شبی که مشهدی‌ها به خانه‌شان نمی‌روند!

شبی که مشهدی‌ها به خانه‌شان نمی‌روند!

نیت زیارت کنید. اذن دخول بخوانید و با پای دل بیایید رو به روی ورودی باب‌الجواد. صحن به صحن قرار است هم قدم باشیم و کنار زائران خوشبخت این‌روزهای امام رضا علیه السلام ما هم خودمان را برسانیم به حرم.

شبی که مشهدی‌ها به خانه‌شان نمی‌روند!

گروه زندگی؛ زینب نادعلی: نیت زیارت کنید. اذن دخول بخوانید و با پای دل بیایید رو به روی ورودی باب‌الجواد. صحن به صحن قرار است هم قدم باشیم و کنار زائران خوشبخت این‌روزهای امام رضا علیه السلام ما هم خودمان را برسانیم به حرم. از باب‌الجواد قرار است وارد شویم. همان ورودی محبوب زائران. همان نام مبارکی که دلیل نگاه آقاست به بسیاری از این آدم‌ها. اصلا حال و هوای زائرانی که از این ورودی به صحن و سرای امام رضا داخل می‌شوند طور دیگری است. انگار هرچه دارند از پادرمیانی پسر عزیز آقا در محضر امام دارند مثل همین زائری که زیارتش را از امام جواد علیه‌السلام گرفته است.

چشم‌هایش بارانی‌اش را دوخته به حرم و مدام از جوادالائمه تشکر می‌کند. مشهد آمدنش را آن هم در این ایام از این آقازاده دارد. می‌گوید:«چند روز پیش در کاظمین بعد از زیارت پدر و پسر عزیز امام رضا علیه السلام دلم هوای مشهدالرضا را کرد. گفتم آقا چه می‌شد روز شهادت‌تان حرم بودم! اما می‌دانستم به خاطر شرایط و مشغله و‌.. آمدنم غیرممکن است. نشسته بودم که به دلم افتاد قفسه‌های کتاب دعا و قرآن‌های حرم کاظمین را مرتب کنم. گفتم آقا جان اینجا خانه پدر و پسر شماست و پس خانه پدری ماست. من هم می‌خواهم خادمی این خانه را کنم. همان‌جا بود که از امام جواد مشهدم را گرفتم. آقا نگاهم کرد و این روزها اینجاهستم.»


چشم‌هایش بارانی‌اش را دوخته به حرم و مدام از جوادالائمه تشکر می‌کند. مشهد آمدنش را آن هم در این ایام از این آقازاده دارد.

صحن پیامبر اعظم ساعت 00:30

یک خواب بهشتی سهم زائر و مجاور

صحن پیامبر اعظم(ص) امشب یک خواب بهشتی سهم زائران و مجاوران امام رضا علیه السلام می‌کند. زائرانی که خسته راه خودشان را رسانده‌اند حرم. بعضی‌هایشان چند روزی را پیاده‌روی کردند و قدم‌هایشان را تا صحن و سرای حرم کشانده‌اند و پاهای‌شان دیگر توان ندارد. نشسته‌اند روی قالیچه‌های صحن پیامبر اعظم. زیارت‌نامه‌شان را از همان‌جا خوانده‌اند. چشم دوخته‌اند به گنبد و حرف‌های‌شان را با امام رضا رد و بدل کرده‌اند و حالا خستگی امان‌شان را بریده. چشم‌هایشان گرم شده. مثل دلشان که گرم است به عنایت صاحب‌خانه اما سرما نشسته بر تن‌شان. قالیچه‌های صحن پیامبر اعظم(ص) امشب سهم زائران است. قالیچه‌هایی که هم روانداز است و هم زیراندازشان.

در بین این همه زائری که آمده‌اند امشب را در خانه امام رضا مهمان باشند. لهجه مشهدی بعضی‌ها توجه‌ام را جلب می‌کند. هم‌صحبت یک خانواده مشهدی می‌شوم و مادرشان از شبی می‌گوید که مشهدی‌ها کمتر به خانه می‌روند: «شب شهادت آقاجان مان اغلب می‌آییم و در حرم می‌مانیم. خانه‌مان نزدیک است اما می‌خواهیم امشب را کنار آقا بمانیم. امام رضا چنین شبی را غریب بود در این شهر و می‌آییم که بگوییم آقا زائر و مجاور فرقی ندارد سر و جان‌مان به فدای غربتت.»


صحن پیامبر اعظم(ص) امشب یک خواب بهشتی سهم زائران و مجاوران امام رضا علیه السلام می‌کند. زائرانی که خسته راه خودشان را رسانده‌اند حرم.

