قراربود بدون همسرش ماموریت نظامی نرود
شهید «بهمن قنبری» وقتی شرط عروس خانم برای زندگی مشترک را قبول کرد، نمیدانست این شرط سرآغاز یک زندگی دو نفره متفاوت خواهد بود که حتی اعزام او به عنوان مدافع حرم به سوریه را تحت شعاع قرار میدهد!
گروه زندگی ـ آزاده لرستانی: وقتی در پیادهروی سنگفرش پارک قدم میزنید، خبر ندارید کسی که از روبروی شما گذشته است، ممکن است یکی از مدافعان حرم باشد و وقتی خبر شهادتش را میشنوید، چهرهاش برایتان آشنا میآید، همان مردی که با فرزندانش در پارک مشغول بازی بوده است. صحبت از شهید مدافع حرم «شهید بهمن قنبری» است که بیش از ۸۰ ماه سابقه حضور در جنگ تحمیلی دارد. او که در سال ۱۳۷۰ با هاجر تقیزاده پیمان زناشویی بست و تا سال ۱۷ اردیبهشت ماه سال ۱۳۹۵ بر قول و پیمانی که با هاجر خانم بسته بود، وفادار ماند.
«شهید بهمن قنبری»؛ اولین شهید خان طومان و دیدهبان محبوب فاطمیون
صداقتی به اندازه ۲۵ سال زندگی مشترک
ماجرای این پیمان متفاوت دو نفره به مراسم خواستگاری از هاجر خانم بر میگردد، زمانی که آقا بهمن به عروس خانم گفت: من یک نظامی هستم، پس در هر کجای عالم حس کنم به وجودم نیاز دارند، من آنجا هستم! عروس خانم نگاهی به خواستگارش انداخت و بدون تأمل گفت: یک تبصره اضافه کنید، در هر کجای عالم به وجود شما نیاز شد من هم در کنار شما هستم. از آنجایی که آقا بهمن زرنگ بود، سخن هاجر خانم را نه تأیید کرد و نه رد، بلکه سکوت کرد. اما در طول ۲۵ سال زندگی مشترکش آنقدر صداقت داشت که روی سخن خودش بیاستد.
«هاجر تقیزاده»؛ همسر شهید بهمن قنبری
روشی برای نگه داشتن همسر در خانه!
روزها از پی هم میگذشت و خبرهای خوبی از بوسنی و هرزگوین به گوش نمیرسید، صربها دست روی ماشه گذاشته بودند و مردهای مسلمان را قتل عام میکردند. آقا بهمن که بسیار متأثر این شرایط بود، پیش هاجر خانم رفت و گفت: خانم! میخواهم برای دفاع از مسلمانان به بوسنی بروم. هاجر خانم هم قبلاً حرفش را در روز خواستگاری زده بود، گفت: باشد، من حرفی ندارم، برو، منتها هر کجا رفتی من در کنارت هستم! آقا بهمن چیزی نگفت. البته هاجر خانم چون شاغل بود، مگر میتوانست با همسرش برود، او در واقع برای نگه داشتن همسرش دست و پنجه نرم میکرد.
آقا بهمن با دهان بسته با بچههایش حرف میزد!
آقا بهمن بسیار خانواده دوست بود، او دنبال بهانه میگشت تا بیشتر وقتش را با فرزندانش سپری کند. اینقدر به خانوادهاش توجه داشت که مادرش خطاب به عروسش میگفت: بچههای من همه خانواده دوست هستند، اما بهمن چیز دیگری است. هاجر خانم پرسید: چرا این طوری میگویید؟ مادر آقا بهمن هم جواب میداد: او حتی زمانی که دهانش بسته است، باز هم با بچههایش حرف میزند! وقتی این سخن مادر به گوش آقا بهمن رسید، او حرف مادرش را با خنده تأیید کرد و گفت: مادرم راست میگوید.
