تحقق پیشبینی تیلرسون
پس از سخنان تیلرسون، بسیاری از جمهوریخواهان (همحزبیهای او)، وی را به اغراقگویی نسبت به شرایط جامعه آمریکا متهم ساخته و برخی دیگر نیز سخنان تیلرسون را به دلیل برکناری وی توسط ترامپ قلمداد کردند.
فارس پلاس؛ حنیف غفاری در یادداشتی نوشت: رکس تیلرسون، وزیر پیشین خارجه آمریکا سال 2019 میلادی هشدار قابل تاملی را به هر ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه این کشور مخابره کرد: «من از مقامات هر ۲ حزب دموکرات و جمهوریخواه [آمریکا] میخواهم در این برهه زمانی، رفتاری متمدنانه و عقلانی داشته باشند. من نسبت به طغیان سیاسی موجود در ایالات متحده احساس نگرانی میکنم. این طغیان، در حد یک جنگ داخلی در آمریکاست. هر 2 حزب باید با یکدیگر (برای جلوگیری از وقوع این پدیده) همکاری کنند».
پس از سخنان تیلرسون، بسیاری از جمهوریخواهان (همحزبیهای او)، وی را به اغراقگویی نسبت به شرایط جامعه آمریکا متهم ساخته و برخی دیگر نیز سخنان تیلرسون را به دلیل برکناری وی توسط ترامپ قلمداد کردند. اکنون ۴ سال پس از پیشبینی تیلرسون، ترامپیسم تبدیل به یک معضل اجتماعی – امنیتی در آمریکا شده و شکاف میان سیاستمداران منجر به خلق پدیدههایی بیسابقه در این کشور شده است؛ از برکناری نخستین رئیس مجلس نمایندگان تا برگزاری بیسابقهترین جلسات دادگاه علیه رئیسجمهور سابق آمریکا! بهراستی چه اتفاقی در آمریکا رخ داده و نسبت این تحولات با پیشبینی ۴ سال پیش تیلرسون چیست؟ پاسخ این سوال را میتوان با استناد به ۳ مولفه تاثیرگذار در جامعه آمریکا تشریح و تبیین کرد. نخست اینکه دال مرکزی گفتمان لیبرالیسم ـ که همان آزادی دولتها در مواجهه با بحرانهاست ـ جایگاه خود را شدیدا از دست داده است. افرادی مانند فرانسیس فوکویاما معتقدند این دال گفتمانی و دستمایه حکمرانی آمریکایی، متعاقب شکست آمریکا در مواجهه با کرونا یا رخدادهایی که در انتخابات ریاستجمهوری 2020 شاهد آن بودیم، به چالش کشیده شده و اکنون باید به دنبال تقویت مولفه اعتماد در جامعه آمریکا بود. به عبارت بهتر، تا زمانی که اعتماد شهروندان آمریکایی به سیاستمداران و صاحبان قدرت در این کشور بازنگردد، آزادی عمل دولتها و سیاستمداران نیز به طور طبیعی محدود میشود. اکنون شهروندان آمریکایی به درستی سیاستمدارانشان را ناجیان خود در برابر بحرانها نپنداشته و بالعکس، آنها را به عنوان مولد و خالق انواع بحرانها در حوزه سیاست داخلی و خارجی آمریکا مورد شناسایی قرار میدهند.
دومین مساله، مربوط به منازعات پایدار و عمیق سیاسی – امنیتی در آمریکاست. پس از ظهور ترامپ در عرصه سیاسی آمریکا که تفکرات آن را میتوان تلفیقی از لمپنیسم، پوپولیسم و یکجانبهگرایی توهمآمیز قلمداد کرد، شکافهای اجتماعی بر شکافهای سیاسی در این کشور سبقت گرفت.
به چالش کشیده شدن فرمولها و ثوابت متعارف قدرت در آمریکا از سوی ترامپ و همپیمانی بخشی از جمهوریخواهان و دموکراتها در مواجهه با ترامپیسم (که نقطه اوج آن انتخابات ریاستجمهوری سال 2020 بود) منجر به ایجاد زمینههای لازم جهت شکلگیری نوعی طغیان اجتماعی و سیاسی در این کشور شده است. اکنون نهادهای امنیتی و سیاسی آمریکا باید میان حذف همیشگی ترامپ از معادلات قدرت یا تن دادن به بازی دوباره آن در کاخ سفید، یک گزینه را انتخاب کنند. انتخاب هر ۲ گزینه، هر یک به نحوی اختلافات و شکافهای داخلی در آمریکا را تبدیل به منازعهای گسترده خواهد کرد که ابعاد آن، دیگر به رسانهها و شبکههای تلویزیونی ختم نخواهد شد! بخش مهمی از این منازعه در آینده خود را در خیابانهای آمریکا نمایان خواهد کرد.
سومین مولفه، مربوط به همسان بودن جنس بحرانهای داخلی آمریکا نسبت به سالهای 1861 تا 1865 (زمان وقوع جنگ داخلی) است. یکی از این همسانیها، مربوط به تقویت عنصر نفرت اجتماعی و فردی در جامعه آمریکایی است. ظهور ترامپیسم منجر به تقسیم شهروندان آمریکایی به ۲ دسته طرفداران پر و پا قرص یا مخالفان تمامعیار وی شد. طرفداران ترامپ، حذف وی از معادلات قدرت را خط قرمز خود قلمداد میکنند و در مقابل، مخالفان رئیسجمهور سابق آمریکا نیز حضور دوباره وی در مسند قدرت را هرگز برنمیتابند. صاحبان پشتپرده قدرت در آمریکا نیز میان این ۲ گزینه و احتمال، سردرگم مانده و به استراتژی «مدیریت هزینه شکست» رو آوردهاند. اکنون نارضایتی سیاسی یا اجتماعی در آمریکا، تبدیل به نارضایتی از سیستم و ساختار حکمرانی شده و منازعه ترامپیستها و آنتیترامپیستها، صرفا نقطه آشکارساز این نارضایتی از سوی هر ۲ گروه محسوب میشود. سردرگمی سیاستمداران دموکرات و جمهوریخواه در این آوردگاه نیز عیان و محرز است! آمریکا روزهای دشواری را پیش رو خواهد داشت.
پایان پیام/غ