رانندهای که به عشق حسین(ع) زرهبافی برجسته شد
سال گذشته در همین حسینیه یک نفر از سخنرانان میگفت که برای هر حرفهای یک استادکار نیاز است، خیلی دلم میخواست میکروفون را از دست او بگیرم و بگویم، من هیچ استادی نداشتم و امام حسین(ع) راه به من نشان داد.
خبرگزاری فارس لرستان- نسرین صفربیرانوند، برای مصاحبه با «آیت اله گودرزی»، تنها زره باف لرستانی و غرب کشور در حسینیه «علمداران محمد رسول الله» قرار گذاشتهام.
عصر حدود ساعت ۶ به حسینیه میرسم، بچههای حسینیه مشغول تمیزی و آماده کردن اسباب پذیرایی برای مراسم هستند، حضور در حسینیه حال و هوای مصاحبه و گفتوگو را معنوی کرده، هر کجا که نگاه میکنی، پرچم یا حسین است و یا ابوالفضل، دلت روضه سقا و دستهای قلم شده را میخواهد.
یکی از بچههای حسینیه با استکانهای کوچکی که روی آن نوشته یا ابوالفضل ما را یک چای مهمان میکند، چایی که طعم دیگری دارد.
گودرزی که حدود ۶۳ سال سن دارد، شروع به صحبت میکند: من از طرف مادر سید هستم و تا سال ۹۱ راننده کامیون بودم، به دلیل دیسک کمر رانندگی را کنار گذاشتم و تا حدودی خانه نشین شده بودم، سال ۹۱ بر اثر تصادفی در «پل هرو» پسر و دخترم را از دست دادم، اتفاقی که به کلی من را از مدار زندگی خارج کرد.
شروع کار بدون هیچ آموزش و استادی
تا سال ۹۱ هیچ آگاهی نسبت به رشته زره بافی نداشتم، نمیدانستم ابتدا یا انتهای کار کجاست، واقعا نمیدانم چطور شد وارد این عرصه شدم، شاید اگر بگویم به سرم زد بیراه نباشد.
نه تنها در لرستان بلکه در غرب کشور هم زره بافی نبود که به من آموزش دهد، اما به فکر افتاده بودم و انگار کسی من را به این سمت و سو سوق داده بود.
سال ۹۱ پسرم یک مقدار حلقه حدود ۴۵۰ هزار تومان از اراک برایم تهیه کرد، بسم الله الرحمن الرحیم گفتم و شروع به بافت یک «دوره خود» یا همان شرابه کردم، بدون هیچ آموزش و استادی.
وقتی همین آقایی که برای اولین بار حلقه را از او گرفتم با شوخی یا طعنه دقیقا نمیدانم به چه منظوری به من گفت« آقای گودرزی زره بافی را یاد میگیری». با خودم گفتم راهنما و استاد من یکی دیگر است، به واقع راه را امام حسین به من نشان داد بود.
صفر تا صد کار را خودم انجام میدهم
بافت اولین «دوره» شروعی شد تا به زره بافی علاقهمند شوم و کار را ادامه دهم، بعد از آن روی این رشته ریز شدم و نوشته و نقشه را از اینترنت گرفتم.
تا مدتها حلقه مورد نیاز را از اراک و اصفهان تهیه میکردم، اما وقتی دیدم به صرفه نیست، مفتول را از تهران، قزوین و یا اصفهان خریداری میکردم و بعد از آن همه مراحل کار را یعنی تبدیل مفتول به فنر، حلقه و زنجیر را خودم با دست انجام میدهم.
در واقع صفر تا صد کار را با دست و بدون اینکه کسی کمک کند، انجام میدهم. برای برش حلقههای یکنواخت که کار خیلی سختی است دو نبشی را کنار هم میگذارم و با ماژیک خط میکشم، وقتی حلقهها را برش دادم آنها را زنجیر میکنم و بر اساس نقشه شروع به بافت نوشتهها میکنم، زمانی که نمودار کلی را بافتم، شروع به پر کردن زنجیرها میکنم.
ابزار کار زره بافی جز حلقهها، سیم چین، دم باریک، انبردست و دریل برقی یا دریل دستی است. علاوه بر وسایل و ابزار مورد نیاز برای بافت باید صبر و حوصله زیادی داشته باشی، با اینکه من به قول خواهرم انگار سه ماهه به دنیا آمدهام اما در بافت زره صبر و حوصله پیدا کردهام.
علاقه باشد و بخواهی کار ممکن است
خیلیها مثل شما وقتی کار را میبینند میگویند، کار سختی است اینکه هزاران حلقه ریز را کنار هم قرار دهی تا یک زره تن پوش و یا دوره را ببافی، اما حکایت زره بافی مثل این است، از تو بپرسند فلان کار را انجام میدهی، میگویی عین آب خوردن است، در مورد زره بافی این ادعا اما صدق نمیکند.
