عطر برکت|مربیانی شریف که قید صعود ۸ هزار متری را هم میزنند
در دنیای کوهستان، هم مربیان شریف و کاردرستی را میبینید که به خاطر سلامت و ایمنی همنورد و گروهشان حتی قید صعود قلهای هشت هزار متری را میزنند و در چند متری قله، راه رفته را برمیگیرند و در مقابل عدهای کمی هم هستند که به فکر پول به جیب زدنند و به اسم مربی تراز و سرپرستی، جان آدمها را در ارتفاعات به خطر میاندازند، خلاصه کوهستان، دنیای عجایبی است که بی شک خوبیهایش به بدیهایش میچربد.
گروه زندگی- سمیه دهقان زاده: «نمیفهمم چرا میرین کوه. رو سطح صاف خوش نمیگذره بهتون؟»، «شما ساعت ۳ صبح هم بری کوه یه عده هستن دارن برمی گردن»، «من منچ بازی میکنم نفس کم میارم، شما چه جوری صبح جمعه میرین کوه ؟!» ،«صبح جمعه کلهی سحر بلند میشی میری کوه؟؟ کوه که جایی نمیره بخواب حالا بعدا برو»
اول ایمنی، دوم ایمنی، سوم ایمنی
همه کوهنوردها، کوهپیماها و عشق به کوه زدنهای اول صبح آن هم روز جمعه و تعطیل، به احتمال خیلی زیاد از این طنزها و لطیفهها شنیدهاند، لبخندی ملیح تحویل گوینده دادهاند و خیلی پیاش را نگرفتهاند، آخر میدانید به قول بزرگی از عالم کوهنوردی، پا گذاشتن در مسیر کوه از پای کوه تا قله، اول عشق میخواهد که در دل همه آدمی نمیجوشد.
ولی از خدا پنهان نیست، از شما چه پنهان، ما این بار قصد کردهایم پی این علاقه و رفتن به کوهستان را بگیریم و از سرچشمه آن یعنی با مربیان کوهنوردی و آنان که سخاوتمندانه تجربیاتشان را در اختیار جوانترها قرار میدهند، این عطش دانستنمان را رفع کنیم.
«اول ایمنی، دوم ایمنی، سوم ایمنی، بعدش میرسیم به آموزشهای تخصصی و انواع تجهیزات و ارتفاع گرفتنها و در آخر صعود و به قله رسیدن».
اینها را حسن آقا، مربی کوهنوردی و سنگنوردی که 60 سال از خدا عمر گرفته و چهل سال بیشتر است دل به دل کوهها داده، میگوید.
مربیهای کوهنوردی باسواد و توانمند، کم نیستند
حسن آقا شاخ غول صعودهای داخلی را سالها پیش شکسته، صعودهای بین المللیاش هم قابل ستایش است، مربی دلسوز و معلمی پرنشاط که اهل کوهستان عمو حسن صدایش میزنند.
عمو حسن اندازه جوانترینهای گروه جان دارد ولی در همراهی که با او داریم با آخرین و ضعیف ترین فرد گروه همگام است، او میگوید: ما در کوهنوردی اصولی داریم که حتما باید رعایت شود وقتی صعود گروهی است حتما باید سرعت گروه تنظیم باشد، جلوداری را بیشتر به عهده کسی میگذاریم که گام کندتری دارد، سرپرست باید هماهنگی و تصمیمات اصلی را بگیرد و راهنما هم که اسمش پیداست.
عقب دار هم باید باتجربه و صبور و توانمند باشد و من این بار مهمان این گروه جوان هستم و خودم خواستم که عقبدار باشم.
او میگوید قدیمترها شرایط رفتن به کوه و کوهپیمایی سختتر بود، امکانات مثل امروز نبود، مراکز آموزش آکادمیک محدود و مهمترینش فدراسیون کوهنوردی بود.
ولی این روزها، هم تکنولوژی خیلی پیشرفت کرده و انواع نقشهها و راه بلدهای موبایلی آمده، هم ماشالله مربی و درس خوانده ورزشکار زیاد شده. این باعث خوشحالی است و خیلی از جوانها هم بیشتر از قبل به طبیعت و به خصوص کوهستان علاقمند شدند و من حقیقتا وقتی این همه مربی باعلم و دلسوز و این خیل عظیم از کوهنوردها را میبینم، حظ میبرم.
بعضیها فقط کوه رو هستند نه مربی!
ولی در کنار همه این آدمهای کاردرست آدمهای غیرمتخصص که اسمشان را مربی گذاشتهاند هم، هر چند کم، ولی وجود دارند.
مثلا یک شاگردی داشتم قبل از اینکه با هم آشنا شویم، چند باری که بی محابا به کوه زده بود و آش و لاش و با خاک یکسان شده، کشان کشان پایین آورده بودنش، بعدش تصمیم گرفته بود به یک باشگاه کوهنوردی برود و همه چیز را از صفر و اصولی یاد بگیرد، ولی متاسفانه مربیاش یک کوهروی اهل کوهستان بود که توان صعود و همه کارهایی که به مربیگری رسانده بودش فقط و فقط با تکیه بر اهل کوهستان بودنش بود و بس.
نه گام برداری یادش داده بودند، نه تنفس صحیح موقع ارتفاع گرفتن، اصول تغذیه و چطور لباس پوشیدن در هر ارتفاع و صعود و فرود را هم تئوری در موردش حرف زده بودند. گره زنی هم که داستان خودش را داشت. حتی در مورد بار حقوقی که وقتی یک نفر را با خود به کوه میبری متوجه تو میشود هم درست برایشان توضیح نداده بودند، فقط گفته بودند که توان بدنیات پایین است و بهتر است بروی یک ورزش دیگر را انتخاب کنی، در حالی الان این عزیز، ارتفاع کمتر از سه هزار متر نمیرود برای صعود، بس که توانمند و کاردرست است و ایمنی و علاقه به کوه را یکجا دارد، ولی بیشتر از آن، اینکه هیچ وقت از یاد گرفتن دست نمیکشد».
کوهنوردی، بازنشستگی ندارد
در ادامه «آیه» خانم که از پیشکسوتان و مربیان کوهنوردی است، دل به دل ما میدهد و از کوه و کوهستان برایمان حرف میزند و میگوید: ایمنی و عشق و اراده در کوهنوردی حرف اول و آخر را میزند.
اگر کسی به شما گفت که نمیتوانید، فلان پیمایش یا فلان صعود را داشته باشید، میتوانید به او بگوید فعلا نمیتوانم، بعد با تمرین و تکرار و استمرار، بالاخره به هدفتان برسید.
میدانید بیشتر از همه از این خوشم میآید که کوهنوردی سن و سال نمیشناسد و سن بازنشستگی ندارد، حالا ممکن است کسی از سن بیشتر شروع کند که ما در ابتدا او را به کوهپیمایی توصیه میکنیم و اگر همه چیزش مساعد بود، چرا که نه، کوهنوردی را هم با او شروع خواهیم کرد.
ما در کوهنوردی، مربی بد نداریم/درست انتخاب کنید
حرف از مربی درست و درمان و شبه مربیهای کوهنوردی که به میان میآید، لبخند میزند و میگوید: به نظرم ما هیچ وقت مربی بد نداریم، هر کسی که به اندازه کافی تخصص ندارد و تجربهاش کفایت نمیکند ولی به خودش جرأت و اجازه این را میدهد که با هر انگیزهای کوهنوردان مبتدی را با خود همراه کند، هنوز به درجه مربیگری و فهم این مسئولیت نرسیده، حالا هزاری هم مدرک سنجاق اسمش کنند، فایده ندارد.
