عطر برکت| هوای ماشین مشتری را داریم، مثل ماشین خودمان!
مدتی پیش یک پراید جلوی چشممان آتش گرفت. فهمیدیم چند روز قبلش، روی آن دزدگیر نصب شده بود. نصاب سر یک سیم را عایق نکرده بود. سیم به جایی خورده و اتصالی کرده بود. امروز قرار است عطر برکت را در صنف حساس «لوکس ماشین» استشمام کنیم.
گروه زندگی: مدتی پیش یک پراید جلوی چشممان آتش گرفت و تا آتشنشانی به دادش برسد، خاکستر شد. پیگیر که شدیم فهمیدیم چند روز پیش از آتشسوزی، روی خودرو دزدگیر نصب کرده بودند. کارشناس میگفت «نصاب یک سانت چسب، سر یک سیم نزده بود تا عایقش کند. سیم به جایی خورده و اتصالی کرده بود. اشتباه دیگر هم زیر سر باتریساز بوده که بهجای فیوز ۱۰آمپر، ۴۰آمپر گذاشته بود. اگر این اشتباه را نمیکرد، موقع اتصالی، به جای کل سیمکشی، فقط یک فیوز ۵۰۰تومانی میسوخت. اما به خاطر ناآگاهی، سهلانگاری، بیدقتی یا نداشتن قطعهٔ مناسب که همه به نوعی دزدی از کار است، کل ماشین سوخت.».
تصمیم گرفتیم به سراغ یک صنف مهم با شغلی حساس برویم به نام «لوکس ماشین». البته ضبط، دزدگیر و… این روزها وسایل ضروری برای ماشینها محسوب میشوند.
* کاردرست که باشی، معجزهاش را میبینی
در مغازهٔ «علی آقا» انگار نه انگار که جمعه است. از سر صبح اینجا بوده. همین طور مشتری میآید و میرود. علی آقا یکی از درستکاران صنف لوکس ماشین است که برای این گفتوگو انتخاب کردهایم. وقت برای تلف کردن و نتگردی و… ندارد. سریع میرود سر اصل مطلب: «وقتی کارت درست باشد، اصلاً نمیفهمی خدا از کجا برایت میرساند. چشم باز میکنی میبینی از کجا به کجا رسیدی. دلیل پیشرفت خودم را در این میدانم که همیشه سعی کردهام درست کار کنم. گاهی مشتری راهنمایی خواسته یا انتخاب ضبط، باند، دزدگیر یا جنس دیگری برای ماشینش را بر عهدهٔ خودمان گذاشته. بعضی از همصنفان ما در این شرایط، جنسی را به مشتری پیشنهاد میکنند که برایشان سود شیرینتری دارد. ولی وقتی جنس مرغوبتر با عمر مفیدتر را میشناسیم، حق نداریم برای سود خودمان راهنمایی غلط به مشتری بدهیم. این راه تا کردن با مردم نیست. هر طور با مردم تا کنی، نتیجهاش به خودت برمیگردد. طوری که آن را در زندگیات میبینی.».
بلاهای خطرناکی که نصابهای دیگر سر سیمها آوردهاند (عکس از علیآقا)
* کار شلخته و ناایمن، فاجعه میسازد
دزدی فقط بالا رفتن از دیوار مردم نیست. در کار میتوان خیلی راحت دزدی کرد. این را همهٔ کاسبها میگویند و مصادیق مختلفی در صنف خودشان سراغ دارند: «ممکن است کاسب به ماشین یا قطعهٔ مشتری آسیب رسانده باشد. ولی مشتری چون وارد نیست فکر میکند او بهترین کار را ارائه کرده. کار شلخته و ناایمن شاید در لحظه درست کار کند، ولی آسیبهایش بعداً مشخص میشود و حتی فاجعه رقم میخورد. از این خرابیها زیاد پیش من آوردهاند که وقتی ماشین را باز میکنم، میبینم یک نصب بسیار شلخته، کثیف و ناایمن انجام شده.».
حرف که به ایمنی و خطر میرسد، گوشمان تیز میشود. ماجرا از آنجا آب میخورد که دزدگیر، ضبط و… مستقیماً با برق ماشین در ارتباطند. علی آقا میگوید: «مثلاً مشتری کاری روی ماشینش انجام داده و سیمکشیاش سوخته. چون سیمکشی تحت فشار بوده، زیر یک مهره سفت شده، از یک سرسیم ناقابل استفاده نشده، سیمها عایق نشدهاند یا… ما با برق سروکار داریم. سیم، نخ کاموا نیست که رهایش کنیم یا به جایی گرهاش بزنیم. وقتی اتصال محکم نباشد، از همانجا جریان میکشد، جرقه میزند، داغ میکند، اکسید میشود. گاهی کار به اتصالی و آتشسوزی هم میکشد. گاهی شده یک کار غیراصولی و کثیف پیشم آوردهاند و یک روز تمام وقت گذاشتهام تا بفهمم مشکلش کجاست. ولی عیب کار تمیز و اصولی سریع پیدا میشود.».
