واکنش پیامبر(ص) به فرهنگ هواداری در صدر اسلام
ای کاش منتقدان به جای ابراز ناراحتی و غرغرکردن از صف کشیدن و دویدن مردم پشت ماشینها، برای دیدن اشخاصی که در دنیا به اعتبار و جایگاهی رسیدهاند؛ که البته بود و نبودنش، سود و ضرری ندارد، راه تبیین را پیش بگیرند و هویتبخشی کنند.
گروه زندگی: در مشهد برای دیدار با عالم بزرگوار مرحوم آیتالله میلانی مشرف شده بودیم، در جلوی منزلشان دیدم سید لاغر اندام با لباس ساده روحانیت، عصا زنان به سمت منزل ایشان میآیند، از نظر سنی خیلی از ایشان کوچکتر بودم، اما وقتی به من نزدیک شدند، مقدم بر سلام شدند، با خود گفتم که از روضهخوانهای مشهد هستند و با او همراه شدیم تا به درب منزل آیتالله میلانی رسیدیم ، مشاهده کرد که ایشان تمام قد ایستاد و به استقبال آن سید روحانی آمدند و آنجا بود که تاره فهمیدم این سیدی که بیآلایش و ساده در کوچه و خیابانها راه میروند، بزرگترین مفسر قرآن، حکیم و فیلسوف بزرگ جهان علامه طباطبایی هست … (نقل قول از اولین دیدار آیت الله تحریری با مرحوم علامه، برنامه کلمه، ۲۶ فروردین ماه ۱۴۰۲)
روایت آیتالله تحریری از مواجهه با بزرگترین مفسر قرآن کریم
و اما داستانی به نقل از کتاب «شازده کوچولو»، وقتی شازده کوچولو بعد از سیارک پادشاه به سیارک دوم می رود، مرد مغروری در آن وجود داشت که از شازده کوچولو می خواست تا او را ستایش کند و به او احترام بگذارد … .
متن کتاب:
اخترک دوم مسکن آدم خودپسندى بود.
خودپسند چشمش که به شازده کوچولو افتاد از همان دور داد زد: بهبه! این هم یک ستایشگر که دارد مىآید مرا ببیند!
آخر براى خودپسندها دیگران فقط یک مشت ستایشگرند.
شازده کوچولو گفت: سلام! چه کلاه عجیب غریبى سرتان گذاشتهاید!
این آدم بزرگها راستى راستى چه قدر عجیبند
خودپسند جواب داد: مال اظهار تشکر است. منظورم موقعى است که هلهله ستایشگرهایم بلند مىشود. گیرم متأسفانه تنابندهاى گذارش به این طرفها نمىافتد.
شازده کوچولو که چیزى حالیش نشده بود گفت: چى؟
خودپسند گفت: دستهایت را بزن به هم دیگر.
شازده کوچولو دست زد و خودپسند کلاهش را برداشت و متواضعانه از او تشکر کرد.
شازده کوچولو با خودش گفت: دیدنِ این تفریحش خیلى بیشتر از دیدن پادشاهاست و دوباره بنا کرد دستزدن و خودپسند با برداشتن کلاه بنا کرد تشکر کردن.
پس از پنج دقیقهاى شازده کوچولو که از این بازى یکنواخت خسته شده بود پرسید: چه کار باید کرد که کلاه از سرت بیفتد؟
اما خودپسند حرفش را نشنید. آخر آنها جز ستایش خودشان چیزى را نمىشنوند.
از شازده کوچولو پرسید: تو راستى راستى به من با چشم ستایش و تحسین نگاه مىکنى؟
تقابل شازده کوچولو با آدم خودپسند
ـ ستایش و تحسین یعنى چه؟
ـ یعنى قبول اینکه من خوشقیافهترین و خوشپوشترین و ثروتمندترین و باهوشترین مرد این اخترکم.
ـ آخر روى این اخترک که فقط خودتى و کلاهت.
ـ با وجود این ستایشم کن. این لطف را در حق من بکن.
شازده کوچولو نیمچه شانهاى بالا انداخت و گفت: خب!، ستایشت کردم. اما آخر واقعاً چى این برایت جالب است؟
شازده کوچولو به راه افتاد و همان طور که مىرفت تو دلش مىگفت: این آدم بزرگها راستى راستى چه قدر عجیبند!
داستان شهرت و روزگار سلبریتیها
این همان داستان شهرت است که گاه و بیگاه پیکره جوامع بشری را درگیر خود میکند و عدهای را با خود همراه میکند، این مقامها گاهی حقیقی هستند، همانند جایگاه علمی یک دانشمند که گره مردمان جهان را باز میکنند. گاهی جایگاههایی هستند که بود یا نبودشان سود و ضرری برای جامعه ندارند و البته دسته سومی که نبودشان بهتر و مضرند که در مجال مورد بحث نیستند.
اما در خصوص دسته دوم که شاید در روز و روزگار ما خود را با مظاهری مثل «سلبریتیسم» نشان میدهد، باید کمی تأمل بیشتری کرد، زیرا که این جایگاههای خیالی با همراهی عدهای از جامعه نوع نگرش و اهداف جامعه را به سویی دیگر سوق میدهد و مسیر تعالی جامعه را دچار گسست میکند.
در کتاب آسمانیمان، قرآن کریم مثالهای فراوانی از این مقامات و جایگاه های مجازی به میان آورده میشود، همانند آیات ابتدایی سوره «تکاثر» که به بیان جایگاهها پوچ و باطل میپردازد که در جاهلیت رواج داشت؛ یعنی در فرهنگ جاهلى، کمیت و جمعیت تا آنجا ارزش دارد که حتى مردگان را در شمارش به حساب مىآورند. «أَلْهَاکُمُ التَّکَاثُرُ»؛ تفاخر به بیشتر داشتن شما را غافل داشت، «حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»؛ تا کارتان و پایتان به گورستان رسید.
و بسیاری آیات دیگر که این مفاهیم را با شیوههای مختلف بیان میکنند و تک تک آحاد بشر را مخاطب خود قرار می دهد و از این رویکرد آنان را بر حذر میدارد.
کتاب هدایت جهانیان در آیات دیگری راهبری و مرشدی جوامع بشری به بهترین شکل ممکن انجام میدهد و در آیه 13 سوره حجرات به زیبایی و گویایی هر چه تمامتر مقامات حقیقی عالم را بیان میکند. قرآن تمام تبعیضهاى نژادى، حزبى، قومى، قبیلهاى، اقلیمى، اقتصادى، فکرى، فرهنگى، اجتماعى و نظامى را مردود مىشمارد و ملاک فضیلت را تقوا مىداند و بیان میکند: «یَا أَیُّهَا النَّاسُ إِنَّا خَلَقْنَاکُم مِّن ذَکَرٍ وَأُنثَىٰ وَجَعَلْنَاکُمْ شُعُوبًا وَقَبَائِلَ لِتَعَارَفُوا ۚ إِنَّ أَکْرَمَکُمْ عِندَ اللَّهِ أَتْقَاکُمْ ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِیمٌ خَبِیرٌ»؛ ای مردم! ما شما را از یک مرد و زن آفریدیم و شما را تیرهها و قبیلهها قرار دادیم تا یکدیگر را بشناسید؛ (اینها ملاک امتیاز نیست،) گرامیترین شما نزد خداوند با تقواترین شماست؛ خداوند دانا و آگاه است!
و اما یک سؤال مهم، اگر جامعه دچار این عارضه شد باید چه کرد؟
اگر روز و شب مرد و زن جامعه شکستن رکوردهای جهانی گینس بود و اهداف مادی و مقامات دنیایی جای مقامات معنوی و الهی را گرفتند باید چه کرد؟
اگر اهداف و افکار آحاد جامعه به سمت جایگاههای و مقامات پوچ برود باید چه کرد؟ کما اینکه دیده میشود برخی جوامع به این خصایص دچار شدهاند که شاید حتی قادر به نام بردن از آنها هم نباشیم.
راهکاری که در آیینه آیات الهی میتوان یافت، راه تبیین است، تبیین جایگاههایی که چه بسا عده زیادی به سمت آن در حال حرکت باشند، اما افراد به جای الگوگیری از آنها، چشمشان را بر حقایق عالم ببندند و ریسمان خود را برای فتح قلههای مادی بیندازند و قدم به قدم خودشان را بالا بکشند.
و در این میان گُرده راهبران و رهبران جامعه سنگین و سنگینتر میشود، زیرا که عهد هدایت جوامع با آنها بسته شده است و بیتفاوتی در این موضوع، غفلت از امر هدایت جامعه است، زیرا که اقتضای خلیفه الله بودن انسان اتصاف به صفات الهی است و یکی از این صفات پروردگان جهانیان هدی به معنای هدایتگر است.
برای واضح تر شدن مسأله میتوانیم با پای جان در گذرگاه تاریخ قدم بزنیم و خودمان را به هزار و ۵۰۰ سال پیش ببریم، در روزگاری که یکی از این جایگاههای مادی برای مردم اعراب آن زمان جلوه کرده بود و صف به صف برای دیدن فردی که به این مقام رسیده راهی میشدند.
واکنش پیامبر(ص) به فرهنگ هواداری در صدر اسلام
در روایتی زیبا از کتاب شرح چهل حدیث امام خمینی (ره)، حدیث بیست و چهارم از اقسام علم، میخوانیم که در زمان پیامبر اعظم (ص) این چنین رویکردی رخ داده ایشان وقتی وارد بر مسجد که محل اجتماع مسلمانان بود، میشوند، مشاهده میکنند جماعتی گرداگرد فردی جمع شدهاند، حضرت (ص) از مردم دلیل این اجتماع را میپرسند، مردم پاسخ میدهند که علامهای آمده و ما گرداگرد او جمع شدهایم، او داناترین فرد اعراب است، او نسبهای اعراب را میشناسد، حوادث و وقایع اعراب جاهلیت که اتفاق افتادهاند را میداند و دانای بر اشعار عرب است.
حال شما مقامها را مشاهده کنید، یک طرف اسوه و الگوی حسنه، شخصی که خداوند به خاطر او عالم را آفرید و اگر تو نبودی افلاک را نمیآفریدم «لَوْلاکَ لَمَا خَلَقْتُ الْأَفْلاکَ» و طرف دیگر فردی هست که اندک اطلاعات تاریخی دارد و مردمی که برای دیدن آن تاریخ دان صف کشیدهاند.
ببینید چند درصد کاظمی آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت میشناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد میشناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمیشناسیم؟
حال برخورد پیامبر الهی با این رویکرد جامعه بسیار زیباست، رویکرد ایشان، همان است که خداوند در آیه هفتم سوره مبارکه رعد می فرماید :« إِنَّمَا أَنْتَ مُنْذِرٌ ۖ وَلِکُلِّ قَوْمٍ هَادٍ»؛ تو هدایتگر جامعه هستی، این مظهر هدایت الهی روش تبیین را برای آن جمعیت جمع شده در مسجد پیش میگیرد و میفرمایند: «این علمی است که از جهل او ضرر و زیانی نرسد و از علم او سودی حاصل نشود. همانا علم منحصر است به سه چیز: آیه محکمه یا فریضه عادله یا سنت قائمه. (نشانه استوار یا واجب راست یا سنت پابرجا) و غیر از اینها زیادت است».
متن حدیث:
عن أبی الحسن موسی (ع) قال: دخل رسول الله (ص)، المسجد فاذا جماعة قد أطافوا برجل. فقال: ما هذا؟ فقیل: علّامة. فقال: و ما العلّامة؟ فقالوا له: أعلم النّاس بأنساب العرب و وقائعها و أیّام الجاهلیّة و الأشعار العربیّة. قال: فقال النّبیّ (ص): ذاک علم لا یضرّ من جهله و لا ینفع من علمه. ثمّ قال النّبیّ (ص): إنّما العلم ثلاثة: آیة محکمة، أو فریضة عادلة، أو سنّة قائمة، و ما خلاهنّ فهو فضل. (اصول کافی، ج ۱، ص ۳۲، «کتاب فضل العلم»، «باب صفة العلم و فضله»، حدیث ۱)
چرا افتخارات ملی خودمان را نمیشناسیم؟
آری! تاریخ تکرار شدنی است و این اتفاقها هر روز با جلوهای نو خودشان را نشان میدهند و ای کاش منتقدان به این نوع رویکردها عزم و همت خود را برای تبیین جایگاههای واقعی خرج کنند و به جای ابراز ناراحتی صرف و غرغر کردنها در صف کشیدن و دویدن مردم پشت ماشینها، برای دیدن اشخاصی که در دنیا به اعتبار و جایگاهی رسیدهاند که بود و نبودنش، سود و ضرری ندارد، راه تبیین را پیش بگیرند و هویتبخشی کنند به افتخارات و جایگاههای واقعی که در این ادوار تاریخ داشتهایم و داریم و خواهیم داشت.
وقتی افتخارات ملی را نمیشناسیم اما رونالدو را به خوبی میشناسیم
در پایان چه زیباست که این سخن رهبر فرزانه انقلاب اسلامی در دیدار معلمان را یک بار دیگر بازخوانی کنیم: «ما بایستی کاری کنیم که دانشآموز ما دارای هویت ملی بشود. مهمتر از علمآموزی یا لااقل در حد علمآموزی این است که او احساس هویت بکند، یک انسان با هویت ساخته بشود، یک هویت ملی، هویت احساس اعتماد به نفس ملی پیدا بکند. از عمق جان کودک ما با افتخارات کشور آشنا بشود این چیزی است که امروز وجود ندارد خیلی از افتخارات حالا ایشان اسم مرحوم آقای کاظمی آشتیانی را آوردند شما بین بچههای مدرسهتان، مدارستان نظرخواهی کنید ببینید چند درصد کاظمی آشتیانی را با آن همه خدمات، با آن ارزش وجودی که این مرد، این جوان، جوان هم بود داشت میشناسند چند درصد، رونالدو را چند درصد میشناسند، ما چرا افتخارات ملی خودمان را نمیشناسیم؟
یادداشت از حجتالاسلام «سجاد رجبی راوری»؛ استاد حوزه علمیه مروی
پایان پیام/