معجزه هیات در پاتوق کارتن خوابها
«تصمیم گرفتیم برای کارتن خواب های پاتوق هیات بگیریم، شما هم میآیید؟» دعوت شدیم به پاتوق کارتن خواب ها. اما این بار دعوت متفاوتتر است. قرار است پرچم عزای اباعبدالله (ع) را ببرند وسط بیابانهای خلازیر. می بینید! امام حسین (ع) همه جوره اش را خریدار است حتی حال آن کارتن خواب از همه جا ناامید را.
گروه زندگی؛ عطیه اکبری: «تصمیم گرفتیم برای کارتن خواب های پاتوق هیات بگیریم، شما هم میآیید؟» باز هم دعوت شدیم به پاتوق کارتن خواب ها. اما این بار دعوت متفاوتتر است. قرار است پرچم عزای اباعبدالله (ع) را ببرند وسط بیابانهای خلازیر. می بینید! امام حسین (ع) همه جوره اش را خریدار است حتی حال آن کارتن خواب از همه جا ناامید را. اینطور میشود که خیری نیت میکند غذای نذری بپزد برای کارتن خواب ها و مداح اهل دلی هم داوطلب میشود برای هیات گرفتن در پاتوقی که میزبانانش زمان و مکان را فراموش کردهاند، چه برسد به ماه محرم. اما این جماعت، امروز قرار است عزیز خدا باشند.
پاتوق کارتن خواب های خلازیر یکی از سخت دسترس ترین پاتوقها است. از آن مدلش که هم چوبدار دارد، هم پاتوق دار و هر آدمی جرات نزدیک شدن به آن را ندارد وگرنه با تیزی از او استقبال میکنند.
اما مددکاران موسسه کاهش آسیب نورسپید هدایت سالهاست با ارائه خدمات کاهش آسیب توانستند وارد محدوده خط قرمزی کارتن خواب های خلازیر شوند و به برکت این تلاشهای خستگی ناپذیر در این سالها کم نبودند کارتن خواب های ته خطی که برگشتند به زندگی.
القصه اینکه همراهی با مددکاران موسسه انگار برای ما هم مجوز ورود است به این ناکجاآباد و این بار عکاس را هم با خودمان همراه میکنیم برای ورود به دنیای ناشناخته کارتن خواب هایی که صبح تا شبشان در بیابان به نشئگی و خماری میگذرد.
*اباعبدالله (ع) حال شما را هم خریدار است!
از کنارگذری در بزرگراه آزادگان خودمان را میرسانیم به بلوار شقایق و یک بریدگی و جاده خاکی که انتهایش میرسد به ایستگاه ارائه خدمات کاهش آسیب. غذاها میرسد. مددکاران تهیه و تدارک شربت نذری را هم دیدهاند. مداح اهل دل هم بلندگویش را آورده برای آنکه طنین صدای یاحسین (ع) بپیچد در بیابان خدا.
پاتوق کارتن خواب ها
* اینجا پاتوق است
مرداد و تیغ تیز آفتاب ظهر و بیابان. ترکیب این سه با هم معجونی میشود از گرما. همراه بانیان هیات راه می افتیم. پنج نفر بیشتر نیستند. سه مددکار و یک مداح و یک نفر هم دوست مداح که مرام به خرج داده و رفیقش را در این کار خیر تنها نگذاشته. رساندن بستههای غذا و کلمن بزرگ شربت و بلندگو تا پاتوق کارتن خواب های خلازیر کم داستان و دردسر ندارد. مسیر، بیابانی است و کم خطرناک نیست. بعد از طی مسیری نسبتاً کوتاه گعده کارتن خواب ها از دور چشمانمان را پر میکند. گوله به گوله گعده گرفتند. از دم همهشان یا خمار موادند یا مواد زدند و نشئه.
ما این بار آب دیدهتر شدیم و ترسمان ریخته. فهمیدیم کارتن خواب هایی که خیلی هاشان زیر زمین زندگی میکنند همهشان روزگاری زندگی داشتند و دست روزگار و غفلت آنها را به این مهلکه کشانده.
به خودمان قول دادیم بددلی را کنار بگذاریم. چون کارتن خواب های ته خطی بوی خاصی دارند. بوی تندی که گاهی قابل تحمل نیست واگر قرار باشد پاستوریزه بازی در بیاوری باید یک متر بیشتر ازشان فاصله بگیری که در نهایت نمیتوانی دل به دلشان بدهی.
