برای کودکان افغانی
امروز اگر خدای ناکرده خواست دشمن محقق شود و به یک رویارویی اجتماعی با افغانستانیها برسیم آنها میتوانند ناامنی بسیار گستردهای را برای کشور به وجود آورند و در کنار خود تمام گروههای قانونگریز و ایرانستیز را همراه کنند. حل مسئله با رویکردهای احساسی اشتباه قطعی است.
فارسپلاس؛ سعید توتونکار در یادداشتی نوشت: روزی که او برای آشوب میسرود، بسیاری باور نداشتند که «نقشه راه» است نه درد دلهای یک گمراه. آن روز برای کودکان افغانی دل میسوزاند و آه میکشید. این رمز آغاز و گسترش ضلعی دیگر از هندسه چندوجهی فتنه 1401 بود که با تأخیر به صحنه رسید.
اگر از خبرسازیهای این روزهای رسانههای اصلاحطلب و ضدانقلاب در مورد شرایط زندگی مهاجران افغانستانی در ایران متعجب شدهاید، یعنی ضرورت فریضه جهاد تبیین آنچنان که باید شناخته نشده و رسانههای رفیق واقعیت، از رسانههای رقیب آن جاماندهاند.
در فتنه سال گذشته دشمن تمام گسلهای ممکن و محتمل را با چاشنیهای قدرتمند انفجاری نشانهگذاری کرده بود تا کل ساختار نظام و ساز و کار اجتماعی را به صورت یکجا فروبپاشد.
مزیت مهاجرت در تمام طول تاریخ بشر موجب حرکت انسان بر روی زمین بوده است. گاهی این مزیتها به صورت طبیعی وجود داشتهاند و برخی ساخته دست بشرند. گاهی محصول نیات خیرخواهانه بودهاند و گاهی نتیجه دشمنیها و کینهتوزیها.
امروز مسئله مهاجرت به یکی از اصلیترین موضوعات حکمرانی در جهان تبدیل شده است؛ چرا که رفتارهای نظام سلطه با مردم جهان چنان شکافهای عمیقی در کیفیت و کمیت مؤلفههای حیات عزتمندانه و شرافتمندانه را به وجود آورده که بسیاری امکان یک زندگی حداقلی در وطن خود را محال میبینند.
برخلاف آنچه رسانههای مغرض نشان میدهند و ذهنهای مریض میپذیرند و بر آن دامن میزنند، مهاجرت تنها مسئله کشور ما نیست. داستان مهاجرت حتی در مورد بزرگترین و قدرتمندترین کشورهای جهان نیز واقعی و عینی است. تمام کشورهای پیشرفته جهان آمار مثبت و منفی مهاجرت دارند. اما آنچه که بحران مهاجرت را در مناطقی مانند جنوب غرب آسیا شدت بخشیده، دشمنیها و فتنهانگیزیهای کشورهای غربی در این منطقه است. پیامد ناگزیر جنگ، ویرانی است که گاهی فرصتهای زندگی حداقلی را از مردم جنگزده سلب میکند.
سوء استفاده از ضعف برخی کشورها و تولید و تزریق سلاح در میان آنان و تحریک گسلها و تشدید اختلافات و تنشها و تقویت انگیزههای ستیزهجویانه و پرخاشگرانه و ترویج افراطیگری و وحشیگری در بین ملتها و قومیتها و طوایف و پشتیبانی همه جانبه از جنگ و کشتار و تفرقه و نفرت و خشونت، همواره منطقه ما را دچار ناآرامیهای خونبار و تهدیدهای مرگبار کرده است.
فلسطین و لبنان و عراق و سوریه و افغانستان و پاکستان و یمن و لیبی و سودان و …. در آتش فتنه غرب میسوزد و تمام هزینههای آن بر عهده همان ملتهای مورد تجاوز گرفته است. سیاستهای تنشزای غرب اجازه نمیدهد ملتهای منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا روی آرامش را ببینند و مسیر رشد و توسعه و پیشرفت را بپیمایند. زیرا در این صورت مزیت غرب و رژیم جعلی و جانی صهیونیستی و کشورهای وابسته به ایشان در منطقه از بین خواهد رفت و نخواهند توانست به ارزانی منابع را به تاراج ببرند و به آسانی محصولات نظامی و غیرنظامی خود را به فروش رسانند.