صحن انقلاب ساعت 02:00

۴۰ سال قرار عاشقی کاروان کرمانی با امام رضا

ساعت ۲ است به وقت نیمه‌شب اما انگار در این صحن هیچ‌کس خیال خسته شدن و خوابیدن ندارد. دسته‌های عزاداری از شهرهای مختلف و گاهی از کشورهای دیگر خودشان را صحن به صحن می‌رسانند به صحن انقلاب، کنار سقاخانه می‌ایستند و رو به روی گنبد و بارگاه چندخطی را عزاداری می‌کنند و به سر و سینه می‌کوبند. آن‌وقت کنجی از حرم می‌نشیند و مجلس روضه‌شان را به پا می‌کنند. هر طرف که سر بچرخانی عاشقانی گرداگرد هم نشسته‌اند و ذکر مصیبت می‌خوانند.

از کرمان آمده‌اند چندساعتی است با دسته عباسیه‌شان دست در دست هم تمام صحن‌ها را دور آقا گشته‌اند. ذکر گفته‌اند و به سر زدند. سن و سال دارند و اغلب پیرغلام اما کم نیستند جوان‌هایی که پا به پایشان عزاداری می‌کنند. بیشتر از ۴۰ سال است که کارشان همین است. ۴۰ سال است که در رفت و آمدند. پای حرف یکی از ریش سفیدان‌شان می‌نشینم و می‌گوید:«بیشتر از ۴۰ سال قبل اولین کاروان را یکی از شهدای روستایمان جمع کرد و آورد. سال اولی که آمدیم از کرمان عزادار آقایمان باشیم. یک اتوبوس بیشتر نبودیم اما امسال ۲۵ اتوبوس عزادار از کرمان آوردیم.»
حاج‌حسین می‌گوید:« این کاروان همیشه عنایت امام رضا علیه السلام را به خودش دیده. سال‌ها پیش وقتی اتوبوس‌‌شان از یخ‌بندان جاده سر خورد و چپ کرد. امام رضا علیه‌السلام نگهدارشان بود. ماشین آنقدر آسیب دیده بود که باورشان نمی‌شد کسی از آن ماشین زنده بیرون آمده باشد اما زائران آقا کمترین خراشی هم بر تن‌شان ننشت.»


بیشتر از ۴۰ سال است که کارشان همین است. کاروان عاشقی راه می‌اندازند و خودشان را می‌رسانند به حرم.

صحن امام حسن مجتبی(ع) بعد از اذان صبح

یک استکان چای که از بقیع رسیده

خیلی‌ها آمده‌اند تا نماز صبح امروزشان را در صحن امام حسن مجتبی‌ بخوانند. صحنی که به گنبد و بارگاه مشرف نیست. اما تسکین دل است. مرحمی است برای دل سوخته شیعیان که ایام شهادت‌ امام‌حسن«ع» نتوانستند زائرش باشند. در صحن و سرایش روضه بخوانند و گنبد و بارگاه نداشته‌اش را به چشم ببیند. اینجا اصلا ایوان حسن است و زائرانش شاید همان‌هایی هستند که روزی به دست خود، کاشی به کاشی حرمی می‌سازند برای آقای غریب‌شان. عطر بقیع پیچیده در صحن امام حسن(ع). نماز صبح انگار در بقیع خوانده شد و چند خط سینه‌زنی بعد نماز هم دل‌‌ها را تا مزار کریم اهل بیت علیهم السلام برد. چایخانه کنج صحن امام حسن مجتبی علیه السلام بعد از نماز یک استکان چای داغ زائران را مهمان کرد. جز خادمان آستان قدس رضوی، زائرانی که لباس خدمت هنوز بر تن‌شان ننشسته، استکان جمع کردند و چای دست زائر دادند و بی‌نام و نشان خدمت کردند.

شاید تازه ۲۰ ساله شده، پسر جوانی که استکان جمع می‌کند و خادمی. استکانی را به دستش می‌دهم و از حس و حال این صحن می‌پرسم از خادم بی‌نام و نشانی که از تبریز آمده. او هم از راز دلش می‌گوید:«این چند روز بعد از سلام به آقا و زیارت امام رضا، هر شب آمده‌ام اینجا و تا صبح خادمی کردم. به جای همه شب هایی که چراغی بالای مزار آقایمان روشن نشد. خادمی نداشت و زائری بر مزارش نرفت. اهل معامله نیستم اما به امام رضا گفتم آقا عیبی ندارد اگر نام ما را در بین خادمان حرمت ننوشتی اما روزی را نشانم بده که در چایخانه حرم امام حسن چای دست زائرانش می‌دهم.»