* کودکان کارتن خواب؛ خادم کوچولوهای هیات
هنوز به پاتوق نرسیدیم که هفت هشت کودک به استقبالمان میآیند. ریز و درشت. از دوساله و سه ساله تا یک دختر نوجوان با چهرهای معصوم که گره روسریاش را سفت بسته و حواسش هست مبادا این باد گرم و داغ تابستانی وسط بیایان، روسریاش را عقب براند. کوچک است اما حامی. حواسش به بچههای کوچکتر هست. از علیزاده میپرسم اینها خانهشان کجاست که در جواب میگوید همین بیابان خدا. پدر و مادرانشان معتاد و کارتن خواب هستند. به اینها هم می گویند بچههای پاتوق.
عجیب است اما انگار مهر و عشق حسین (ع) را در دل این کودکان کارتن خواب هم قاب گرفتهاند، وقتی میبینی نخواسته و نگفته میشوند خادم کوچولوهای هیات. یکیشان شربت نذری پخش میکند یکی کمک میکند برای توزیع غذا. وسط این بیابان خدا، زیر تیغ تیز آفتاب ماه محرم، خدا را به حرمت این ماه و طفل شش ماهه کربلا قسم میدهیم خودش بشود کشتی نجات این جماعت.
*مثل گذشتهها پدرم باش یا حسین (ع)
کارتن خواب ها یکی یکی از حالت چمباتمهای که روی زمین زدند بلند میشوند و جلو میآیند. مداح بلندگو را روشن کرده و شروع میکند به خواندن؛ در طول عمر جز تو پناهی نداشتم یا حسین (ع)
کارتن خواب ها با آن صورتهای سیاه چرده خیره میشوند به مداح. بعضی سر بر میگردانند. فقط دنبال اینند که یک غذایی بگیرند، شکمی سیر کنند و بروند به همان بیغولهای که بودند. اما با شنیدن جملات مددکار، کمی ورق برمی گردد؛
«ما امروز اومدیم اینجا که بگیم تو ماه محرم یاد شما هم هستیم. اومدیم که بگیم امروز شما عزیز خدا شدید. امام حسین (ع) حواسش به شما هم بوده. این غذایی که براتون آوردیم نذری امام حسین بوده و رسیده دست شما..» کارتن خواب ها کمی پا شل میکنند. مینشینند و مداح دوباره میخواند؛
در طول عمر جز تو پناهی نداشتم… مثل گذشتهها پدرم باش یا حسین…
*وقتی حال ته خطیها هم با عزای اباعبدالله (ع) خریدنی میشود
به اینجای شعر که میرسد حال چند تایی خریدنی میشود. حتماً یاد روزگاری می افتند که ماه محرم عزادار امام حسین (ع) بودند. زنجیر میزدند. خیلی هاشان در کودکی طبل و سنج داشتند. حتماً یاد پدر و مادر یا زن و بچهشان افتادهاند. یکی درخت را تکیه گاه پایش کرده و سر در گریبان فرو برده. آن طرف تر راه اشک باز شده روی صورت کارتن خوابی که مشخص است سن و سالی ازش گذشته.
*ماجرای زن کارتن خوابی که ۱۰ سال است بچههایش را ندیده
یک زن میانسال بیشتر از بقیه توجهم را جلب میکند. آن طرف تر ایستاده. جلوتر میروم. کاسه چشمهایش پر میشود از اشک و با پشت دستهای سیاهش اشکها را پاک میکند. بیشتر دندانها ریخته آن چند تایی هم که مانده، سیاه و نیمه شکسته است. وجناتش داد می زند که سالهاست جسمش را به تاراج اعتیاد گذاشته.
مددکار، واسطه میشود برای آنکه از حال وروزش برایمان بگوید. دل تنگش را گره می زند به کلامش و میگوید: «یاد بچه هام افتادم. سه تا بچه دارم. هر سه تا بهزیستیاند. من و باباشون که کارتن خواب شدیم، بعد از یکی دو سال بچهها را ازمان گرفتند. دلم براشون تنگ شده. وقتی وضعیت ما به اینجا نرسیده بود، عیدمان عید بود. ماه رمضانمان سرجاش بود با همه گرفتاریهای زندگی. با اینکه آن موقع هم اعتیاد داشتیم اما محرم و هیات مان هم سرجایش بود.» دوباره قطرههای اشک رو صورتش مرواریدی میشوند وسط سیاهی وقتی میگوید: «۱۰ ساله که بچهها مو ندیدم.»
