عاشورا ؛ روز به دار آویختنِ بهترین فرزندان تبریز، مردی که به بیگانگان امضاء نداد!

عاشورا ؛ روز به دار آویختنِ بهترین فرزندان تبریز، مردی که به بیگانگان امضاء نداد!

۱۰ دی سال ۱۲۹۰ شمسی «میرزا علی‌ آقا تبریزی» مشهور به «ثقةالاسلام تبریزی» شهید شد. روحانی بود و بیگانه‌ستیز و حامی مردم که کارهایش بخشی از تاریخ مشروطه بود. اما مهم‌ترین کارش این بود که در تبریز «عاشورا» برپا کرد!

عاشورا ؛ روز به دار آویختنِ بهترین فرزندان تبریز، مردی که به بیگانگان امضاء نداد!

به گزارش خبرگزاری فارس از تبریز، شهید میرزا علی آقا یکی از روحانیان مشهور دوره مشروطه فرزند میرزا موسی‌بن‌میرزا محمد شفیع است که در هفتم رجب سال ۱۲۷۷ هجری قمری در تبریز دیده به جهان گشود و در ۵۳ سالگی و در عاشورای سال ۱۳۳۰ هجری قمری توسط قشون روس در تبریز به شهادت رسید.

گرچه ثقه‌الاسلام در تبریز دیده به جهان گشود ولی نیاکان او در اصل از مردم خراسان محسوب می‌شدند و به امور دیوانی مشغول بودند.

پدر ثقه‌الاسلام (حاج میرزا موسی ) که او نیز به ثقه‌الاسلام مشهور بود در قیام تنباکو نقش مهمی داشت و مردم تبریز را برای باطل کردن «رژی» تشویق می‌کرد.

میرزا علی آقا مقدمات علوم دینی و ادبی را در تبریز فراگرفت و آن‌گاه برای ادامه تحصیل رهسپار عتبات شد و پس از آنکه به درجه اجتهاد رسید در سال ۱۳۰۸ قمری به تبریز بازگشت و به تبلیغ احکام و تعالیم دینی همت گماشت.

وی در ادبیات فارسی و عربی نیز مهارت داشت و صاحب تالیفاتی بود که حاکی از تبحر ادبی تاریخی و دینی این عالم مجاهد بوده است. یکی از کتاب‌های او « ایضاح الانبا فی مولد خاتم الانبیا » نام دارد.

در همین کتاب است که شرح حال خود وی نیز به رشته تحریر درآمده است، «مرات الکتب» از دیگر تالیفات شهید ثقه‌الاسلام تبریزی است. او در این اثر،کتاب‌ها و رجال شیعه را معرفی کرده است. ثقه‌الاسلام تبریزی در رساله « لالان » از سیاست و اجتماعات بحث کرده و چگونگی افکارش را آشکار کرده است.

ثقه‌الاسلام دو رساله سیاسی و اجتماعی دیگر نیز دارد که نام آنها « واگن ملت » و « اگر ما آذربایجانی‌ها غفلت کنیم » است.

مقتل سیدالشهدا نیز از آثار ثقه‌الاسلام تبریزی است. همچنین ترجمه «بث الشکوی» را نیز باید از آثار ثقه‌الاسلام تبریزی برشمرد. «بث الشکوی» قسمت سوم تاریخ یمینی تالیف عبدالجبار عتبی است. این قسمت از تاریخ یمینی تا روزگار ثقه‌الاسلام تبریزی ترجمه نشده بود و او به توصیه امیر نظام گروسی که خود ادیب بود، «بث الشکوی» را ترجمه کرد.

مردم تبریز در دوران استبداد صغیر از پذیرفتن عین‌الدوله والی انتخابی حکومت مرکزی سرباز زدند و در برابر استبداد به مقابله پرداختند. نیروهای دولتی شهر را محاصره کردند چنان که شهر دچار قحطی شد و مردم در حالی که برگ‌های درختان می‌خوردند.مقاومت کردند.

میرزا علی‌آقا ثقة‌‌الاسلام تبریزی روحانی بزرگ عصر مشروطه پس از آغاز نهضت مشروطیت، در صف حامیان آن درآمد. وی تلاش کرد مردم را به آثار حکومت ملی آشنا کرده و اساس حکومت مشروطه را با فلسفه و مفهوم حکومت در اسلام تطبیق دهد. او در همان حال مردم را از تندروی و افراط بر حذر داشته و پیوسته مجاهدان آذربایجان را به ‌آرامش و ملایمت دعوت می‌کرد.