آقا بهمن عاشق خانواده بود
اولویت اصلی همسرش بود
وقتی هاجر خانم به خاطر بیماری ۲ هفته در بیمارستان بقیةالله بستری شد، آقا بهمن برای اینکه همسرش دلش برای گل و گیاه تنگ نشود، اتاقی رو به حیاط برایش گرفت. چون خودش هم طاقت دوری از همسرش را نداشت، آن ۲ هفته در ماشینش میخوابید، حتی حاضر نبود، خانه کسی برود و استراحت کند. حال آقا بهمنی که طاقت دوری از همسرش را نداشت و آن ۲ هفته مراقبش بود، یک روز پیش هاجر خانم آمد و گفت: اجازه میدهی شمال بروم؟! هاجر خانم از لحن سؤال همسرش به شدت ترسید و پرسید: برای بچهها اتفاقی افتاده است؟ گفت: نه! سردار تماس گرفته است و گفته کارهایت را سر و سامان بده، میخواهیم عازم سوریه شویم.
«کوثر قنبری» فرزند شهید بهمن قنبری در وداع با پدرش
هاجر خانم اشک در چشمانش حلقه زد، در دلش میگفت به مردی که این روزها حتی ۲ ساعت مرا تنها نگذاشته است چه بگویم، من طاقت دوریاش را ندارم، اما او واگویههایش را به همسرش نگفت، بلکه با صدای آهستهای گفت: برو عزیزم! خدا پشت و پناهت. هنوز زمانی از رفتن آقا بهمن نگذشته بود، هاجر خانم تماس گرفت و پرسید: کجایی جواب داد: دماوند هستم؛ دارم به تهران بر میگردم. سردار زنگ زد و گفت: چون همسرت در بیمارستان است، اولویت اصلی همسرت است.
آرزویی که شهید بهمن قنبری داشت
آقا بهمن خیلی دوست داشت همسرش بازنشسته شود، آن هم بعد از ۲۵ سال خدمت، میگفت: آرزویم این است که دو نفری در ماه اردیبهشت به سفر برویم، ماه اردیبهشت سفر خیلی میچسبد. البته آقا بهمن، خانوادهاش را به بیشتر شهرهای ایران برده بود. کلاً عشق سفر بود و هر تعطیلی که گیر میآورد، به خانواده میگفت: برویم سفر.
«شهید بهمن قنبری»؛ دومین نفر از سمت راست
آقا بهمن با غیرتش برات شهادتش را از چند نفر گرفت
موعود پیادهروی اربعین میشد، آقا بهمن شاه و کلاه میکرد و راهی دیار عاشقان از نجف تا کربلای معلی میشد. سال ۱۳۹۴ مصدومیتش عود کرده بود و او راحت نمیتوانست راه برود، اما از آنجایی که روی امام حسین (ع) غیرت داشت، این مسیر را پیاده طی کرد. در این مسیر، دخترش که جداگانه به پیادهروی رفته بود، پدرش را اتفاقی دید که با کمک گرفتن از ۲ عصا پیاده در حال طی کردن مسیر است. در حالی که آقا بهمن به خاطر مجروحیت پاهایش تا سر کوچه پیاده نمیتوانست راه برود و با ماشین میرفت. شاید همین غیرتش بود که به قول خودش بعد از پیادهروی اربعین برات شهادتش را از چند نفر گرفت. براتی که منجر به تغییر حالت روحی آقا بهمن شده بود و این تغییر را هاجر خانم به خوبی حس کرد و فهمید که بهمن دیگر مال او نیست و به زودی شهید میشود.
درباره این شهید بیشتر بدانید
شهید حبیبالله (بهمن) قنبری در ۲۷ بهمنماه سال ۱۳۴۵ در شهر بهشهر استان مازندران به دنیا آمد. او رزمنده و پاسدار بازنشسته لشکر عملیاتی ۲۵ کربلای استان مازندران بود که اولین شهدای مدافع حرم مازندرانی بود که پس از نقض آتش بس توسط تروریستهای تکفیری و محاصره شهر خانطومان سوریه به فیض شهادت نائل شد.
شهید قنبری در عملیات والفجر ۸ با ابتکار عمل و هوشمندی، تلفات بسیاری از دشمن گرفت و در خانطومان سوریه در دیدگاه شاهد ۸، با گراهای دقیقش داعش را به آسانی زمینگیر کرد. سر انجام این دیدهبان محبوب لشکر فاطمیون در ۱۷ اردیبهشتماه سال ۱۳۹۵ به شهدای رفیقش پیوست و پیکر مطهرش نیز در ۲۲ اردیبهشتماه سال ۱۳۹۵ در در گلزار شهدای بهشت فاطمه آرام گرفت. از این شهید ۲ فرزند به یادگار مانده است.
پایان پیام/