دلش می‌خواهد یک روز لباس خادمی به تن کند و استکان استکان چای به دست زائران بدهد اما در چایخانه صحن و سرای بقیع

صحن آزادی ساعت 14:00

قدم‌هایی که سال هاست حسرت کشیده‌اند!

تازه از راه رسیده‌اند یک کاروان 300 نفره از بانوانی که ساکن سبزوار هستند. قدم‌هایشان را چند روزی کشانده‌اند تا خودشان را برسانند به حرم. خستگی راه، درد و زخم پاهایشان را انگار یک نگاه به حرم آقا مرحم گذاشته و به قول خودشان این چند روز پیاده روی و سختی‌هایش را تا چشم‌هایشان دوخته شده به حرم از یاد برده‌اند. سرش را گذاشته کنج دیوار 17 ساله‌است و این اولین باری است که زیارت آقاجان با پای پیاده نصیبش می‌شود. حال و هوای چشم‌هایش حال ابر بهار است. گریان و بی‌قرار.

از دل این به وصال رسیده چند خط حرف هم نصیب ما می‌شود:« از سبزوار هرسال خیلی‌ها برای پیاده روی شهادت امام رضا علیه‌السلام می‌آیند. وقتی از زیارت برمی‌گشتند. آنقدر از شیرینی پیاده رفتن به پابوس آقا برایمان می‌گفتند که ما فقط حسرت می‌خوردیم چرا قسمت‌مان نمی‌شود. زیارت امام رضا کم نیامده‌ام اما این پیاده روی برایم چیز دیگری بود. پارسال که با ماشین برای شهادت امام رضا قصد زیارت کردیم. در مسیر زائران پیاده را می‌دیدم و می‌گفتم امام رضا یعنی می‌شود یک روز من هم اینطور خدمت‌تان برسم.مادرم فکر می‌کرد خسته می‌شوم و توانش را ندارم اما امسال هر طور که بود راضی‌شان کردم و خانوادگی آمدیم. نه خسته شدم نه اذیت. آنقدر شوق رسیدن به حرم را داشتم که مدام جلو می‌افتادم.»


با مادرش یک روضه دو نفری گرفته‌اند. سوز صدایش هر کس از آنجا رد می‌شود را مهمان روضه‌اش می‌کند.

صحن غدیر بعد از نماز مغرب و عشاء

مرثیه‌خوان کوچک آقا!

با مادرش یک روضه دو نفری گرفته‌اند. رو به مادرش نشسته و از امام رضا«ع» می‌خواند. سوز صدایش هر کس از آنجا رد می‌شود را مهمان روضه‌اش می‌کند. مرثیه‌خوان کوچک آقاست و 14 ساله. اهل خراسان جنوبی و چندروزی است با کاروان پیاده خودش را رسانده به حرم و هرشب که مهمان آقا می‌شود می‌نشیند و برای امام رضا«ع» یک دل سیر می‌خواند. بعد از روضه‌اش اشک از چشم می‌گیرم و از این صدای دلنشین می‌پرسم می‌گوید:« هیچ‌وقت کلاس مداحی نرفتم. یک بار آمدم اینجا و از امام رضا علیه‌السلام خواستم کربلایی‌ام کند. کلاس سوم بودم که قسمتم شد بروم کربلا. آنجا دلم خواست برای امام حسین روضه بخوانم و وقتی شروع به خواندن کردم دیدم استعدادش را دارم. حالا هم قاری قرآن هستم و هم مداحی می‌کنم.»

سلام بدهید. کفش‌هایتان را از کفشداری بگیرید. دل‌تان را از سنگ‌فرش‌های حرم جمع کنید وقت رفتن است. حرم آقاجان‌مان این روزها کم زائر ندارد و به قول یکی از مجاورانش برای اینکه به مهمان‌های از راه رسیده‌اش سخت نگذرد باید به زیارت و دیداری کوتاه بسنده کرد. هم‌قدم هم بیاید از باب‌الجواد خارج شویم. یک بار دیگر امام جواد را واسطه کنیم و حرف دلمان را قبل از اینکه برویم به گوش امام رضا برسانیم. مثل زائری که با چشم‌های به اشک نشسته به آقا می‌گوید:«الوعده وفا آقا شما خودت گفته بودی هرکسی بهم سر بزنه میام سه جا، لحظه جون دادم منتظرم امام رضا!»

پایان پیام/

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *