سلاح کودکان ایرانی برای مبارزه با اسراییل
«من مطمئنم این روزها همین خشم و عصبانیت ملتها، همین قدمهای تک تک ما آدمها، دشمن را شکست میدهد. هر گوشهای باید صدایی به خونخواهی بلند شود. همینها دقیقا، همین تجمعات، امروز معجزه میکنند. شک نداریم که گامهای آخر نزدیک پیروزی همین اجتماعات است.»
گروه زندگی: این روزها با به اوج رسیدن جنایتهای صهیونیستها غم مادران غم عمیقتریست. مادرها بارها و بارها توی دل خودشان میمیرند با دیدن تصاویر و فیلمهای کودکان فلسطینی که خیلی هاشان حتی نه روی دست پدر و مادرشان، که یک گوشهای زیر آوار جان میدهند. گروههای مختلف مردمی و به ویژه گروههایی که نقش مادران در آن پررنگتر است، بیانیه میدهند. هر روز تعدادی از مادران برای آرام کردن دل بیقرارشان، برای رساندن صدای اعتراضشان جمعشان را جمع میکنند تا صدایشان را به گوش جهانیان برسانند. یک روز جلوی دفتر سازمان ملل، یک روز در میدان مادر. در پارک و مساجد محلهشان، در گوشهای از خیابان این ظلم را فریاد میزنند.
*سلاح کودکان ایرانی برای مبارزه با اسراییل
نه فقط مادران که این روزها کودکان ایرانی هم تبدیل شدند به مبارزان واقعی. اگر سلاح کودکان فلسطینی سنگ ریزههای دستانشان هست، مشتهای گره کرده، بغض و کینهای که از اسراییل در قلب کودکانمان جوانه زده و ریشه کرده، شده سلاح کودکان ما؛ یک سلاح جهانی.
گروه مادرانه یکی از گروههای فعال مادر وکودک است متشکل از فعالان تشکلهای انقلابی و از روزهای پس از بمباران بیمارستان المعمدانی دل هاشان بیشتر و محکمتر از قبل گره خورده و عزمشان جزمتر برای رساندن صدایشان به گوش جهانیان. نه فقط خودشان که بچههایشان هم پای کار آمدند با دستان کوچک و خالیشان. با چند نفر از اعضای گروه مادرانه سر صحبت را باز کردیم تا از حال و هوای این روزهایشان برایمان بگویند.
*معجزه تجمع!
« این روزها و شبها و همه لحظههای زندگی ما با غزه و حال مادران و کودکان فلسطینی گره خورده. سکوت شب مرا یاد صدای بمباران غزه میاندازد. چراغها را که روشن میکنم یاد تاریکی غزه میافتم لقمه دهان بچهها میگذارم یاد کودکان غزهام. پریشب پسر کوچکم از تخت افتاد و صورتش زخم شد نشسته بودم به زخم صورتش نگاه میکردم و گریه میکردم یاد مادران غزه که افتادم.»
این جملات، واگویههای یک مادر است؛ «فاطمه حسینی» یکی از اعضای فعال گروه مادرانه و میگوید:«ما مادرها خیلی بیتابیم این روزها و همین بیتابی میشود نقطه اتحادمان. بعد از بمباران بیمارستان من افتاده بودم به جان گروهها.یکی پیام داده بود که کمک لازم داریم برای اجتماع مادران و کودکان مقابل دفتر سازمان ملل. سریع پیام دادم که من میآیم. صبح اول صبحی زنگ زدم به خواهری که نمیشناسم، برای کمک دعوت شدم به خانهای که نمیشناسم، فقط میدانم تپیدن قلب هایمان برای مسلمانانی که این روزها به خاک و خون کشیده میشوند ما را به هم پیوند میدهد. ما جلوی سازمان ملل جمع شدیم.
