فیلم زندگی | «بچهزرنگ» آمیختهای جذاب از عشق به خانواده، وطن و ضامن آهو (ع)
«محسن» نقش اصلی «بچهزرنگ»، مثل بسیاری از کودکان همسن و سال خود بهشدت تحت تأثیر کارتونهای ابرقهرمانی است. اما وقتی به پوچ بودن ابرقهرمانهای کارتونی و عواقب تقلید از آنها پی میبرد، لباس آنها را از تنش بیرون میآورد و دور میاندازد.
گروه زندگی: بلیت پویانمایی سینمایی «بچهزرنگ» را رزرو کردیم تا بعد از چند روز بالاخره به درخواست بچهها برای دیدن این انیمیشن خوشآب و رنگ پاسخ مثبت داده باشیم. بعد از اکران این انیمیشن در جشنوارهٔ فیلم فجر۱۴۰۱، تماشای دوبارهٔ آن در اکران عمومی، بهانهای شد تا گزارشی در این باره برایتان بنگاریم.
«بچهزرنگ»، سیمرغ بلورین بهترین پویانمایی را در جشنوارهٔ فیلم فجر دریافت کرد
با یک اثر «فجر»ی دیگر آمدیم
اگر خاطرتان باشد حوالی برگزاری جشنوارهٔ فیلم فجر، تقریباً نیمی از فیلمها را در گزارشهایی مستقل از نظر گذراندیم. بعدتر نیز به مرور که فیلمها روی پردهٔ سینما میرفتند، چند کلامی دربارهشان برایتان مینوشتیم. قول و قرارمان این بود که در گروه «زندگی» پا در کفش منتقدان سینما نکنیم و نقد فنی انجام ندهیم. همچنان بناست از دریچهٔ زندگی و کلیدواژههای «حال خوب»، فیلمها را بررسی کنیم تا ببینیم فیلمهای جشنوارهٔ اخیر فجر تا چه حد همجهت با ارزشها و سبک زندگی ایرانی اسلامی بودهاند.
حالا نوبت پویانمایی سینمایی «بچهزرنگ» رسیده که پا به سینماهای کشور بگذارد و لبخند را بر لب کودکان ایرانی بنشاند. البته آنطور که سازندگان این اثر در نشست خبری انیمیشن خود در جشنوارهٔ فیلم فجر ۱۴۰۱ گفتند قرار است «بچهزرنگ» جهانی شود و با داستانی متفاوت به کشورهای دیگر هم برود.
«آهوی ضمانتشده»، درونمایهٔ دلچسب ماجرای «بچهزرنگ»
از حامد جعفری، تهیهکنندهٔ «بچهزرنگ» در بولتن خبری جشنوارهٔ فجر ۱۴۰۰ نقل شده: «گنجینهٔ بزرگی از قصههای مختلف در فرهنگ عامه و نیز در منابع دینی، اساطیری و ادبی (مثل گلستان و بوستان سعدی، شاهنامه و…) و… در اختیارمان است. اما آن طور که باید از این منابع بهره نمیبریم. گاهی برخی کشورها افسانههای تخیلی خلق میکنند تا فرهنگ خودشان را به مخاطب عرضه کنند. اما ما این همه منابع قصه و داستان داریم که میتواند تحولآفرین باشد و قدر این گنجینهها را نمیدانیم. مطمئنم اگر این گنجینه در اختیار سینمای هالیوود قرار داشت، هزاران اثر با استفاده از آن و پیرامون آن ساخته میشد.».
به نظر میرسد جعفری با نگاه به همین منابع، به سراغ ماجرای «ضامن آهو» رفته است.
محسن با تقلید کارهای ابرقهرمانهای کارتونی، مدام دردسر درست میکند
ابرقهرمانها و آسیبهای جبرانناپذیر به کودکان
نقش اصلی این پویانمایی، پسربچهای پرشر و شور به نام «محسن» است. در سایهٔ کمتوجهی والدین به مسألهٔ ابرقهرمانهای کارتونی و اثرات مخرب آنها بر روان و شخصیت کودک، محسن مثل بسیاری از کودکان همسن و سال خود بهشدت تحت تأثیر کارتونهای ابرقهرمانی است. او با پوشیدن لباسهای ابرقهرمانی به تقلید از حرکات خطرناک آنها میپردازد و خرابیهای بسیاری به بار میآورد. در نهایت وقتی به پوچ بودن ابرقهرمانهای کارتونی غربی و عواقب خطرناک تقلید از آنها پی میبرد، لباس آنها را از تنش بیرون میآورد و دور میاندازد.
اما نکتهٔ مهم درکی است که پدر محسن در خلال ماجراهایی که محسن رقم میزند، به آن میرسد و در قالب یک جمله بیان میکند: «ببین یه مشت لباس و اسباببازی چه بلایی سر بچه [محسن] آورده! مقصر که این بچه نیست…». او با این جمله تقصیر اصلی را متوجه خودش میداند که با خرید لباس و وسایل طرح ابرقهرمانی برای کودک، آن را ملکهٔ ذهن کودک خود کرده و به این اوضاع دامن زده است.
«ببری» که در آستانهٔ انقراض است، خانواده را برای خود یک رؤیای شیرین میداند
نعمت بیجایگزین خانواده در «بچهزرنگ»
پدر محسن با وجود شیطنت و خرابکاریهای زیاد پسرک، سعی میکند با صبوری با او مواجه شود. او با واقعنگری، نقش و تقصیر خود را در وضعیت پسرش میپذیرد. در نهایت محسن نیز به اشتباهاتش پی میبرد و از پدرش عذرخواهی میکند.
محسن البته هدف مقدسی دارد؛ کمک به دیگران. اما با روشهای غلط که عمدتاً از کارتونهای ابرقهرمانی تقلیدشان میکند، باعث دردسر میشود.
محبت محسن و خواهرش به همدیگر و به پدر و مادر، و نیز محبت پدر و مادر به همدیگر و به بچهها در بخشهای مختلف این پویانمایی به چشم میآید. نوع مواجههٔ پدر با دختر کوچک خانواده زیباست که در اوج عصبانیت، با دیدن او روی زانو مینشیند و با ملایمت به حرفش گوش میدهد.
یکی از بخشهای زیبای این پویانمایی آنجاست که «ببری» حین گفتوگو با محسن دربارهٔ حس و حال خانواده داشتن میگوید: «چه رؤیای شیرینی، خانواده!». «ببری» که در آستانهٔ انقراض است، قدر خانواده را بیشتر از هر کسی میفهمد.
در «بچهزرنگ» صحنههای زیبایی از طبیعت کشورمان میبینیم
«بچهزرنگ» مهربان با محیط زیست و حیوانات
«بچهزرنگ» طبیعت زیبای ایران و روستا و شالیزارهای آن را به زیبایی به نمایش میگذارد. دوستی با طبیعت و حیوانات و اهمیت حفظ محیط زیست و گونههای جانوری را در ذهن کودک جا میاندازد. شکار و به ویژه شکار با هدف منفعتطلبی و کسب سود را تقبیح میکند و از پیرمرد محیطبان شخصیتی مسئولیتپذیر و دوستداشتنی به تصویر میکشد.
در انتها نیز میبینیم که شکارچی اسلحهاش را میشکند، شکار را کنار میگذارد و به دنبال راهی برای جبران خطاهای گذشتهاش میگردد.
«ببری» که خود در معرض خطر نابودی است، وقتی گونههای دیگر حیوانات جنگل در دام شکارچی میافتند، با از خودگذشتگی به نجات آنها میرود. مفهوم گذشت و کمک به دیگران به زیبایی در «بچهزرنگ» ساخته و پرداخته شده است.
«ببری» یکی از نقشهای دوستداشتنی پویانمایی «بچهزرنگ»
هیچ جا خانهٔ آدم نمیشود
محسن نقشهٔ ایران را روی زمین پهن کرده و در حال طراحی عملیاتی برای برگرداندن «ببری» به جنگل است. یکی از دلنشینترین صحنههای «بچهزرنگ» بعد از این صحنه رقم میخورد: «ببری» خودش را کاملاً روی نقشهٔ ایران که نور زیبایی روی آن تابیده است، جا میدهد و قبل از اینکه به خواب برود میگوید: «هیچ جا مثل خونهٔ آدم نمیشه…».
لهجههای مشهدی، مازندرانی، ترکی و… نیز نمادهای وطنی دیگری در این پویانمایی ایرانی هستند که برای مخاطب بزرگسال نیز جذابیت دارند.
پایان «بچهزرنگ» در حریم ضامن آهو
وقتی محسن دور از خانه و در جنگل، خودش را در محاصرهٔ گرفتاری و خطر میبیند میگوید: «این جور وقتها که کم میاری از کی کمک میگیری؟ که قدرتش از همه، حتی از ابرقهرمانها بیشتر باشه. کاش مادرم اینجا بود…».
بلافاصله مادر محسن را میبینیم که در حال نماز و مناجات است و از خدا میخواهد پسرش را سالم به او برگرداند. مادر که پناه محسن است و محسن آرزو میکند کنارش باشد، خود به قدرت و پناه بزرگتری متوسل شده که دستش بالای همهٔ دستهاست و مهربانتر از پدر و مادر، به قلبها آرامش میبخشد. مهم است کودک خودش را در پناه چنین قدرت مهربانی احساس کند.
پویانمایی «بچهزرنگ» در آخرین صحنهها به حرم امام رضا علیهالسلام میرود. «مَش غلامرضا» همان پیرمرد محیطبان که خادم حرم امام رضا علیهالسلام هم هست، بعد از تحویل محسن به خانوادهاش، با جملهٔ «فدای امام رضا بشم که همهٔ کارها رو او درست میکنه!» گل پایانی را میزند و ماجرای «ضامن آهو» را نیز یادآوری میکند.
پایان پیام/