* کار کثیف برای مشتری عمر نمیکند
علی آقا معتقد است «اگر در کار مردم دقت کنیم، برای مال مردم دل بسوزانیم و از یک فیوز ساده هم غافل نشویم، پولی که میگیریم حلال است و مطمئناً برکت خواهد داشت. این را به چشم خودم دیدهام.
مشتری میآید که جای دیگری دزدگیر نصب کرده و بعد از ۲۰ روز به مشکل برخورده. اما ما مشتری داریم که دزدگیر ۱۵ سال پیشمان هنوز روی ماشینش بدون اشکال کار میکند. کار برق اصول و استانداردهای خودش را دارد که برای حفظ جان و مال مشتری، باید رعایتشان کرد. من برای نصب هزینه میکنم، تجهیزات میخرم و کار اصولی تحویل میدهم. طبیعتاً هزینهٔ چنین نصبی با یک نصب کثیف و ناایمن متفاوت است. سرسیم، سرفیش، وارنیش حرارتی و… که در نصب استفاده میشوند جزو هزینههای نصب هستند و امنیت و کیفیت کار را بالا میبرند. اگر بخواهیم کار کثیف به مشتری تحویل بدهیم نه برایش عمر میکند، نه دیگر پیش ما میآید. برای خودمان هم چندبارهکاری و دردسر دارد.».
* از راه افتادن کار مردم کیف میکنم
دقت کردهاید بیشتر وقتها صبح اول وقت ریموتها یادشان میافتد خراب شوند؟ علی آقا هم بنا به تجربه، این آمار غیررسمی را قبول دارد. اصلاً برای همین هر روز کلهٔ صبح مغازهاش را باز میکند: «بعضیها صبح زود هراسان در خیابان میگردند تا کسی را برای تعمیر ریموت پیدا کنند. یک باتری ۲۰ هزار تومانی میخواهد. یا با یک خال لحیم، فوت کردن یا مسواک کشیدن روی برد ریموت، مشکلش حل میشود. هر روزی که کار یک نفر را اینطور راه میاندازم تا شب کاملاً پرانرژیام. طرف میگوید «خدا پدرت را بیامرزد. هر چقدر دوست داری کارت بکش.». پیش آمده که اجرت کار ۳۰ هزار تومان بوده. اما مشتری اصرار داشت «۱۰۰ هزار تومان کارت بکش. چون به اندازهٔ یک میلیون تومان کارم را راه انداختی.». ما این کار را نمیکنیم. او کلی دعایمان میکند. نتیجهاش را هم در کار و زندگیمان میبینیم.».
علی آقا ادامه میدهد: «قرار نیست همیشه فاکتور ده بیست میلیونی ببندیم. آدم باید از کارش دو جور منفعت ببرد؛ مالی و معنوی. منفعت معنوی همان باتری ۲۰تومانی است که با آن کار مردم را راه میاندازیم. اجرت اندک همین کار ساده لذتش برابری میکند با یک فاکتور چند ده میلیونی. چون میدانم طرف کارش راه افتاد. من هم از خوشحالی او لذت میبرم.».
* هوای ماشین مشتری را داریم، مثل ماشین خودمان!
وقتی کارآموز یا شاگرد به مغازهٔ علی آقا میرود تا مدتی باید فقط کار کردن او را نگاه کند. وقتی روش کار را یاد گرفت، امتحان میدهد. دو سه بار هم علی آقا بالای سرش میایستد و کارش را نگاه میکند. بعد اجازه میدهد دست به سیمکشی ماشین مشتری بزند.
او میگوید: «اجازه نمیدهم کارآموزها ابزارها را روی داشبورد ماشین مشتری بگذارند. ابزارهای زمخت را نباید روی قسمتهای ظریف ماشین گذاشت. میگویم فکر کن ماشین خودت است، ابزار را بگذار روی کفی. اگر روی داشبورد مشتری یک خط بیفتد، نمیتواند آن قسمت را عوض کند. اما این زدگی باعث دلچرکینی او میشود تا روزی که ماشینش را بفروشد. مدام به آنها گوشزد میکنم که فکر کنید دارید روی ماشین خودتان کار میکنید. باید روی چشمتان از آن مراقبت کنید.».