من مطمئنم این روزها همین خشم و عصبانیتهای ملتها، همین قدمهای تک تک ما آدمها، دشمن را شکست میدهد هر گوشهای باید صدایی به خونخواهی بلند شود. همینها دقیقا، همین تجمعات، امروز معجزه میکنند. شک نداریم که گامهای آخر نزدیک پیروزی همین اجتماعات است.»
کفش
*ماجرای کفشهای بیصاحب
همین چند روز قبل بود که مادران به همراه فرزندانشان مقابل دفتر سازمان ملل تجمع کردند و این بار سینه بچهها هم سپر بود. شاکی بودند. این روزها هر چقدر مراعات کنیم. باز هم نمیتوانیم جلوی چشم و گوش بچهها را بگیریم که اخبار غزه را نشنوند. تصویر کودکان را نبینند. بالاخره میبینند و میشنوند و آن وقت است که روح زلال بچههای ما از باعث و بانی این همه جنایت کینهای به دل میگیرد که بیا و ببین.
مقابل سازمان ملل، سلاح کودکان ما و مادرانشان کفشهای کودکانه بود. هر کفش را قلاب کرده بودند به تصویر یکی از کودکان شهید غزه و اسم کودکان را هم پایین تصاویر نوشته بودند.
«فهیمه صمدی» از اعضای فعال گروه مادرانه ماجرای کفشها جلوی سازمان ملل را روایت میکند:«تصویر کفشهای خونی آتش زده بود به جان مادرانگی همه ما، همان کفشهایی که مانده بودند روی زمین. ما هم کفشها را جمع کردیم تا به یاد همان یک جفت کفش و داغ در جای ماندهاش که تصویر آن در فضای مجازی وایرال شد، جلوی دفتر سازمان ملل این رذالت را نشان بدهیم که چطور یک عده جهانخوار کودککش آن همه کفش را بیصاحب کردند و خونی.»
تجمع
*روز انتقام نزدیک است
می پرسیم تا کجا جلو رفتید؟ و میگوید:« روابط دیپلماتیک و ملاحظات مسخرهاش اجازه نداده حتی نزدیک درِ دفتر آن طرف بلوار برویم وگرنه باید تک تک کفشها را با عکس کودکان شهید غزه میبستیم به میلههای همین دفتر سازمان ملل تا ننگ تاریخی جنایت صهیونیستها جلوی چشمشان باشد. اما ما این طرف بلوار بودیم، کفشها را یک یه یک بستیم به یک نخ بلند اما فایده نداشت، آنچه میخواستیم اینطوری عملی نمیشد. ما کفشها را چیدیم روی زمین با عکس شهدا کنار هر کفش، اما باز هم فایده نداشت. دل ما آرام نمیگرفت.
یک جفت را در دست گرفتیم تا با همان پرچم در یک قاب ثبت شود و این لکه ننگ برای همیشه تاریخ بر پیشانی این سازمان برخی ملل باقی بماند… اما باز هم دل ما مادران آرام نگرفت. نه فقط دل ما که دل بچه هایمان هم آرام نمیگرفت.
اصلا شاید انتقام همان یک جفت وقتی گرفته میشود که تک تک مسلمانان در امت بزرگ اسلامی کفشهایشان را در بیاورند و با بغض پرت کنند طرف همین سازمانهای طرفدار حقوق بیبشر… ناخوادآگاه این شعر در ذهنم تداعی شد؛ برخیزای مسلمان، باید که مثل طوفان… کشتی شب رو بشکنیم… تیرگی رو پس بزنیم… شتاب کن برادر… شتاب کن تو خواهر…»
زندگی
*داریم اسراییلو له میکنیم
آنجا صحنههای زیبایی رقم خورد. بچهها پا به پای ما بودند و خالق نابترین تصاویر و لحظهها. روایت دهقانپور از کودکان مبارز هم شنیدنیست؛ «به بچهها گفتم بنشینند که خسته نشوید. دخترم دوستش را پیدا کرده بود، گرم صحبت با او شده بود. یک دفعه دیدم که پاهایشان را به زمین میکوبند. سرم را پایین بردم و نگاهشان کردم. گفتم چیزی شده؟ گفتند داریم اسراییلو له میکنیم. خندهام میگیرد. کودکان برای خودشان چه دنیایی دارند! دنیای راحت و سادهای که با محکم کوبیدن پاها میشود اسراییل را له کرد. چند نوجوان بیانیه آماده کرده بودند. کیف میکردی از شنیدن صدای رسایشان در رجز خوانی.»