در سال ۱۳۱۹ قمری با درگذشت پدر ( میرزا موسی )، ثقه‌الاسلام در امور دینی و اجتماعی از سوی مظفرالدین شاه جانشین او شد و در سطحی وسیع به ارشاد مردم پرداخت. او به سرعت در میان مردم شهرت یافت و محبوبیت ویژه‌ای پیدا کرد.

از آغاز جنبش مشروطیت از هواداران آن بود. پس از اعلام مشروطه در انتخابات دوره اول مجلس شورای ملی رأی اول را در بین علمای تبریز به دست آورد ولی نمایندگی را نپذیرفت.

در زمانی که مشروطه‌خواهان تبریزی به تشویق کنسول انگلیس و در اعتراض به محمدعلی میرزا ولیعهد در کنسولگری انگلستان تحصن کردند، ثقه‌الاسلام از مخالفان این تحصن بود و امور مربوط به متحصنان را در مسجد حل می‌کرد.

پس از تشکیل انجمن ایالتی تبریز با انجمن در ارتباط تنگاتنگ بود و در عین حال بر آن انتقاد نیز داشت. در یکی از دیدارهای خود به اعضای انجمن گفت: « به عقیده من گرویدن شما به امور جزئیه اسباب تعطیل امور شماست و این مردم وقتی انجمن را شناختند متصل دسته دسته رو به انجمن خواهند گذاشت و شما را از کار باز خواهند داشت، به عقیده من نباید رسیدگی بر امور جزئیه کنید».

انجمن تبریز به اندرزهای ثقه‌الاسلام گوش نداد و در پی کسب قدرت در امور بسیاری مداخله می‌کرد. اقتدار این انجمن روز به روز در حال افزایش بود و در بسیاری از موارد ثقه‌الاسلام با سیاست‌های آن همراه نبود و با آنان درگیر می‌شد. در نامه‌ای از وی به این موضوع می توان پی برد: « در تبریز هنگامه غریبی است، حد می‌زنند و تعزیر می‌کنند، قیامت است و آشوب. اعضاء انجمن از انجمن کناره گرفته است، عجالتاً مردم چند فرقه شده‌اند تا عاقبت چه شود تمام کارها معوق و حواس من پریشان » ثقه‌الاسلام در عین حال از مخالفان برهم خوردن انجمن بود و به اصلاح آن نظر داشت.

ثقه‌الاسلام تبریزی مشروطه‌خواه متعادل و متینی بود که از هیچ شخص و گروهی کارهای تند و افراطی را نمی‌پذیرفت،گرچه از مدافعان و رهبران بسیار برجسته جنبش مشروطه در آذربایجان بود ولی از تندروها بسیار انتقاد می‌کرد و یکی از علل ناکامی مشروطه را رفتار افراطی و نامتعادل این گروه می‌دانست.

ثقه‌الاسلام تبریزی مشروطه‌طلبان را به چند دسته تقسیم می‌کرد.گروهی را مشروطه‌طلب راستین می‌نامید. عده‌ای را بوالهوس و آشوب‌طلب و تندرو و جمعی را هم کسانی می‌دانست که برای ریاست‌طلبی و رسیدن به اغراض و منافع شخصی طرفدار مشروطه شده‌اند.

تصویری از کشتار مشروطه‌خواهان در معابر تبریز

یک وجب از خاک ایران را با تمام دنیا عوض نمی‌کنم

از آن جا که وی بسیار وطن‌دوست بود و به استقلال میهن شدیداً علاقه داشت، یکی از نگرانی‌های همیشگی او به خطر افتادن استقلال کشور در جریان تحولات جنبش مشروطه‌خواهی بود. او می‌گفت، «یک وجب از خاک ایران را با تمام دنیا عوض نمی‌کنم».

کشورهای خارجی و به ویژه روس‌ها از مواضع سرسختانه ثقه‌الاسلام تبریزی نسبت به بیگانگان کاملاً آگاه بودند و می‌دانستند که شور وطن‌دوستی این عالم مجاهد به‌گونه‌ای است که هرگز در برابر اهداف متجاوزانه بیگانگان آرام نخواهد نشست و به مشروطه‌خواهان غرب‌گرا نیز اجازه نخواهد داد مشروطه‌طلبی و آزادیخواهی را بهانه‌ای برای نابودی استقلال میهن قرار دهند.

