شرط جذب نیروی این بانوی کارآفرین فقط مددجو بودن است
فاطمه کریمی بانوی 52 ساله ازنایی، حدود ۳۰ سالی میشود که کاسبی را شروع کرده، اوائل فرش بافی و گلیم بافی و … انجام میداده و اکنون صاحب نانوایی است، کارآفرینی که طی این سال ها تنها شرط جذب نیرویش مددجو بودن است.
خبرگزاری فارس لرستان- پریسا قربانی نژاد؛ فاطمه کریمی ۳۰ سالی میشود که کاسبی را شروع کرده، کارهای مختلفی که هر بار نیروهایش را از بین مددجویان و افراد نیازمند انتخاب نموده و همچنان این روند ادامه دارد.
خانم کریمی که مویی سپید کرده و در آستانه ۵۲ سالگی است، همواره به بچه هایش این نکته را متذکر شده که نان روی سفره شما به برکت دعای خیر محرومان است و تا میتوانید عمر خود و زندگیتان را وقف نیازمندان کنید.
این توصیهها نه اینکه حرف باشد، خودش چند سال پیش آنها را عملی کرده، آن زمان که صاحب نانوایی هر بار خانم کریمی و نیروهایش را به خاطر افزایش اجارهبها جواب میکند، با شوهر و بچههایش تصمیم به فروش خانه گرفته تا هم خیال کارگرها را از معیشتشان راحت کند و هم، درد نوع دوستی و کمک به هم نوع را التیام دهد.
زندگی این بانوی ازنایی همچون سفره رنگینی است که هر گوشهاش یک نیازمند نشسته و ارتزاق میکند، یکی هنرش را فراگرفته و حالا خودش سفرهدار محله شده، یکی هم مثل فرزند در کنار خانم کریمی مانده و کمک دستش شده است.
کمیته امداد گفت مددجوی آموزش دیده دیگر نداریم
میگوید: از بچگی به کارهای هنری علاقه داشتم، کلاس پنجم که تمام شد دیگر درس نخواندم و دنبال فرش بافی و گلیم بافی رفتم، بعدها عروسک سازی و گل سازی و کنف بافی و … را هم یاد گرفتم.
بزرگتر که شدم به بسیج محله و مسجد میرفتم تا هنرم را به دیگران هم یاد بدهم، کمیته امداد شهرستان هم مددجوها را در روستاهای مختلف ازنا معرفی میکرد و من هر بار با شوق و اشتیاق راهی میشدم.
هزینهای از کارآموزهای نیازمند نمیگرفتم، هر کدام هم وسیله کاری مثل چرخ خیاطی نیاز داشتند را خودم برایشان خریده و در اختیارشان میگذاشتم.
مگر کار خیر کردن فقط به پول داشتن است
میپرسم لابد مایهدار هستید که این گونه به مددجوها و نیازمندان کمک میکنید، می خندد و میگوید: مگر کار خیر کردن فقط به پول داشتن است، شوهرم بنا بود و سه تا هم بچه داریم و کلی هزینه زندگی، اما زمانهای خالی که داشتم را صرف یاد دادن هنر به افرادی میکردم که دستشان به دهنشان میرسید و برای یادگیری هزینه میکردند.
بسیج هم برای هر نیرو مبلغی پول میداد که آن را صرف خرید وسیله برای همان نیرو میکردم، تنها خواستهام از یادگیرنده این بود که هنرش را در اختیار دیگران قرار دهد، روستا و محله محرومی از ازنا نمانده بود که نروم برای آموزش، تا اینکه گفتند دیگر متقاضی نداریم.
از زنجانیها چه کم داریم برای بربری پختن
کار هنری کردن کجا و نان بربری پختن کجا، ایده نانوایی زدن از کجا آمد؟
«مستاجری داشتیم که شاگرد نانوایی زنجانیها بود، هر بار صاحب نانوایی کرایه را گران کرده و بلاخره نانوایی جمع شد و مستاجر ما بیکار، با خودم فکر کردم چرا خودمان نانوایی نزنیم و دست چند نفر را هم آنجا بند نکنیم.
با همسرم و بچه ها صحبت کردم، حرفی نداشتند منتها هزینه نانوایی زدن بالا بود و ما هم سرمایه آنچنانی نداشتیم، پیشنهاد فروش خانه را دادم که خوشبختانه مورد موافقت قرار گرفت.
نمیخواستم با هر بار جواب کردن صاحب ملک، کارگران نانوایی از کار بیکار شوند، برای همین با پول فروش خانه و وام گرفتن توانستم یک مغازه نانوایی را در بازار خریداری کنیم. مغازه را خریدیم اما هیچ کدام سررشتهای از نانوایی نداشتیم، به شوهرم گفتم بنایی را رها کن و نانوایی یاد بگیر، مگر چه چیزی از زنجانیها کم داریم، ما هم به خوبی آنها میتوانیم بربری پخته و دست مردم دهیم.
جذب نیرو تنها به شرط مددجو بودن
فراخوان دادیم برای گرفتن نیرو، منتها شرطش را مددجو بودن گذاشتیم، اول کار را با ۲ نیرو شروع کردیم، شوهرم و یک نفر دیگر، اما پس از مدتی تصمیم گرفتم خودم هم وارد عرصه شوم و چند خانم دیگر را آنجا مشغول کنم.
اکنون ۲۳ سال است که در نانوایی مشغول بکار هستیم و طی این مدت دست بیش از ۱۰۰ نفر را بند کردیم، خیلی از شاگردهایمان خودشان الان صاحب نانوایی شده و چند نیرو را هم گرفتهاند».
با این حساب باید زمانهای فعالیت در نانوایی، فعالیتهای خیرخواهانه شما هم متوقف شده باشد؟
«متوقف که نشد هیچ، بیشتر هم شد، از این نظر که هم خودم با جامعه بیشتری آشنا شدم، هم اینکه اطرافیان لطف کرده و افرادی را جهت کمک معرفی میکنند.
طی این سالها شاید بیش از هزار نفر را به زیارت امام رضا بردم، زائرانی که خیلیهایشان بار اول بوده چشمشان به گنبد حضرت خورده و دلشان شکسته بود، این را هم بگویم هزینهای که از زوار میگرفتم را صرف خانوادههای مددجو و نیازمند میکردم.
از جوانها سفته میگیریم تا خیال تنبلی به سرشان نزند
یک جوانی روی تاکسی صاحب خانه کنار مغازهمان کار میکرد، هر بار میدیدم که این جوان ساعتهایی را معطل پشت در خانه میماند تا صاحب تاکسی در را باز کند.
به جوان گفتم اگر برایت تاکسی قسطی بخریم قول میدهی اقساطش را پرداخت کنی، وقتی قبول کرد، موضوع را با خواهرانم در میان گذاشتم، معمولا اینگونه بود که برای نیازمندان خودمان ضامن میشدیم و برایشان وام میگرفتیم.
از جوان سفته گرفتم تا مسوولیتپذیر بار آمده و فکر نکنند که میتوانند کلاه سر مردم گذاشته و تنبلی کنند، اکنون سالها از این موضوع میگذرد و نمیدانم کی اقساط تاکسی تمام شد.
سالها پیش با هم محلهای و دوستان و اقوام گروه خاتمالانبیای ازنا را تشکیل دادیم که بتوانیم گره از کار نیازمندان باز کنیم، اولویت اولمان هم مددجویان کمیته امداد و جوانهای تحت پوشش این نهاد است و تا کنون هم دست خیلیها را با همین کمکها گرفتیم اگر خدا قبول کند.
پایان پیام/