نشانهشناسی رسیدن به قله
اگر هدف داشتن درکی واقعبینانه از این موضوع باشد که آیا واقعا نزدیک قلهای ایستادهایم یا نه، یک نگاه بسیار مختصر به نظم جهانی نیز ضروری است.
فارس پلاس؛ مهدی محمدی در یادداشتی نوشت: از یک نظرگاه روزمرهنگر، تاکتیکی و خبرزده، این سخن که نزدیک قله قرار داریم ممکن است غیرواقعبینانه به نظر برسد. چطور با وجود این همه مشکلات نزدیک قله قرار داریم؟ از یک منظر توجیهگر و سطحی نیز اینکه نزدیک قله قرار داریم به جای اینکه یک واقعیت عینی در نظر گرفته شود- که باید روی آن ایستاد و بر اساس آن برنامهریزی کرد- به یک شعار فروکاسته میشود که میتوان آن را روی بیلبوردهای شهری نصب کرد بیآنکه واقعا تبیینی صورت گرفته و حقیقت آن آشکار شده باشد.
آنچه جامعه ایرانی در این مقطع از تاریخ خود به آن نیاز دارد از قضا واقعبینی مضاعف است. همین که به اندازه کافی واقعبین باشیم و به قول آن فیلسوف اروپایی «سر خودمان را از پنجره بیرون بیاوریم» آن وقت خواهیم دید این جمله تا چه حد واقعبینانه و از قضا سختگیرانه است. مهمترین ویژگی رهبر معظم انقلاب در این مقطع نیز همین واقعبینی حیرتآوری است که به جامعه و جهان ما تزریق میکنند اما عموما در سطحی بحثناشده باقی میماند و حقایق مهم نهفته در پس این بیانات مکتوم نگه داشته میشود.
این سخن اکنون چه معنا دارد که ما نزدیک قله قرار داریم؟ یک شیوه بسیار راهگشا برای ارزیابی این مساله این است که ببینیم در رویارویی مستمر و عمیقی که میان ایران و دشمنانش در جریان است، آنها میخواستهاند ایران را از رسیدن به چه چیزهایی بازدارند و اکنون آن چیزها در چه وضعیتی هستند.
برنامه هستهای مثال خوبی است. بیش از ۲ دهه است دشمنان ایران تلاش کردهاند ایران را از داشتن یک برنامه هستهای صنعتیشده منصرف کنند نه به این دلیل که فکر میکردند ایران روزی سلاح هستهای خواهد ساخت، بلکه به این دلیل که میدانستند برنامه هستهای به عنوان یک صنعت مادر کشور را رشد خواهد داد، عزت ملی را افزونتر خواهد کرد و از همه مهمتر وضعیت ژئوپلیتیک ایران را به نحو جهشی ارتقا خواهد داد. اکنون ایران از یک مسیر بسیار غیرمعمول (که نه شامل ساخت سلاح میشود و نه شامل اعانه گرفتن از قدرتهای بزرگ) یک قدرت هستهای نوآور است که هر تصمیم سیاسیای بگیرد، قدرت فنی دستیابی به آن را دارد و جهان نیز با این حقیقت کنار آمده است؛ این از گام اول.
دومین گام رسیدن ایران به قله را زمانی میتوان درک کرد که به برنامه منطقهای ایران نگاه کنیم. شهادت سردار سپهبد سلیمانی از دید غربیها باید کمر این برنامه را میشکست اما اکنون خود معترفند و روزانه با این حقیقت زندگی میکنند که در ایجاد دوقطبی «اقتصاد – مقاومت» در کشورهای منطقه شکست خوردهاند و تمایل اجتماعی بیسابقهای در منطقه برای مبارزه با اسرائیل و آمریکا ایجاد شده است. در سطح سیاسی هم تعداد دولتهای حامی مقاومت در منطقه از هر زمان دیگری در چند دهه گذشته و حتی اوج دوران نقشآفرینی شهید سلیمانی بیشتر است. زمانی این یک رویا بود که آمریکا تصمیم به ترک منطقه بگیرد اما حالا این یک پروژه سیاسی است که آمریکاییها خود روزانه فکر میکنند بهترین فرمول برای محقق کردن آن چیست.