علی آقا که سر ماشین مردم با هیچکس شوخی ندارد، ادامه میدهد: «این ریزهکاریها در کار ما واقعاً اثرگذار است. ما با مال مردم طرف هستیم. ماشین مردم، که الان بخشی از سرمایهٔ زندگیشان محسوب میشود، زیر دستمان است. اگر اشتباه یا کوتاهی کنیم به سرمایه و حتی جان آنها آسیب میزنیم. چنین خسارت سنگینی را نمیتوان جبران کرد. باید دقیق و با رعایت اصول مهندسی برق روی ماشین مردم کار کنیم.».
گوشهای از مغازهٔ علی آقا و تجهیزات لوکس ماشین
* کاسب باید چشمش را جمع کند!
در کاسبی نباید چشم آدم هرز برود، هر کسبوکاری. این را از بسیاری از کاسبهای کاردرست شنیده و دیدهایم. علی آقا در این باره میگوید: «مغازهدار باید امین ناموس مردم باشد. شغل ما نسبتاً مردانه است و خانمها زیاد به چنین مغازههایی نمیآیند. اما ممکن است ماشین کسی دست دخترش یا همسرش باشد. کاسب باید طوری رفتار کند که خانمها هم احساس امنیت کنند و بتوانند برای رفع مشکلات ماشین به مغازهاش بروند. در این صورت مشتریانش هم بیشتر میشوند و روزی بیشتری کسب میکند. ما مشتری ثابت داریم از آبسرد دماوند. تا مغازهٔ ما در کرج فاصلهٔ زیادی دارد. وقتی برای دختر ۱۸سالهاش ماشین خرید، او را تنها فرستاد مغازهٔ ما که کارهای ماشینش را انجام بدهیم.».
* مردمداری و ادب، برکت میآورد
«کاسب باید با مردم درست برخورد کند. اگر کسی به هر دلیلی ناراضی رفت، راضیاش کند. بارها پیش آمده که ماشین مشتری به مشکل برخورده و به اشتباه فکر کرده ایراد از کار ماست. میتوانستم خیلی راحت بگویم مشکل از کار ما نیست، باید بروی باتریسازی، مکانیکی یا…؛ اما در این صورت فکر میکند او را از سر باز کردهام. ولی برای اینکه خیالش جمع شود، دوبارهکاری کردهام، کار را باز کردهام، کامل برایش توضیح دادهام و دوباره جلوی چشم خودش بستهام تا ببینید ایراد از آن قسمت نیست. باید برخوردت با مشتری طوری باشد که وقتی رفت، دوباره برگردد. مردمداری و ادب برای کاسب مشتری میآورد. همین باعث برکت میشود.».
* کوک چهارم را بزنید، خدا جبران میکند!
«حسین آقا» کاسب خوشنام دیگری است که در این صنف به سراغش رفتیم. او میگوید: «در کار ما به راحتی میتوان پول حرام درآورد. میشود روی جنسها سود نامتعارف گرفت. بسیاری از کارهای تعمیری که پیش ما میآورند با یک قلق ساده یا اقدام کوچک چند دقیقهای، درست میشوند. به جای ۵ هزار تومان خیلی راحت میشود ۵۰۰ هزار تومان از مشتری گرفت. شاگردهای کمسن و سال مغازه، شاکی میشوند که «چرا به مشتری میگویید مسألهٔ مهمی نبوده؟». میگویم: «خدای بالای سرمان میبیند.».
حسین آقا دربارهٔ کوک چهارم میگوید: «میشود پول یک کار کامل را از مشتری گرفت. ولی کار نصفهنیمه تحویلش داد. گاهی مشتری به خاطر یک ایراد خاص در ماشینش پیش ما میآید. ایرادش را رفع میکنم. میبینم یک ایراد دیگر هم هست که او خبر ندارد، ولی جلوی دستم است و میتوانم درستش کنم. خیلی از همکارها چنین ایرادهایی را رفع نمیکنند. میگویند «این ایراد را که نگفته! بماند تا چند وقت دیگر برگردد و پول دیگری بگیرم.». ولی ما این کار را نمیکنیم. ایراد را رفع میکنیم و به مشتری فقط میگوییم که بداند. خدا جای دیگری برایمان جبران میکند.».
* برکت در رضایت مشتری است
«همیشه به شاگردانم میگویم اگر مشتری عصبی یا بدخلق است، شما آرام برخورد کنید. ممکن است مشتری از کاری که تحویل گرفته ناراضی باشد. گاهی حق دارد، گاهی هم نه. حتی وقتی حق با او نیست به بچهها میگویم «به او حق بدهید، چون مشتری است. بالاخره چیزی این وسط باب میلش نیست که شاکی شده. درست است که مشکلش از لحاظ فنی رفع شده. ولی کاری را که تحویل گرفته با حالت فعلی دوست ندارد. جوری برایش درست کنید که به دلش بنشیند.».
گاهی پیش آمده کلی بررسی و تلاش میکنیم تا کار مشتری را راه بیندازیم، ولی کار پیش نمیرود. مشتری خودش میگوید «ولش کن آقا. اشکالی ندارد. همین جوری خوب است. سخت نگیر.». سعی میکنیم پولی که درمیآوریم با رضایت مشتری باشد. گاهی هزینهٔ کار مشتری ۱۰۰ هزار تومان شده. ۵۰ هزار تومان هم به بچهها انعام داده. چون از کاری که تحویل گرفته راضی بوده.
مورد هم بوده کار مشتری را درست انجام دادهایم، ولی گفته «طوری که میخواستم نشد.». گفتم «راضی نیستی؟ برو به سلامت.». اجرت نگرفتهایم. در حالی که اتحادیه برای همین که وقت بگذاریم و فقط ایراد کار را پیدا کنیم، نرخ مصوب دارد.».
خبرنگار که باشی از پشت پیشخوان مغازه هم میتوانی عکس بگیری!
* برکت از خانوادهام سرازیر شد در کارم
حسین آقا برکت کارش را به برکت در زندگیاش ربط میدهد و میگوید: «برکت از خانواده سرچشمه میگیرد. پدر و مادرم و خواهر و برادرم که زندگیهای سالمی داشته و دارند، برکت هستند. همسرم و بچههایم سالمند، هر کدام رونقی به زندگیم دادهاند و با خودشان برکت آوردهاند. گاهی که با دوست یا همکاری صحبت میکنم که ازدواج نکرده یا ازدواج کرده و بچه ندارد، به او میگویم «ازدواج کن. زود هم بچهدار شو تا برکت از در و دیوار برایت بریزد. فکر هزینهها را نکن. وقتی زن و بچه وارد زندگی میشوند آن قدر پول درمیآوری که نمیتوانی جمع کنی.».
از زمانی که ازدواج کردم، برکت زندگیم چند برابر شد. آن موقع تازه دخل و خرجم برابر شد، البته به سختی. وقتی اولین فرزندم به دنیا آمد، اتفاقات عجیبی افتاد. خیلی راحت خرجمان درمیآمد. اصلاً نمیفهمیدم اجارهٔ خانه و مغازه و بدهیها و قسطها و مخارج زندگی و بچه چطور پرداخت میشود. حتی توانستیم خانهٔ بزرگتری اجاره کنیم. فرزند دوممان که به دنیا آمد این برکت خیلی بیشتر شد. توانستیم ماشین بهتری بخریم. فرزند سوممان را که خدا به ما داد، توانستیم خانه بخریم. در کنارش مبلغی را سرمایهگذاری کردیم، یک تکه زمین خریدیم، ماشین بهتری گرفتیم. تربیت بچهٔ خوب خودش برکت است. فرزندی که باخدا و باادب تربیت شود، با نماز و قرآن رشد پیدا کند، سر تا پایش برکت است.».
* ریز هزینههای زندگیام را برای خدا نوشتم!
«خاطرم هست اوایل ازدواج نامهای به خدا نوشتم. تمام مخارج ماهیانهام (اجارهٔ خانه و مغازه، قسطها، خرج خانه و…) را که حدود ۷۰۰ هزار تومان میشد برایش لیست کردم و نوشتم «هر ماه این مبلغ را لازم دارم تا چرخ زندگیام بچرخد. من به حرف تو که گفته بودی ازدواج کن، گوش کردم و خودم را به دست تو سپردهام. ببینیم چه میکنی!». الان که آن نامه را نگاه میکنم خندهام میگیرد که من دنبال چه بودم و خدا برایم چه میخواست.
بسیار پیش آمده که کارهای کوچکی انجام دادهام و جوابهای بزرگی گرفتهام. وقتی به کسی پول قرض میدهم، احساس میکنم همان مبلغ از جاهای دیگر به من برمیگردد، قبل از اینکه او پول را پس بدهد. به قولی از در و دیوار برایم روزی میبارد.
وقتی میخواستم ازدواج کنم یکی از دوستانم یک میلیون تومان به من داد و گفت «هر وقت پول اضافه داشتی و توانستی پس بده.». آن موقع کل هزینههای عروسیام ۱.۵ میلیون تومان شده بود. دستم تنگ بود. قبول کردم. فقط یک شرط گذاشت. گفت «هر وقت موقعیتش را داشتی، اگر کسی خواست ازدواج کند و نیاز مالی داشت، چنین مبلغی را به او کمک کن با این شرایط که لااقل تا مدتی نگران پسدادنش نباشد.». نتیجهٔ چنین کمکی را در زندگیام کاملاً درک و احساس میکنم. جوابهای بزرگی از این کار گرفتهام. همین کارهای کوچک است که برکت را به زندگی و کسبوکار سرازیر میکند.».
پایان پیام/