ماه: اردیبهشت 1402

وقتی که باران بارید!/ جهادی‌ها همیشه پای‌کارند، این‌بار در خراسان شمالی

وقتی که باران بارید!/ جهادی‌ها همیشه پای‌کارند، این‌بار در خراسان شمالی برای بار چندم در چند سال اخیر، هر بار با همان سناریوی تکراری باران می‌آید و خیابان‌های شهر هول می‌شوند. نمی‌دانند باران را به کدام کوچه شهر راهنمایی کنند، مهمان‌خانه‌های باران که جوی‌های شهر است توان مدیریت این همه مهمان ناخوانده بهاری را ندارند و باران از روی جوی‌های آب سرریز می‌کند توی خیابان، بازهم جهادی ها از راه می رسند و گره‌گشایی می کنند.
به گزارش خبرگزاری فارس از بجنورد، مهدیه یزدانی، فلاسک چای و آنُخ و ترکیب آبنبات چوپانی و قند و قره قروت وقتی با یک زیرانداز و تعدادی خاله و دخترخاله جمع می‌شد، یک عصر لذت‌بخش تمام‌نشدنی را برایم می‌ساخت. سبد آبی مامان پر از هویت بجنوردی غلیظ به همراه هیئت خوشحالی کوچک زندگی که مامان و خاله در جایگاه سمت ریاست آن بودند و مشتقاتشان اعضای این تیم درجه یک را تشکیل می‌داد.
هماهنگی‌های لازم با یک تلفن ۱ دقیقه‌ای انجام می‌شد و راه می‌افتادیم سمت پارک آفرینش. ما بچه لای تاب و سرسره‌ها می‌لولیدیم و فرصت داشتیم تا پایان محتویات فلاسک آنخ هیئت خوشحالی‌های کوچک زندگی بازی کنیم و دعو..

از دانشگاه کلمبیا تا میدان خون و جهاد

از دانشگاه کلمبیا تا میدان خون و جهاد حاج نادر در طول عمر با برکتش شاید نادرترین شخصیتی بود که در میادین مختلف رسانه و جهاد تبیین، فعال و خستگی ‌اپذیر حضور داشت و هیچ مانعی او را از پای نمی‌انداخت. شاید از همین روی دشمنانش به ترور بیولوژیک روی آوردند و ناجوانمردانه و با رذالت تمام، او را که نفس‌شان را بریده بود، به خاک ‌انداختند.
فارس‌پلاس؛ دیگر رسانه‌ها- کیهان نوشت: «… من طالب‌زاده اردوبادی. ما برای تهیه مستند، یک مستند سینمایی ان شاءالله با دو تن از برادران به محور عملیاتی خیبر رفته بودیم تا این کار را شروع کنیم… به طور ناگهانی در عرض چند صدم ثانیه از پشت نیزاری که ما آنجا بودیم، (یک هواپیمای) میگ در فاصله 7-8 متری زمین حمله کرد و بچه‌ها را به رگبار بست… متوجه شدم که صدابردارم و کمک فیلمبردارم با سر و صورت خونین…. یکی از بچه‌ها اسم من را فریاد می‌زد در حالی که درون مرداب پرتاب شده بود… رفتم گرفتمش، دیدم مثل سوزن از قلبش و پیشانی‌اش و چهار جای دستش خون فواره می‌زد‌، آمدم دستش را بستم. صدابردار هم دست و سرش هم خورده بود، بچه‌ها خونین مالین بودند‌، من قبل از اینکه کاری بکنم،..