سومین گام در نزدیکی قله، مربوط به برنامه دفاعی ایران بویژه برنامه موشکی و پهپادی است. اگرچه دورنمای هیچ جنگی در منطقه وجود ندارد لیکن امروز دوست و دشمن معترفند ایران یک قدرت نظامی متعارف در ابعاد فرامنطقهای است که برنامه دفاعی آن هم بسیار موثر و قابل صادرات و هم بسیار ارزان و بهصرفه است. دفاع در ایران هم بومی و هم کارآمد است و تلفیق ایدئولوژی شیعی با قدرت دفاعی میزانی از بازدارندگی برای کشور ایجاد کرده که در طول تاریخ چند هزار ساله ایران بیسابقه است. غربیها تا دیروز گمان میکردند فقط باید نگران سلاح هستهای ایران باشند اما امروز فهمیدهاند حتی پهپادهای چند هزار دلاری و گلولههای توپ چند صد دلاری ایران هم میتواند معادلات آنها را به هم بزند.
اینجا جای تفصیل نیست اما اگر از منظر همین برنامههای راهبردی به صحنه نگاه کنیم که آمریکا میخواسته آنها را متوقف کند اما ایران بر آنها پای فشرده، خواهیم دانست ما به بهترین شکل ممکن به آنچه از آن منع شده بودیم دست یافتهایم. گاهی برای اینکه موفقیت خود را ارزیابی کنید و ببینید کجای راه هستید، باید از برهان خلف استفاده کنید. به جای اینکه دنبال آن باشید که دریابید داشتههای شما چقدر میارزد، ببینید دشمن میخواسته چه چیزی را از شما سلب کند و آیا موفق شده است یا نه؟
روش دیگر تخمین اینکه آیا قلهای وجود دارد یا نه و آیا ما به آن نزدیک هستیم یا خیر، این است که ببینیم گزینههای فشار دشمن علیه کشور چه بوده و اکنون چه وضعی دارد. جمهوری اسلامی برای همیشه و به نحو پایدار، گزینه حمله نظامی به خاک ایران را از جانب همه دشمنان خود منتفی کرده است. ایران اکنون جزو معدود کشورهای جهان است که هیچ ریسک نظامی معتبری خاک آن را تهدید نمیکند و تمامیت ارضی آن وابسته به اراده هیچ قدرت خارجی هم نیست. امروز حتی دیوانهای مانند نتانیاهو هم همه حواس خود را جمع کرده که یاوهای مانند همه گزینهها درباره ایران روی میز است را زیاد تکرار نکند، چراکه میبیند سطح تهدید علیه آن از پشت دیوارهای غزه، به پشت ساختمانهای تلآویو رسیده است.
مساله تحریمها از همه جالبتر است. کسری از تحریمهایی که علیه ایران اعمال شده کافی است تا هر قدرت سرپایی را از پا بیندازد و شیرازه هر جامعهای را – هر قدر هم مستقل و توانمند – از هم بگسلد. ایران تنها کشوری در جهان است که توانسته واقعا یک رژیم بسیار موثر و دقیق برای دور زدن تحریمها ایجاد کند و به این ترتیب اقتصاد خود را هم در مقابل فشار خارجی و هم حتی نوسانات اقتصاد جهانی تا حد زیادی مصون نگه دارد. عبور از تحریمهای نفتی و بانکی یک گام بسیار بلند به سمت استقلال اقتصادی، بهرهوری ملی و استفاده درست از منابع داخلی برای تولید کالا و خدمات است که در ایران قدر آن بخوبی دانسته نشده اما دشمنان ایران خوب میدانند چه بر سر آنها آورده است. اساسا به دلیل مقاومتی که ایران کرده است و هنرمندیای که در بیاثر کردن تحریمها از خود نشان داده، اکنون جهان به عبور از دلار فکر میکند، زیرساختهای دور زدن جهانی تحریم در حال ایجاد است و حتی کشورهای بزرگ از ایران میخواهند به آنها بیاموزد چگونه این راه را چنین به سرعت و با موفقیت طی کرده است.