اشغال آذربایجان توسط قوای روس

در دوران استبداد صغیر، محمد‌علیشاهی عین‌الدوله به عنوان والی آذربایجان به تبریز رفت اما در مواجهه با آزادیخواهان تبریز، مجبور شد به باسمنج (روستای بزرگی در نزدیکی تبریز) بازگردد.

او تبریز را در محاصره گرفت و در نتیجه شهر دچار قحطی شد. جنگ‌های خونین میان قوای دولتی و آزادیخواهان تبریزی روی داد. در طی یکی از این نبردها، «باسکرویل» معلم آمریکایی مقیم تبریز که به آزادیخواهان پیوسته بود، کشته شد.

عاقبت دو کنسول روسیه و انگلستان به بهانه حفظ جان اتباع خارجی و نیز رفع محاصره و قحطی، متفق شدند که ارتش روس به سوی تبریز حرکت کند. آنان ادعا می‌کردند ورود ارتش تزاری برای اعاده امنیت و تأمین آسایش اهالی بوده و پس از انجام این وظیفه، به روسیه مراجعت خواهد کرد.

ثقة‌‌الاسلام با ابراز نگرانی از این حوادث، شدیداً با حضور قوای روسیه در ایران مخالف بود؛ چنانکه می‌گفت: «راضی هستم مرا در سیبری به شکستن سنگ چخماق وادار کنند اما بیرق روس در این مملکت نباشد.»

وی با اقدام به تماس‌های مکرر با عین‌الدوله، تلگراف‌های مفصلی به محمد‌علی‌شاه مخابره کرد و نزدیکی خطر را گوشزد کرده و افتتاح مجلس و اعاده رژیم مشروطه را خواستار شد.

عکسی از تدارکات نظامی حین اشغال تبریز

شاه سعدالدوله (رئیس‌الوزرا) را مأمور مذاکره با وزاری مختار روسیه و انگلستان کرد تا از ورود قشون روس به تبریز جلوگیری شود، و نیز از انجمن آذربایجان درخواست کرد، راه را برای ورود عین‌‌الدوله به شهر باز کنند تا امنیت برقرار شود. اما نه سفارت‌های روس و انگلیس و نه انجمن، هیچ‌کدام به پیشنهاد شاه روی موافق نشان ندادند و در نتیجه راه ورود قشون روس به شهر تبریز گشوده شد.

قشون چندهزار نفری روسیه در سال ۱۳۲۷ ق وارد آذربایجان شده، تبریز را اشغال کردند و ژنرال استارسلسکی (فرمانده ارتش روس) طی انتشار اعلامیه‌ای از مجاهدان خواست فوراً اسلحه را به زمین گذارند. سپاهیان روس سنگرهای داخلی شهر را تخریب می‌کردند و «باغشمال» را مرکز ستاد خود قرار داده بودند.

ستارخان و باقرخان و گروهی دیگر از مجاهدان، به شه‌بندرخانه عثمانی رفتند.

در این ایام پرمحنت، ثقة‌‌الاسلام مرجع رفع مشکلات و تیره‌روزی‌های مردم بود. وی در برابر تعدیات قوای روس، آرام نگرفت. از جمله در برابر تبعید شیخ‌علی اصغر لیل‌آبادی و تخریب خانه یوسف مجاهد ( از طرف سپاهیان روس) و بعضی تعدیات دیگر،‌ از میللر (کنسول رسول) استیضاح کرده و چون پاسخ قانع‌کننده دریافت نکرد، از تعدیات سپاهیان تزاری به نیکلای دوم تزار روسیه شکایت کرد.

چند تلگراف مخابره کرد و توسط صمد‌خان ممتازالسلطنه (وزیر مختار ایران در فرانسه)، شکایت خود را در روزنامه‌های پاریس منعکس کرد.

در موردی دیگر نیز، یکی از سربازان روس به دست مرحوم ثقة‌‌الاسلام مسلمان شده در منزل وی پنهان دهد. قضیه فاش شد و بلایف (عضو نظامی کنسولگری روسیه) با عده‌ای سالدات (نظامی) وارد منزل ثقة‌‌الاسلام شدند. اما سرباز مذکور از در دیگری فرار کرد. باز ثقة‌‌السلام تلگراف شکایت به امپراتور ارسال کرد و در نتیجه، «بلایف» مجبور شد از مرحوم ثقة‌‌الاسلام عذرخواهی کند.