*لطف امام حسین (ع) شامل حال ما میشود؟
همان بهتر! سه بچه قد و نیم قد که جایشان اینجا در این پاتوق، بین یک پدر و مادر معتاد نیست. این حرفها در ذهنم میگذرد که زن میانسال جوابم را میدهد. یک جواب پر از امید و بوی زندگی؛ «آخه من یک ساله که پاکم. پاکیام را مدیون همین ننه و مادر هستم.»
منظورش از ننه و مادر، مددکاران موسسه نورسپید هدایت است که مدتهاست زندگیشان را گذاشتند پای برگرداندن کارتن خواب ها به زندگی عادی و بعد هم از ترک کردن خودش و شوهرش میگوید: «۱۳ سالی میشه کارتن خوابیم. این مددکاران انقدر رفتند و آمدند و با ما همراه شدند تا ما هم بالاخره تصمیم گرفتیم ترک کنیم. من و شوهرم صبح تا شب با هم میکشیدیم. هر کاری میکردیم پول موادمان جور بشه تا فقط خمار نشویم. برای همین ترک کردن برایمان سخت بود. اما من انگیزه داشتم. شروع کردم. با کمک مددکاران مرکز رفتم کمپ. شوهرم هم بعد از من تصمیم گرفت ترک کند. حالا هر دو پاکیم. یک سالی میشه. اما پولی نداریم که خانهای بگیریم وبرویم بهزیستی و بگیم بچههایمان را برگردانید. یک ساله منتظر معجزهایم. امروز که آمدید هیات برایمان بگیرید و این آقا روضه خواند دلم خیلی گرفت. کاش امام حسین (ع) برای ما معجزه کند.»
*معجزه هیات در پاتوق کارتن خواب ها
«هر بار برای کارتن خواب های پاتوقی مراسم گرفتیم چه جشن چه روضه و مراسم عزاداری، حداقل یک نفر آمده گفته میخواهم ترک کنم کمکم میکنی!» اینها را سپیده علیزاده در راه رسیدن به پاتوق به ما میگوید و حرفهای دیگر؛ «همه این کارتن خواب ها با اینکه خودشان را زدهاند به سیم آخر و فکر میکنند صدایشان به خدا نمیرسد، اما با همین کمک کردنها و سراغ گرفتنها یادشان میآید که خدا آنها را هم میبیند. تک تک این کارتن خواب ها در اوج ته خطی بودن راه دارند برای بازگشت.»
شاید اگر به چشم ندیده بودیم باور نمیکردیم. اما حرفهای سپیده علیزاده خیلی زود تعبیر میشود وقتی جوان کارتن خواب جلو میآید و میگوید می تونی منو ببری کمپ، خانم علیزاده! می خوام ترک کنم. دیگه خسته شدم و این است معجزه محرم امام حسین (ع) و نوای روضه مداح وسط بیایان.
*جواب ژست روشنفکرانی که می گویند روضه، کارتن خواب ها را افسردهتر میکند!
کارتن خواب ها زیر گرمای سوزان بیابان گلویی تر میکنند با شربتی که به یاد سقای کربلا به دستشان رسیده. غذا میگیرند و گوشهای مینشینند و سر درد دل علیزاده؛ مددکار موسسه نورسپید هدایت باز میشود؛ «خیلیها خارج از گود، ژست روشنفکری میگیرند و به من انتقاد میکنند که چرا برای کارتن خواب ها مراسم عزا و روضه میگیری؟ عوام فریبی میکنی؟ توجیهشان هم این است که اینها به اندازه کافی افسرده هستند و حالشان بد هست و با این مراسم عزا حالشان بدتر میشود. اما من در این عزاداریها و روضهها برعکسش را دیدم. به کرات دیدم که حال کارتن خواب ها با سینه زنی و همان خلوت نصفه نیمه با خدا بهتر شده و به آرامش رسیدند.»
سپیده علیزاده؛ مددکار و مسئول موسسه خدمات کاهش آسیب
*راز ورود به پاتوقهای پر مخاطره
این هیات جمع و جور و اطعام کارتن خواب ها با نیت خیر مردم و غذای حسینی آنقدر برکت دارد که میخواستیم بمانیم و در احوال تک تک کارتن خواب ها دقیق شویم. اما ته خطیها یکی یکی بر میگردند به پاتوقهایشان و فرصت گفت و گو بیش از این فراهم نمیشود.
مددکار موسسه کاهش آسیب نورسپید هدایت و مددکارانش اما لایق خدا قوت جانانهاند. در مسیربرگشت فرصت فراهم میشود برای یک گپ خودمانی. برای اینکه بپرسیم چطور یک مددکار خانم توانسته وارد یکی از سخت دسترس ترین پاتوقها شود و بلندگو و روضه خوان ببرد که نگفته پیداست چه رنج ها و ملالتها کشیده برای این سنت شکنی، برای آنکه بتواند اعتماد جماعت کارتن خواب را جلب کند و نتیجهاش گروه مددیاران موسسه است که همگی روزگاری در همین بیابانها کارتن خواب ته خطی بودند.
*بیایید وسط میدان
سپیده علیزاده حرفهای زیادی برای گفتن دارد و گوش شنوا میخواهد؛ «ما آدمهای زیادی را در این مسیر همراهمان نداریم. نمیتوانیم افراد زیادی را به این پاتوقهای خطرناک ببریم. چون پاتوق همیشه مخاطرات خاص خودشان را دارد. اما ما همه این خطرات را به جان میخریم چون اعتقاد داریم به معجزهای که میتواند در یک لحظه اتفاق بیفتد. معجزهای که میتواند دل یک آدمی را بلرزاند و حتی یک نفر را به مرحلهای برساند که فکر کند الان وقتش شده که از اول شروع کند.
خدا را هم شاکریم. من توانستم در این سالها فرهنگ سازی کنم. مردم دست ما را خالی نگذاشتند. حداقل غذای شکمی جماعت کارتن خواب را با کمک مردم توانستیم تأمین کنیم. اما نیاز روحی این افراد و حال بدشان به تخصص مددکار نیاز دارد؛ مددکارانی که به جای پشت میز نشستن و مشاوره دادن، بیایند وسط پاتوق و از همه علمشان استفاده کنند برای تاثیرگزاری بر کارتن خواب ها اما متاسفانه بعد از سالها هنوز برخی مسئولان به این نتیجه نرسیدند که کمپهای اجباری برای این معتادان کارتن خواب یک نسخه منسوخ شده و دور باطلی است که کارتن خواب را حتی جریتر از قبل میکند. کارتن خواب ها باید با قلب و جانشان احساس کنند که باید مواد مخدر را کنار بگذارند.»
*روزی که کارتن خواب بهبود یافته کربلایی شد
این حرفها زبان حال زنی است که همه جوانیاش را گذاشته پای بهبود زندگی کارتن خواب های ته خطی اما متولیان آنقدر که باید همراهیاش نکردند و میگوید: «صبح همین امروز که ما تمام توان مان را گذاشتیم تا ماه محرم حال و هوای کارتن خواب ها را گره بزنیم به عزای امام حسین (ع)، از طرف یکی از نهادها با من تماس گرفتند و گفتند کانکسهای خدمات کاهش آسیب را جمع کنید. توجیهشان این است که خدماتی که به کارتن خواب ها ارائه میکنید باعث تجمع کارتن خواب ها شده در حالی که در آن منطقه وتا شعاع چند کیلومتریاش بافت مسکونی وجود ندارد واین کانکس با مجوز بهزیستی و توسط خود بهزیستی در این منطقه قرار داده شده. می دانید در همه این سالها کسی به من خداقوت نگفت. به من گفتند مگه چقدر برات می صرفه که رها نمیکنی؟
اما این روزها هر چقدر نامهربانی میبینم، خانوادهام بیشتر به من فشار میآورند که رها کن این جماعت را. من بارها به دلیل هم نشینی با جماعت کارتن خواب بیماری پوستی گال گرفتم. شپش گرفتم. بارها ساس گرفتم و خانوادهام هم درگیر شدند. ما تمام هفته گذشته ترس این را داشتیم که خدایا باز هم باید ساس بگیریم؟ باز هم باید خانه و زندگیمان را بشوریم؟ دلگیر میشوم اما به لطف خدا هستم. پا به پای زنان کارتن خواب.
راستی همین دو هفته قبل یکی از کارتن خواب های بهبود یافته را به سفر کربلا بردیم. زنی که یک روز وسط همین پاتوق خطرناک دیدمش و لطف خدا بود که با کمکهای ما بعد از ۲۶ سال کارتن خوابی برگشت به زندگی و مددیار اعتیاد شد و به آرزویش که زیارت امام حسین (ع) بود رسید.»
پایان پیام/