اسراییل
*دورهمی ضد صهیونیست در پارکهای سراسر کشور با چاشنی بازی
بغض و کینه از اسراییل این روزها بسیاری از مادران و کودکانشان را ایدهپرداز کرده. این ایدهها، تجمعها شده سلاحشان. بر وبچههای گروه مادرانه. از مادران گرفته تا بچههایشان در همه شهرها و استانها دست به کار شدند. از مساجد محل و پارکها گرفته تا خیابان و خلاصه در هر گوشهای بساط مبارزه و جهاد برپاست. صمدی چشم ما را روشن میکند به طرحهای در حال اجرای مبارزان کوچک و میگوید:
« اعضای گروه مادرانه همراه با بچههایشان در ساعتها و روزهای مشخصی در یک نقطه دور هم جمع میشوند و پارکهای بزرگ یکی از مهمترین مکانهای تجمع مادران و کودکان هست. چون حالت تبیینی هم دارد برای افراد دیگر. ما چند بازی را ترتیب دادیم برای بچهها. بچهها روی میز یا زمین، با خاک پرچم صهیونیست را میکشند و بچهها همه با هم از یک سمت فوت میکنند تا صهیونیست را باد ببرد یا سطل آب میریزند و پرچم را محو میکنند. بازی دارت با تصویر نقشه صهیونیست یکی دیگر از بازیهای کودکانه این روزهای بچههای ما هست. کشیدن پرچم صهیونیست روی قوطی شیرخشک یا لیوان کاغذی و چیدن آنها روی هم و سپس نشانهگیری با سنگ و ریختن آنها. اینها در ظاهر بازی هست. اما اگر یک روز وقتی بچهها در حال بازی هستند کنارشان بنشینید میبینید که بغض و کینه وقتی که دارند روی پرچم صهیونیست آب میریزند از چشمهایشان میبارد.»
*«حسبنا الله و نعم الوکیل» تنها یک جمله ساده نیست
«شما صدای ما مادرها را به گوش فلسطینیان برسانید. اصلا میتوانید؟ من میخواهم بتوانم مادر فلسطینی را در آغوش بگیرم. دستانش را فشار دهم. فرزندش را بغل کنم. میخواهم بتوانم چشم در چشمش نگاه کنم و گرم و صمیمانه بگویم من کنار تو هستم.»
دهقانپور یک مادر است. یک مادر مثل همه مادرانی که این روزها دلهایشان دارد میترکد از غصه و رنج کودکان فلسطینی و رنج پدران و مادرانی که جگوگوشه هاشان جلوی چشمشان پرپر میشوند و میگوی:«
رسانهها تا بیایند صدا را برسانند به گوش آنها کلمهها را سرد میکنند. همدردیشان را کم میکنند.
رسانهها آتش خشمهامان از اسراییل را به شعله کمرمق کبریتی بدل میکنند که تا چند ثانیه دیگر خاموش میشود.کاش میشد از پشت دوربین کوبید توی دهان اشغالگرانی که مادران و کودکان فلسطینی را اینچنین سلاخی میکنند و با تانکها روی دل مادران دنیا راه میروند.
دوربینها هیچ چیز را درست نمیرسانند. «حسبنا الله و نعم الوکیل » تنها یک جمله ساده به گوش میرسد. در حالیکه شجره طیبهای است در قلب همه مردم مقاوم و صبور فلسطینی که سالهاست ریشه دوانده و شاخههایش میخواهد هوای زمین را تمیز کند.»
پایان پیام/