*سال ۱۳۲۹ هجری قمری، سال سیاهی برای ملت ایران محسوب می‌شود

سال ۱۳۲۹ ق، سال سیاهی برای ملت ایران محسوب می‌شود. مدتی قبل حکومت مشروطه جهت نظم دادن به امور مالیه ایران، مستر مورگان شوستر امریکایی را استخدام کرده بود و او نیز با دقت به انجام وظیفه می‌پرداخت.

اقدامات «شوستر» ضربه مهمی بر منافع نامشروع انگلیس و روس در ایران وارد می‌کرد؛ از این رو دولت روس در واکنشی شدید با همراهی و حتی تحریک انگلستان، ضمن اولتیماتومی به دولت ایران، اخراج مستشاران آمریکایی و از جمله «شوستر» را خواستار شد و تهدید کرد که اگر ظرف ۴۸ ساعت درخواست‌هایش عملی نشود، قوای روس به طرف تهران پیشروی خواهند کرد.

در حقیقت، قصد اصلی روس‌ها از اولتیماتوم، به‌دست آوردن بهانه‌ای بود که قشونشان نقاط شمالی ایران را اشغال و تصرف کنند.در مقابله با تهدید روسیه، مجلس تحت تأثیر نطق مهیج یکی از علمای انقلابی، اولتیماتوم را رد کرد. در نتیجه قوای تازه‌ نفس روسی به طرف آذربایجان و تهران حرکت کردند.

دولت وقت بنا به مصلحت، مجلس را منحل و اولتیماتوم را قبول کرده و از روس‌ها عذرخواهی کرد. این چنین پیشروی قوای روس متوقف شد.

*ثقة‌‌الاسلام علیه مظالم روس‌ها به مقابله برخاست

همزمان با این وقایع، سربازان تزار (که ‌آذربایجان را منطقه نفوذ روسیه می‌دانست) در تبریز شروع به آزار و اذیت مردم کردند، به نوامیس مردم دست‌درازی کرده و حتی از کشتن زن و بچه دریغ نمی‌کردند. عاقبت کاسه صبر مردم لبریز شده، ثقة‌‌الاسلام در برابر این ددمنشی‌ها، به کنسول روسیه شدیداً اعتراض کرد ولی کنسول ترتیب اثری به اعتراض وی نداد.

در مقابل، امیر حشمت( مسوول نظمیه شهر) از ثقة‌‌الاسلام اجازه و فتوای شرعی مبنی بر مقابله با قوای متجاوز روس گرفته، به کمک قوای خود و مجاهدان به مقابله برخاست. از صبح اول محرم ۱۳۲۹ ق سربازان روس با مقاومت شدید روبه رو شدند و در نتیجه، جمعی از روس‌ها کشته و مجروح شدند. هزار نفر از مجاهدان در ارک (محل مصلای کنونی) موضع گرفته و در مقابل چهارهزار قشون روسی مجهز به توپ ایستادگی می‌کردند.

این زد و خورد چهار روز طول کشید و روس‌ها با بر جای گذاشتن ۸۵۰ نفر کشته، از شهر بیرون رانده شدند. البته از جانب مجاهدان نیز افراد زیادی کشته و زخمی شده بودند.

ثقة‌‌الاسلام برای جلوگیری از قتل نفوس و ایجاد امنیت به تلاش برخاسته و چندبار با کنسول روس و انگلیس مذاکره کرد. قرار بر این شد که مجاهدان اسلحه را بر زمین گذارند یا از شهر بیرون روند. چون این شروط اجرا شد، روس‌ها با اقدام به نیرنگ، قوای تازه‌نفسی را که در راه داشتند، وارد شهر کرده و شهر را به توپ بستند!

ثقة‌‌الاسلام به دیدار کنسول روس شتافت اما کنسول با وی با خشونت و بی‌اعتنایی برخورد کرد. وقتی ثقة‌‌الاسلام بازگشت به مردم گفت روس‌ها خیال کشتار در شهر دارند. بهتر است شبانه شهر را ترک کرده و خود را به جای امنی برسانید. مردم گفتند: شما خودتان چه خواهید کرد؟ جواب داد: «من کار خود را به خدا وامی‌گذارم.»

وحشت و اضطراب عجیبی بر شهر حکمفرما شد و سران قوم و مجاهدان هر کدام که می‌توانستند از شهر بیرون رفتند. از طرف حکومت روسیه، به فرماندهان نظامی و کنسول‌های روس در شهرهای تبریز، رشت، انزلی و مشهد اختیارات تام داده شد که مقصران اغتشاش علیه روس‌ها را دستگیر و مطابق قوانین نظامی روسیه مجازات کرده و مراکز مقاومت را ویران سازند.