ضعف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی و اقتصادی منطقه مزیت نسبی برای غرب و متحدانش خواهد بود. افغانستان یکی از آن کشورهای مظلوم و ستمکشیده است که برای دهها سال روی آرامش و آسایش به خود ندیده و همواره دچار دشمنان خارجی و خائنین داخلی بوده است. مردم شریف و مقاوم افغانستان چند نسل پی در پی نتوانستهاند فضای مساعد رشد و بازسازی را پیدا کنند. هجوم و حضور مستقیم قدرتهای ویرانگر و فتنهافکن شرق و غرب از دیروز تا امروز این سرزمین پرافتخار را زیر بار فشار جنگ و قتل و غارت و جنایت به زمینی سوخته و ناامن برای زندگی معمولی بدل کرده است.
در این شرایط کشورهای همجوار و حتی دورتر، در معرض کوچ ناگزیر و مهاجرت گسترده مردم برخی مناطق افغانستان قرار گرفتهاند. غربت، این روزها درد مشترک میلیونها افغانستانی بیپناه است. کشوری که از داشتن دولتی مردمی و مقتدر محروم است و از دستدرازی و تجاوز دشمنانش در امان نیست، چارهای جز پناهنده شدن مردمش به دیگر کشورها ندارد.
ایران با حدود هزار کیلومتر مرز مشترک، مأمن و مأوای جمعیت عظیمی از پناهندگان افغانستانی از هر قوم و قبیله و نژاد و دین و آیین است. مردم ایران چند دهه پذیرای برادران و خواهران افغانستانی خود بودهاند. طبیعت این جابجاییهای گسترده، بروز برخی ناهماهنگیها و آشکار شدن ناهمسانیها و عدم سازگاریهاست که هر دو ملت آن را به خوبی درک میکنند و برای برطرف شدن سوء تفاهمات اجتنابناپذیر تلاش میکنند. اما مسئله جایی صورت مشکل به خود میگیرد که عاملان اصلی آوارگی ملتهای منطقه و ویرانیهای گسترده، شروع به فتنهانگیزی و ایجاد اختلافهای موهوم و تنشهای ساختگی میکنند. به وسیله رسانه تصور مردم دو کشور از واقعیات را دچار اعوجاج نموده، برخی جزئیات منفی ناگزیر را به عنوان پدیده غالب و کلّی نشان داده، برخی موارد مثبت همهگیر را به عنوان اتفاقات جسته و گریخته و پراکنده بیاهمیت بازنمایی میکنند.
مردم ایران در طی سالهای طولانی میلیونها پناهنده را در خود جای داده به طوری که بسیاری از آنان به یگانگی غیر قابل باور در آرمان و عقیده و فرهنگ و سنت و علایق و سبک زندگی با ملت بزرگ ایران رسیدهاند. جالب اینجاست که آمارسازیهای ساختگی، چنین ملتی را در رتبه اول نژادپرستی شناسایی میکند تا قلب ملت دوست و مهربان افغانستان را از ایرانیان برنجاند و تخم نفرت و کینه در آن بکارد و بغض و عداوت را به مناسبت تعلقات ملی و میهنی تشدید کند و نتیجه شیطانی آن را در جای جای خانه میزبان به صورت جرم و جنایت و آشوب و فتنه برداشت کند.
مهاجرت همان مسئلهای است که کشور آمریکا در موضوع مرز مشترک با مکزیک گریبانگیر آن است و باز همان بحران حل نشده در حومه شهر پاریس فرانسه است که هر ساله آن را به آتش میکشد و حتی یکی از دلایل اصلی ناآرامیهای ادامهدار خیابانی در مناطق اشغالی فلسطین شریف علیه رژیم جعلی است. نژادپرستان آمریکایی و اروپایی هنوز بر آشکارترین مصادیق نقض حقوق بشر را نسبت به اقلیتها و نژادهای دیگر اصرار دارند. هنوز آزادی برای بسیاری از مردم تنها یک آرزو و رؤیاست. اما رسانهها مأموریت یافتهاند تا صحنه را با تمسک به دروغی دیگر بازروایت کنند.
شورش مهاجران بخشی از نقشه مهندسی شده طراحان فتنه در این سالها بوده و هست؛ اما تا کنون هدف مورد نظر به دست نیامده چرا که تجربه زیسته مردم در طی سالها بسیار متفاوت از آن چیزی است که رسانهها از مهاجران افغانستانی تصویر میکنند. البته در عصر ارتباطات غلبه ذهنیت رسانهزده بر واقعیات عینی بارها حکومتها و ملتها را دچار چالشهای جدی کرده است. زیرا همه اتفاقات در ذهن میافتد و نتایج آن به خارج راه مییابد و تولید واقعیت افزوده میکند.
مأموریت جریان غربگرا مسئلهدار کردن جامعه ایرانی بر طبق راهبردهای کلان منطقهای دشمن است. تبدیل مسئله به مشکل و مشکل به بحران و بحران به بنبست و بنبست به شکست با مسموم کردن افکار عمومی، مسیر طراحی شده برای عوامل نفوذ و نفاق است. محصول مهندسی رسانهای دنبالههای دشمن تکمیل طرح ایران ویران است.
امروز اگر خدای ناکرده خواست دشمن محقق شود و به یک رویارویی اجتماعی با افغانستانیها برسیم آنها میتوانند ناامنی بسیار گستردهای را برای کشور به وجود آورند و در کنار خود تمام گروههای قانونگریز و ایرانستیز را همراه کنند. حل مسئله با رویکردهای احساسی اشتباه قطعی است.
رسانههای جریان نفاق با شناسایی و ضریب دادن به مسئلههایی که ظرفیت بزرگنمایی و بحرانآفرینی دارند روی آنها متمرکز میشوند و با وسواس زیاد شروع به تحریک موضع میکنند تا با ملتهب شدن فضا، تبدیل به یک مشکل داخلی شود. حتی با برطرف شدن عامل خارجی دیگر این مسئله جبران نخواهد شد و صورت مسئله تغییر کرده است.مراقب مسائلی که دشمنان پررنگ میکنند، باشیم. تنها یک سال از داستان فتنه گذشته. عبرتها را تکرار نکنیم.
دلسوزی اصلاحطلبان در مورد مسئله مهاجرت برای من داستان شکار را تداعی میکند. یکی از روشهای شکار در مناطقی که پوشش گیاهی دارد و چشم متوجه شکار نیست، رماندن حیوانات با صداهای ترسناک از یک سو و به دام انداختن آنان توسط گروه دومی از شکارچیان در سمت مقابل است. صحبت بر سر این نیست که معضلی به نام مهاجرت بیرویه نداریم؛ مسئله اینجاست که راه حل التهاب دادن به جامعه نیست. اگر این قضیه به یک تنش مزمن درون جامعه تبدیل شد و اوج گرفت، عواقب مخرب فراوان غیر قابل مهاری به دنبال خواهد داشت.
حل این مسئله بسیار سخت و پیچیده و زمانبر هست. یک اتفاق چندوجهی که صورت مسئله آن برای بسیاری از ما به درستی شناخته نشده است. عوامل بسیار متنوعی وجود دارد که اجازه نمیدهد داستان به سادگی حل شود. اجازه ندهیم این مشکل، سدشکن شود و تمام تهدیدهای خاموش را با حرارت خود فعال کرده، با دهها عامل مصیبتبار دیگر که ربطی به مهاجرین ندارد همافزا گردد. بدانیم زمانی که یک منبع غربی و یا غربزده حرف حقی زد، اراده باطل دارد و شیطنتی در پی پنهان است.
پایان پیام/ت