با عبور از گزینه نظامی و تحریم، عملیات در منطقه خاکستری یا آنچه اسرائیلیها آن را کشتن با هزاران زخم نامیدهاند تنها چارهای بود که پیش روی غربیها ماند. پیشرفتهترین، مهیبترین و میتوان گفت هنرمندانهترین نسخه این پروژه در آشوبهای سال گذشته ایران اجرا شد و ناکام ماند. من اکنون در حال نوشتن تحقیقی بسیار مفصل در این باره هستم که بزودی منتشر خواهد شد اما در اینجا همینقدر بگویم که آنچه در ایران اجرا شد نه تنها هیچ نمونه دیگری در جهان ندارد بلکه اساسا به آن شکل در هیچ جای جهان قابل انجام هم نیست. پیشرفتهترین نوع جنگ ترکیبی درون ایران اجرا شد در حالی که ایران تحت شدیدترین فشارها هم قرار داشت و آن پروژه اکنون هم شکست خورده و هم لو رفته است. نتیجه از پا درآمدن ایران با هزاران زخم نبود اما امکان حمله به دشمن با نیش هزاران زنبور را برای ایران فراهم کرد و این چیزی است که صهیونیستها روزانه به آن شهادت میدهند.
اگر هدف داشتن درکی واقعبینانه از این موضوع باشد که آیا واقعا نزدیک قلهای ایستادهایم یا نه، یک نگاه بسیار مختصر به نظم جهانی نیز ضروری است. روزگاری غربگرایان میگفتند ایران با راهی که میرود هم در شرق و هم بر غرب منزوی خواهد شد اما حالا میبینیم بر اثر مجموعه تحولات پس از جنگ اوکراین، شرق به طور دستهجمعی به عمل به الگوهایی متمایل شده که نخستین بار ایران آنها را ابداع کرده و توسعه داده است. در اقتصاد و سیاست، شرق در حال ایرانیزه شدن است و آنچه زمانی در ایران شعار نامیده میشد بدل به سیاست جاری بسیاری از کشورهای بزرگ شده است.
تعبیری که برخی غربیها گوشه و کنار درباره انگیزه اصلی خود از راهاندازی آشوبهای سال گذشته در ایران به کار بردهاند همین است که ایران وارد بازی بزرگان شده و باید آن را از درون متوقف و به مرزهای خود محدود کرد و الا چه بسا همانطور که مجبور شدند ورود ایران به باشگاه هستهای را بپذیرند، مجبور خواهند بود با بازیگری ایران در ابعاد فرامنطقهای هم کنار بیایند. به همین علت است که اکنون آمریکاییها کاهش تنش را مهمترین راهبرد خود درباره ایران قرار دادهاند و کشورهای منطقه هم برای جلوگیری از رویارو شدن با ایران از یکدیگر سبقت میگیرند.
البته آخرین گامها برای رسیدن به قله طبعا دشوارترین آنها هم هست. هنوز اقتصاد روزمره در ایران به عنوان یک چالش جدی باقی مانده که همچون غباری غلیظ نزدیکی به قله را میپوشاند و هم کامهایی را که بابت چنین توفیقاتی باید شیرین باشد، هر دم تلخ میکند. وظیفه مسؤولان اجرایی اکنون از هر زمان دیگری سنگینتر است تا مبادا دشمن بتواند به تودههای مردم مجددا آدرس غلط بدهد و بیغوله را با شاهراه بیامیزد.
پایان پیام/غ