* متجاوزان روس محرم سال ۱۳۲۹ در تبریز ثقة‌‌الاسلام را دار زدند

در روز هفتم محرم، ثقة‌‌الاسلام توسط یکی از نزدیکان اطلاع یافت که روس‌ها درصدد دستگیری او هستند. از آن مرحوم خواسته شد جهت حفظ جان، به شه‌بندرخانه عثمانی پناهنده شود اما وی با امتناع از پذیرش این پیشنهاد، گفت: «هنگامی که در زمان شکست عباس‌میرزا، آقا میرفتاح جلو افتاده، شهر تبریز را به دست روس سپرد [تا قتل و خونریزی نشود]، از آن زمان صد سال می‌گذرد و همیشه آقا میرفتاح به بدی یاد می‌شود. شما چگونه خرسندی می‌دهید که در این آخر زندگی،‌ از ترس مرگ خود را به پناهگاهی کشم و دیگران را در دست دشمن گذارم.»

عصر روز نهم محرم، ثقة‌‌الاسلام به خانه یکی از دوستانش می‌رفت که معاون کنسولگری روس سوار بر درشکه کنسولگری جلو او ایستاده و جهت شرکت در جلسه کنسولگری که قرار بود راجع به امنیت شهر در آن گفت‌وگو شود، از ثقة‌‌الاسلام دعوت کرد و آن مرحوم همراه وی رفت.

کنسول روس در برخورد با ثقة‌‌الاسلام خشمگینانه او را به تحریک مجاهدان علیه روس‌ها متهم کرد اما ثقة‌‌الاسلام تقصیر را متوجه روس‌ها دانست.

میللر (کنسول روس) ورقه‌ای را به ثقة‌‌الاسلام نشان داده، تکلیف کرد که برای نجات جان خود زیر آن را امضا کند. مفاد نوشته چنین بود: «نخست مجاهدان تبریز به روی ارتش تزاری اسلحه گشوده، جنگ آغاز کردند و روس‌ها برای حفظ جان اتباع خود ناچار به جنگ و تصرف تبریز شدند!» مقصود میللر این بود که مجوزی برای اقدامات نظامی و تصرف آذربایجان تحصیل کند. اما مرحوم ثقة‌‌الاسلام با امتناع از این خواسته او، گفت: «این شهادت، خلاف واقع است و مسلمان شهادت خلاف واقع نمی‌دهد.»

پس از گفت‌وگوهایی، میللر راضی شد ثقة‌‌الاسلام گواهی کند که «تا وقتی دولت ایران قادر به حفظ امنیت آذربایجان نیست، توقف ارتش تزاری در تبریز ضرورت دارد.» اما باز هم ثقة‌‌الاسلام با امتناع از امضا، جواب داد: «شما آذربایجان را تخلیه کنید، من قول می‌دهم امنیت کامل در اینجا برقرار شود.»

میللر عصبانی شده، دستور داد ثقة‌‌الاسلام را زندانی کنند. روز بعد (روز عاشورا) او را به دادگاه نظامی ـ که چند افسر روس قاضی آن بودند ـ برده و از او خواستند یکی از دو نوشته‌ای‌ را که کنسول گفته بود، امضا کند و از اعدام نجات یابد. اما ثقة‌‌الاسلام همچنان امتناع کرد.

اتهام آن روحانی وارسته، تحریک مردم بر ضد قشون تزاری و فتوای جهادی بود که برای امیر حشمت نوشته بود.

ثقة‌‌الاسلام دادگاه را صالح ندید و از دادن هرگونه پاسخ به سوالات آنان خودداری کرد. عاقبت حکم اعدامش صادر شد. البته او خود از همان آغاز مبارزه با روس‌ها در نوشته‌ای به مشکوة‌الملک، این حکم را پیش‌بینی کرده بود.

روز دهم محرم، مردم گرفتار و وحشت‌زده تبریز، روی ایمان و علایق مذهبی مشغول انجام مراسم عزاداری حضرت سید‌الشهدا(ع) بودند و گروهی بر آن شدند که به سربازخانه محل توقف ثقة‌‌الاسلام حمله کرده، وی و دیگر آزادیخواهان را آزاد کنند.

به همین احتمال، روس‌ها از نیمه شب ۶۰۰ سالدات مسلح در اطراف سربازخانه متمرکز کرده بودند.