ولی خب یک عده هستند که کلا اعتقادی به آموزش و چک کردن آب و هوای و میزان باد و حتی لباس پوشیدن مناسب هنگام کوهنوردی ندارند، انگار که دارند مهمانی میروند، همین قدر بی توجه! به حرفهای امدادکوهستان هم کمترین اهمیتی میدهند.
متاسفانه بعضی اوقات در مسیر کوه با جوانترها و کم تجربه ترهایی مواجه میشویم که آب آشامیدنی کافی همراه ندارند، مواد مغذی نیاورده اند و در فصل گرما دچار گرما زدگی شدهاند یا در فصل سرما دچار سرمازدگی و ضعف عضلانی.
هیچ وقت سقوط و فوت عده ای از کوهنوردان و کوهپیماها را در مسیر کلکچال در دی ماه ۹۹ از یاد نمیبرم آنها که با بی احتیاطی، عمری که میشد طولانی و پربرکت باشد را از دست دادند.
او نفسی عمیق میکشد، چهره اش که از این حرفها گرفته را با لبخند، گشاده میکند و ادامه میدهد:
ولی باشگاه های کوهنوردی معتبر و آدمهای شناخته شدهای در این ورزش داریم، پس اگر با دقت انتخاب کنیم و بعد به مربی اعتماد داشته باشیم و همه تلاشمان را به کار ببندیم، بدون شک به مرحلهای از موفقیت میرسیم که شاید مدتها آرزویش را داشتهایم.
از دختری رها شده در دره تا رکودشکنی صعود با کودکان
مجموع این همکلامی و گپ با پیشکستوتان را در ذهن مرور کنیم، ایمنی، عشق و فداکاری در راس حرفهایشان است. خاطره ای از استادی کوهنورد به خاطرم میآید که در گشت زنیاش، در درهای عمیق، دختری با پای شکسته و گرسنه و تشنه و تنها را پیدا کرده بود. او که با گروهی طبیعت گرد همراه بوده، ولی از آن ارتفاع سقوط می کند و سرپرست گروه نمیتواند کمکش کند، پس گروه راهش را میگیرد و میرود و او میماند و تنهایی و ترس از مرگ.
اما خدا میخواهد این استاد اهل کوهستان، دختر را پیدا میکند، چند روز طول میکشد که او را نجات دهد و به شهر و بعد بیمارستان برساند، آن دختر که دانشجوی پزشکی بود، حالا دکتری است برای خودش و همیشه قدردان این مربی و استاد ولی از کوه و کوهستان ترسیده است .
کم کم داریم به فصل صعود دماوند نزدیک میشویم، حرف از دماوند و صعود به که آن میشود بی اختیار صعودهای بی رویه چند سال اخیر و آسیبی که به طبیعت آنجا زده شده و از آن مهمتر صعودهایی که به سقوط ختم و به قیمت جان تمام شده، به یاد آدم میآید.
یا مثلا ویدئویی بازنشر شده در فضای مجازی که در آن شخصی که خودش را مربی میخواند بچههای کوچکش را در برنامه صعود دماوند جا داده بود تا رکوردی تازه در کم سن ترین های صعود به بام ایران را نصیب خود کند. نه به هم هوایی، نه به فشار هوا و نه حتی تپش قلب بچههایش فکر نکرده بود و تازه سرپرستی تیمی را برای صعود هم به عهده داشت.
کوهنوردهای خوب، لزوما مربیان خوبی نیستند
احد آقا که از چهار محال و لرستان، رشته کوههای البرز و زاگرس تا رشتههای آلپ را زیر پا گذاشته و از جوانی، کوهی نبوده که اراده کند و به قلهاش صعود نکند، وقتی در مورد عطش صعود به دماوند در این سالها از او میپرسم، لبخند روی صورتش کمرنگ میشود و جدی تر از قبل ولی با مهربانی میگوید: ما در عالم کوهنوردی، یک عده کوه رو داریم که زاده ی کوهستانند، نفس و جانشان با کوه و ارتفاع یکی شده و خیلی وقتها میبینیم با لباس مهمانی، طوری از جاهای سخت و حتی صعب العبور کوهستان رد میشوند و صخرهها را بالا میروند که خیلی از ما با همه امکانات و تجربهمان، باید با احتیاط از آنجا عبور کنیم.
یک عده دیگر هم هستند که جان و توانشان خوب است، یاد گرفتن را هم شروع میکنند. اینها هم موفق اند هم سالم میمانند، ولی خب هر کسی که یاد گرفت و کوهنورد خوبی بود توان یاد دادن و چرخاندن یک گروه کوهنوردی و گذاشتن برنامه صعود را ندارد.
بعضیها فقط میخواهند پول به جیب بزنند
مثلا بعضی، البته نه تعداد زیادی، هستند که برایشان منفعت و پول به دست آوردن از هر چیزی مهمتر است پس یک عده کوه دوست عشق صعود را پیدا میکنند، پول خوبی از آنها میگیرند و برنامه صعود برایشان تدارک میبینند. ولی قبلش یا نمیدانند یا نمیگویند که آمادگی داشتن، هم هوایی، تجهیزات مناسب، تغذیه درست، تمرین مستمر و صعود به قلههای کم ارتفاع تر، چقدر مهم است.
بعد این بندگان خدا میآیند، خیلیهایشان ارتفاع زده میشوند، بعضیهایشان امداد کوهستان لازمند. بعضی مصدوم بعضیهای دیگر سقوط میکنند یا به دلیل سقوط سنگ بزرگ، از دنیا میروند.
چه بزرگانی که در چند متری قلههای هشت هزار متری، برگشتهاند
این پیشکسوت در ادامه میگوید: کوهنوردی، برای خودش یک مدرسه انسانیت است. ورزشی که رفاقت میطلبد تا رقابت. دست افتاده گرفتن، حامی اعضای کمتر قوی گروه بودن، فخر نفروختن و یک رنگی، گامت را با ضعیف ترین فرد گروه تنظیم کردن، تخریب نکردن همنورد، نگاه به انسانیت فارق از جنسیت همه وهمه چیزهایی است که اهالی کوه و کوهنوردی یا میبینند یا یاد میگیرند یا یاد میدهند.
باورتان میشود که چه بزرگانی در کوهنوردی در قلههای هشت هزار متری,در چند متری قله، راه رفته را برگشتهاند؟ آن هم فقط به خاطر وجدان در امان بودن و سالم ماندن همنوردشان. پس اگر کسی قرار است مربیکوهنوردی باشد، باید اینها را سرلوحهکار خود قرار دهد و بداند که کار سختی پیش رو دارد، ولی دیدن نتیجه اش حتما شیرین است».
صحبت های این حرفهای کار درست که کم کوه و قله و صعود ندیدهاند، تلنگری است برای هر عشق قلهای،آن ها که مرورگر اینستایشان از بالا تا پایین عکس قله و صعودهای بقیه است با انواع لباسهای برند و لبخند موفقیت، ولی به راستی چند نفرشان با ماشین و چهارپا و باربر طی مسیر کردهاند، چند نفرشان تلهکابین سوار بودهاند تا کوهنورد؟ مهم تر از همه چند نفرشان با صحت و سلامت کامل به پایین کوه رسیدهاند و چند نفرشان مربیهای کاردرست و باسواد و همه چیز تمام نصیب شان شده است؟ پاسخش هر کوهنوردی میتواند در اجتماعهایی که میشناسندشان جست و جو کند.
باشد که همه مان مربیهایی همه چیز تمام را در همه عرصهها بیابیم و از آنها به تمامی یاد بگیریم و شر مربیهای قلابی و پول دوست بی سواد هم از سر جامعه ورزشیمان کم شود.
پایان پیام/