسحاق رابین» و «مناخیم بگین»، دیگر روئسای رژیم صهیونیستی نیز به ایران سفر کردند. روابط ایران و رژیم صهیونیستی در دوران «محمدرضا پهلوی» اگرچه غیرعلنی اما کاملا درهمتنیده و گسترده بود. از سال 1336 ایران با اسرائیل قرارداد فروش نفت به ازای هر بشکه 30.1 دلار امضا کرد که قیمتی بسیار پایینتر از بازارهای جهانی وقت بود. طی دو دهه بعد، ایران بزرگترین تأمینکننده نفت اسرائیل شد تا جایی که در سال 1354 (1975میلادی) و به دنبال پیمان متارکه مصر و اسرائیل در صحرای سینا، ایران تضمین داد که نیازهای نفتی اسرائیل را تأمین کند. آنطور که سال 2019 در اسناد از طبقهبندی خارج شده وزارت خارجه رژیم صهیونیستی فاش شد، رژیم پهلوی در برخی سالها «تنها تامینکننده نفت رژیم صهیونیستی در جهان» بوده است.
روابط رژیم پهلوی و اسرائیل فراتر از مناسبات دوجانبه، مانند تقدیم کشور ایران به اسرائیل بود! دیماه 1342 رژیم پهلوی طی قراردادی 6 ساله اکثر زمینهای مرغوب کشاورزی ایران در دشت قزوین را در اختیار اسرائیل گذاشت. علاوهبر محصولات کشاورزی، انبوهی از کالاهای دیگر ساخت رژیم صهیونیستی نیز با تعرفههای گمرکی ناچیز و یا بدون هیچ تعرفه گمرکی وارد ایران میشد. تجارت ایران و اسرائیل در مدت 12 سال از سال 1340 تا 1352، 8/7 میلیارد ریال کسری موازنه داشت. تنها از سال 1349 تا 1353 صادرات اسرائیل به ایران تقریبا سه برابر شد و از 22 میلیون دلار به 63 میلیون دلار رسید.
این مناسبات یکطرفه، در حوزه نظامی و امنیتی با شدت بیشتری وجود داشت و غالب مقامات نظامی و امنیتی رژیم پهلوی زیر سیطره اسرائیل بودند. «بنیامین بیت هلّحمی» در کتاب «ارتباط اسرائیل»، وابسته نظامی رژیم صهیونیستی در ایران و فضای حاکم بر دفتر کار او را اینگونه توصیف میکند: «او به مقامات عالیرتبه ایرانی دسترسی داشت. میهمانان اسرائیلی او مسلماً حیرت میکردند از اینکه میدیدند، ژنرالهای ارتش ایران، صبورانه در راهروی دفتر کار وی انتظار میکشند، تا طی دیدار کوتاهی با او، از وی بخواهند نزد رئیسستاد [ارتش شاهنشاهی] و یا حتی «شاه» وساطت و یا شفاعت آنها را بکند.» وقتی 14 فروردین 1357 «یعقوب نیمرودی» (مأمور امنیتی کارکشته اسرائیلی که آن زمان بازنشسته شده بود) قصد خارج کردن مخفیانه آثار باستانی ایران به مقصد اسرائیل را داشت؛ نماینده موساد با لحنی آمرانه به ریاست اداره کل هشتم ساواک گفت: «شخصی به نام یعقوب نیمرودی… امروز میخواهد پیش ما (به اسرائیل) بیاید و با خودش چیزهایی دارد که ما نمیخواهیم با آنها به این طرف و آن طرف بگردد. کاری کنید که او راحت از تهران خارج شود.»
28 آذر 1343 «عباس آرام»، وزیر خارجه رژیم پهلوی به «آبا ابن» وزیر خارجه رژیم صهیونیستی گفت: «هیچ کشور دیگری وجود ندارد که روابط ایران با آن اینقدر نزدیک باشد.» او راست میگفت؛ شاید حتی رابطه آمریکا با رژیم پهلوی نیز در برخی موارد به پای رابطه اسرائیل نمیرسید. روزنامه هاآرتص همان سالها در این زمینه طی گزارشی نوشت: «یک بازدید چند روزه از ایران کافی است تا انسان به موقعیت عجیب اسرائیل در آن کشور پی ببرد.»
آن روزها چه کسی فکر میکرد ایرانی که تا این اندازه در خدمت اسرائیل است یک روز به تنها کابوس این رژیم تبدیل شود! روزگار اما چرخید و چرخید و چرخید تا «بنیامین نتانیاهو»، نخستوزیر رژیم صهیونیستی خطاب به «مارک لوین» مجری شبکه فاکسنیوز آمریکا بگوید: «میخواهی هر سه کابوس من را بدانی!؟ ایران، ایران، ایران.» مسلما هیچکس تصور چنین گردش روزگاری را نداشت ولی دستکم یک نفر بود که چنین آیندهای را دور از ذهن نمیدانست؛ همان کسی که در اوج اشغال ایران توسط قوای متفقین وعده پیروزی بر آنها را داد.
آقا روحالله خمینی 19 مهر 1347 در اوج روابط صمیمانه ایران و اسرائیل و در حالی که برخی حکام عرب ساز سازش با اسرائیل را کوک میکردند، امیدوارانه به نماینده جنبشالفتح فلسطین گفت: «بر شماست[مبارزان فلسطینی] که براى خونخواهى و زدودن لکه ننگ[اسرائیل] به خط آتش روى آورید و به یارى خداوند به پیروزى درخشانى که در انتظار شما است دست یابید و به مؤمنان آزاده بشارت دهید که خداوند پشتیبان هر اراده مردانه و حقطلبانه است.» شاید مقامات امنیتی رژیم پهلوی و اسرائیل و حتی اکثر ناظران سیاسی وقت، این اظهارات را «خیالات غیرواقعی یک پیرمرد در تبعید» ارزیابی میکردند اما نشانهای از تردید در سخنان امام خمینی(ره) نبود. او از همان روزهای اول تشکیل رژیم صهیونیستی در 1327 (1948 میلادی)، خواستار محو آن از جغرافیای جهان شده و تا پیروزی انقلاب اسلامی همیشه این خواسته را تکرار کرده بود. 20 آبان 1357 به روزنامه لبنانی النهار گفت: «ما از سالهاى بسیار قبل، همیشه راجع به اسرائیل و غاصب بودن آن صحبت کردهایم. همیشه بناى ما این است که در کنار برادران فلسطینى خود بایستیم و هر وقت هم قدرت پیدا کنیم، همان طورى که آنها از حقشان دفاع مىکنند، ما هم مثل برادر با آنها همدوش و همرزم خواهیم بود. بیت المقدس باید به مسلمین برگردد [و] اسرائیلىها غاصبند.» این وعدهای صادق بود. انقلاب خمینی(ره) همه را با ملت فلسطین همدوش و همرزم و همدرد کرد.
راستی آن زمان چه کسی فکر میکرد نوجوانانی که در غزه و کرانه باختری دستان کوچکشان را پر از سنگ میکردند تا به سمت خودروها و تانکهای رژیم اشغالگر قدس پرتاب کنند؛ تبدیل به فرماندهانی کارآزموده شوند که با انجام عملیاتی بینظیر، حصار امنیتی یک میلیارد دلاری رژیم صهیونیستی را بشکنند و با وارد کردن تلفاتی بیش از تمامی جنگهای اعراب به اشغالگران قدس؛ هیمنه ارتش تا دندان مسلح آنها را درهم بکوبند؟
پایان پیام/ت