روز عاشورا، اول صبح در سربازخانه چوبه‌دار دسته‌جمعی برپا شد و بعد‌از ظهر آن روز خونین ۹ نفر دستگیرشدگان را از باغشمال به سربازخانه آوردند تا به دار کشیدن آنها، صدای آزادیخواهی مردم تبریز را خاموش کنند.

مرحوم ثقة‌‌الاسلام دیگر یاران را دلداری می‌داد و می‌گفت: «رنج ما دو دقیقه بیش نیست، پس از آن به یکبار خوش و آسوده خواهیم بود. ما را چه بهتر که در چنین روزی به دست دشمنان دین کشته شویم.»

ثقة‌‌الاسلام مشغول نماز شد. چون نماز خود را به اتمام رساند، با پای خویش بالای چهارپایه رفت. دژخیمان طناب را به گردنش انداختند و بالا کشیدند.

پس از چند لحظه، زندگی پرافتخار آن عالم جلیل‌‌القدر و روحانی آزاده خاتمه پذیرفت و چنین بود که برگ خونین دیگری بر تاریخ ایثارگری‌های آذربایجان افزوده شد.

جنازه مطهر آن روحانی وارسته در گورستان مقبره‌الشعرای تبریز به خاک سپرده شد. هم‌اکنون وسایل شخصی ثقة‌‌الاسلام در موزه مشروطیت تبریز نگهداری می‌شود.

در سوگ ثقة الاسلام

مرحوم نصرت الله فتحی در کتاب «زندگی نامه شهید نیکنام» مطلبی را نقل می کند که مرور آن خالی از لطف نیست. موضوع از این قرار است که پس از شهادت ثقة الاسلام تبریزی در روز عاشورا، مردم تبریز به طرق مختلف از روس ها تقاضای برگزاری مراسم سوگواری کردند. روس ها برای ارزیابی میزان نفوذ معنوی ثقة الاسلام اجازه برگزاری مراسم را دادند و به اطلاع مردم رسید. دسته های سینه زنی وزنجیرزنی به راه افتاد و قضیه جنبه تظاهرات مذهبی به خود گرفت. احساسات مردم به شدت تحریک شد و لحظه به لحظه بر ازدحام مردم افزوده می شد. ناله ها و ضجه ها به فریاد تبدیل شد. روس ها بلافاصله پس از احساس خطر، دسته های مُسلح سالدات را برای کنترل دستجات عزادار اعزام کردند.

در این تعزیه داری، شرکت مرحوم صافی، شاعر معروف و نوحه سرای مشهور تبریز، قابل توجه بود که شخصا به راه افتاده و نوحه ای را که ساخته بود، می خواند. این نوحه که گویای خدمات و فداکاری های شهید در جریان شهادت او بود و ترجیع بند مخصوص داشت، چنان شوری به پای ساخته بود که گویا روز عاشوراست. مرحوم صافی دسته را اداره می کرد و خود جلو افتاده و سینه می زد و نوحه ای را که ساخته بود، چنین می خواند.

یاده سالاندا وطن آغلار سنه صافی شیرین سخن آغلار سنه(وقتی وطن به یاد تو افتد خواهد گریست، صافی شیرین سخن هم بر تو گریان است.)

چکدیلر داره سنی منصور وارتاپدی شرافت سنیله چوب دار

یاده سالاندا وطن آغلار سنه صافی شیرین سخن آغلار سنه ( تو را چو منصور بر دار کردند و با تو چوب دار شرافت یافت.)

خدمت ائدیبسن وطنه دینه سنبیزدن الله ساری دینه سن(خدمات بسیاری به دین و وطن کرده ای، از جانب ما به محضر خداوند بگو.)

اولدی وطن کفرین الینده اسیرسن بیلرسن ملتمیز نه چکیر(وطن در دست کفر و کفار (روس ها) اسیر شد تو می دانی ملتمان چه می کشد.)

ای وطن بذل الیین نقد جان

مِلته دار اوسته وئرن امتحان( ای کسی که نقد جانت را بذل وطن کردی و بر روی دار امتحان دادی.)

بر اثر این نوایی از دل و جان برخاسته بود، مردم به قدری می گریستند و بر سر و سینه خود می کوفتند و ناله های جگر خراش سر می دادند که محیط یک پارچه غم و اندوه شده بود و عده ای از مردم؛ از جمله کسی که این حکایت را برای مرحوم فتحی بازگو کرده بیهوش شدند.

انتهای پیام/60001

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *