آقای مهندسِ کفشدارِ حرم
آقای مهندسِ کفشدارِ حرم در پایینترین و دور از چشمترین رواق حرم، یک مرد، یک عاقلهمردِ مو سپید با عینک گرد، کفشهای زوار را میگرفت. اما چه کسی میدانست پشت این چهرهی صبور و نگاه متین و لبخند موقر، یک آقای مهندس پرمشغله است که حتی وقت سر خاراندن هم ندارد؟
خبرگزاری فارس؛ حنان سالمی: در پایینترین و دور از چشمترین رواق حرم، یک مرد، یک عاقلهمردِ مو سپید با عینک گرد، کفشهای زوار را میگرفت. اما چه کسی میدانست پشت این چهرهی صبور و نگاه متین و لبخند موقر، یک آقای مهندس پرمشغله است که حتی وقت سر خاراندن هم ندارد؟
چه کسی میدانست او کفشهای از هزار رنگ و رو و قبیله را با عشق به سینه میچَسبانَد و بیسروصدا، خاک پای زائران حریم عشق را سورمهی چشمهایش میکند؟ راستش حتی خودم هم نمیدانستم اما یک سوال، آن هم از سر کنجکاوی، سر صحبت را با آقای مهندسِ کفشدارِ حرم باز کرد: «چرا خدمت توی کفشداری؟ بوی کفشها اذیتتان نمیکند؟!»
خندید و کفشم را گرفت: «اگر بگویم اذیت نمیکند که میکند ولی اینکه قابل تحمل هست یا نه، باید بگویم قابل تحمل است.»
با تعجب نگاهش کردم: «قابل تحمل؟ مگر میشود؟! بعضی..