حالا یک زمانی از کسی میپرسی میتوانی چای درست کنی، خب تهیه چای زمان و یک سری اسباب نیاز دارد. زره بافی را اگر کسی علاقه داشته باشد و بخواهد میتواند انجام دهد، مثل یک چای خوردن این را خودم میگویم که از صفر شروع کردهام.
اگر کسی به زره بافی علاقه نداشته باشد، مثل این است که به او بگویی کوه کمرسیه «کمر سیاه» را بردار و روی اسبیکوه « سفیدکوه» بگذار، اینجا علاقه حرف اول و آخر را میزند.
کسی باور نمیکرد یک راننده باری زرهی به این ظرافت ببافد
یادم هست سال ۹۵ یا ۹۶ مدیر پسر همسایهمان در چالانچولان تعزیه دارد و از آنها برای تماشای تعزیه دعوت میکند. پسر همسایه میگوید: ما یک همسایه داریم که زره باف است، معلم تعجب میکند چون تا قبل از آن لرستان زره باف نداشته، وقتی معلم کار من را دید، متعجب شده بود.
تن پوشی را که بافته بودم بهگروه تعزیه دادم، یکی از افرادی که با گروه تعزیه همکاری میکرد اراکی بود، وقتی کار را میبیند، میگوید: ریز بافت را نمیتوانی انجام دهی من هم نه برای اینکه به او بلکه به خودم ثابت کنم سه «دوره خود» ریز بافت را انجام دادم، به طوری که یکبار زره باف مشهور به نام حاج خلیل فراهانی به پسرم میگوید: پدربزرگ، عمو و یا کسی از اقوام شما زره باف بوده، قابل قبول نیست که یک راننده باری بدون هیچ آموزشی زره به این ظرافت ببافد.
دیگر نمیدانستند کسی دیگر خواسته من در این مسیر گام بردارم، زمانی که نقشه را جلوی چشمم میگذارم و شروع به بافت میکنم، اصلا نمیدانم چطور تمام میشود، انگار کسی میخواهد من کار را انجام بدهم.
«دوره خودی» هم که حدود دوسال پیش طی چند ماه بافته بودم، سال گذشته در یادمان سرو سیمین ۷ دیپلم افتخار گرفت، دورهی که حدود ۷۵ سانتیمتر طول داشت و یک کیلو و ۷۵۰ گرم حلقه را برای بافتش به کار برده بودم.
نکته جالبی که دلم میخواهد برایتان بگویم این است که در نمایشگاه چند خانم که پوشش چندان مناسبی نداشتند به همین خود و دوره که دیپلم افتخار گرفته بود دست میزدند و عکس میگرفتند، وقتی این صحنهها را دیدم با خودم گفتم عشق و ارادت به امام حسین (ع) هیچ چیز سرش نمیشود.
زره بافی برای من شغل نبوده هیچگاه به زره بافی به عنوان یک شغل و حرفه نگاه نکردم، در حالی که زره هم کاربرد تعزیه، موزه و بازاری دارد و اگر دنبال درآمدزایی باشم به کار بازاری که شامل دست بند، گردن بند و انگشتربوده، روی میآورم، اما من تمرکزم روی دوره و تنپوش است، ظرف این سالها حداقل صد دوره و تن پوش بافتهام.
راه را امام حسین پیش پایم گذاشت
سال گذشته در همین حسینیه یک نفر از سخنرانان میگفت: برای هر حرفهای یک استادکار نیاز است، خیلی دلم میخواست میکروفون را از دست او بگیرم و بگویم: من هیچ استادی نداشتم و امام حسین راه به من نشان داد.
خیلی دلم میخواهد از زحمات عطا حسن پور مدیر کل میراث فرهنگی، صنایع دستی و گردشگری به ویژه عباس حمزهای، معاون میراث فرهنگی تشکر کنم، چون نه تنها برای من بلکه برای هنرمندان استان سنگ تمام گذاشته و تا حد توان از ما حمایت کرد.
نوشتههای یا علی و ان حسین مصباح المهدی و سفینه النجاه، الله اکبر، سبحان الله، محمد رسول الله اللهم صل علی محمد کثیرا کثیرا روی دوره خودیهایی که با ظرافت زیادی بافته شده، نقش آفرینی و توجهم را به خود جلب میکند.
«با تنها کسی که تحت هیچ شرایطی شوخی ندارم علمدار حسین است»، بلندگوی حسینیه «علمدار محمد رسول الله» نوحه «هر که برار داره بوه ابوالفضل، هر که گرفتاره بوه ابوالفضل، هر که حسین دوس داره بوه ابوالفضل، هر که مریض داره بوه ابوالفضل» را با صدای علی جهان آرا میخواند، تا زمانی که از روی پل گپ «صفوی» رد میشوم، صدای نوحه به گوش میآید و زمزمه میکنم و اشک میریزم.
پایان پیام/