مردمِ پنج درصدی یا خطشکنان پنج درصدی؟!
نصیری با مصادره به مطلوب کردن، میکوشد «معنای ساختارشکنانه» به نارضایتیها و مخالفتها نسبت بدهد و موضعگیریهای چالشی و انتقادیِ بخشهایی از مردم را به معنی مخالفت با رهبر انقلاب تفسیر کند. چنین تفسیری، ناسازگار با ذهنیت مردم است.
فارسپلاس؛ مهدی جمشیدی در یادداشتی نوشت: 1. مدعای مهدی نصیری در یادداشت اخیرش این است که رهبر انقلاب در نشستهای خصوصی گفتهاند که اگر نظام، حتی حمایت «پنج درصد از مردم» را نیز داشته باشد، کفایت میکند و دیگر خطری، تداوم نظام را تهدید نمیکند.
این سخن بدان معنی است که آیتالله خامنهای، رهبر «همۀ مردم» نیست؛ چنانکه نه اکثریت مردم، ایشان را رهبر خویش قلمداد میکنند و نه خود ایشان با اکثریت مردم، همدلی و همراهی میکند. بنابراین، شکاف میان ملت و دولت، بسیار فزونی گرفته و حاکمیت با علم به اینکه از بدنۀ اجتماعی و رضایت مردمی، تهی شده است، تنها به همین جمع اندک پنج درصدی بسنده کرده است و میخواهد از طریق هواداری و حمایت اینان، خود را حفظ کند. بهاینترتیب، نصیری با یک «نقل خصوصی» کوشیده است سخن خود را به عنوان پیشفرض در ذهن مخاطب بنشاند.
2. اما دربارۀ نقل خصوصی وی باید گفت آیتالله خامنهای هیچگاه بر این باور نبوده که «اکثریت مردم» با حاکمیت، همراهی ندارند و میان او و مردم، شکاف و انشقاق رخ داده، بلکه معتقد است که وجود نارضایتیهای اجتماعی نسبت عملکردها و کارگزاران، «طبیعی» و «همیشگی» است و مردم، میان «اصل نظام» و «امور اجرایی در نهادهای حاکمیتی»، تفاوت مینهند؛ چنانکه «مخالفتهای مردمی با برخی عملکردها»، هر اندازه نیز که شدت داشته باشد، باز نباید به معنی «صفآرایی در برابر نظام»، تفسیر شود.
وجود نارضایتیهای اجتماعی، قابلانکار نیست، اما مسأله، «تفسیر نارضایتیها» است. نصیری با مصادره بهمطلوبکردن، میکوشد «معنای ساختارشکنانه» به نارضایتیها و مخالفتها نسبت بدهد و موضعگیریهای چالشی و انتقادیِ بخشهایی از مردم را به معنی مخالفت با رهبر انقلاب تفسیر کند. چنین تفسیری، ناسازگار با ذهنیت مردم است. مردم در عین هر اعتراض و انتقادی، از نظام و رهبر آن «عبور» نکردهاند. وقتی رهبر انقلاب، به تصویری که نصیری از جامعه و ذهن مردم آفریده، هیچ اعتقادی ندارد، نباید نیز «حلقۀ حامیانش» را پنج درصدی بشمارد و بکوشد فقط آنها را حفظ کند. از نظر ایشان، اعتراضهای اجتماعی در میان مردم، جنس «ساختارشکنانه» ندارد و از «گسست» و «عبور» حکایت نمیکنند.
3. نکتۀ دیگر اینکه تحلیلگرانی همچون نصیری، همواره رهبر انقلاب را به «بیخبری از واقعیت اجتماعی» و «بسندگی به برخی نمودهای اجتماعی» متهم میکردند و میگفتند صدای جامعه، در جهت حاکمیت نیست و حاکمیت باید به خود بیاید و فاصلهگیری مردم از خود را دریابد. اینان ادعا میکردند که رهبر انقلاب، همۀ حرکتهای مردمی از قبیل شرکت در انتخابات را به نفع نظام و خود، تفسیر میکند و این امر، با «واقعبینی» تعارض دارد. اما اکنون برخلاف رویکرد گذشته، نصیری از «باخبرشدن رهبر انقلاب» خبر میدهد و میگوید ایشان از زوال بدنۀ اجتماعیِ نظام، مطلع است، بلکه حتی ادعا میکند اندیشۀ بسندگی به هواداران پنج درصدی، از «دهۀ هفتاد» در ذهن رهبر انقلاب وجود داشته است. این دو برداشت از ذهنیت رهبر انقلاب با یکدیگر تعارض دارند؛ ایشان از واقعیت اجتماعی، باخبر است یا بیخبر؟!
4. نگاه رهبر انقلاب به مردم، «طیفی» و «پیوستاری» است؛ به این معنی که ایشان از همۀ مردم، توقع یکسان ندارد و میداند «رفتارهای سیاسی مردم»، مشابه نیست. در عین اینکه اکثریت مطلقِ مردم، همدل و همداستان با انقلاب هستند، اما از نظر رفتار سیاسی، درجات و مراتب متنوّع دارند. ازاینرو، نه باید از همۀ مردم توقع داشت که «رفتارهای سیاسیِ حداکثری» و «حمایتهای آنچنانی» داشته باشند، و نه باید از «رفتارهای سیاسیِ متوسط و حداقلی»، تضاد و تعارض را نتیجه گرفت. این خصوصیت جامعۀ اسلامی است که مردمانش در عین وحدت در جهتگیریها و غایات، «سطح هزینهدهی» و «قابلیت کنشگری»شان با یکدیگر تفاوت دارد. برایناساس، رهبر انقلاب معتقد است که چنانچه تنها «بخشی از جامعه»، حاضر به رفتارهایی باشند که از حمایت «حداکثری» و «تمامعیار» و «پُرهزینۀ» آنها حکایت کند، انقلاب به حیات خود ادامه خواهد داد.
حتی تحلیل ایشان از دهۀ شصت و دوران دفاع مقدس نیز این است که با وجود اهمیت فراوان جنگ، اینگونه نبود که اکثریت مردم در آن شرکت داشته باشند، بلکه یک اقلیت، بار حضور مستقیم و میدانی را در جنگ عهدهدار شدند و طیفهای دیگر مردم در سطوح فروتر، همراهی و همدلی کردند. روشن است که این قاعده، خاص جنگ نظامی نیست، بلکه در نسبت با هر چالشی، مردم با «ضرایب مختلف»، کنشگری خواهند داشت. پس مسأله این است که در میان مردم، اقلیتی وجود داشته باشند که «هزینههای حداکثری» بدهند، نه اینکه مردم، فقط اینان هستند.
پایان پیام/ت