رقابت قرمز و آبی در گود چشمه زینل‌خان اسفراین/ مسابقه‌ای که تماشاگرانش از دِربی هم بیشتر بود

رقابت قرمز و آبی در گود چشمه زینل‌خان اسفراین/ مسابقه‌ای که تماشاگرانش از دِربی هم بیشتر بود

از مسیر بجنورد که به اسفراین می‌رویم، مِیدانی خودنمایی می‌کند که به میدان کشتی معروف است، کشتی چوخه یادگاری کهن برای اسفراینی‌ها است که هرساله پرشورتر از سال قبلش برپا می‌شود.

رقابت قرمز و آبی در گود چشمه زینل‌خان اسفراین/ مسابقه‌ای که تماشاگرانش از دِربی هم بیشتر بود

به گزارش خبرگزاری فارس از اسفراین، فهیمه نیکزاد؛ هرسال در بهار طبیعت در شهر و دیار ما رسمی دیرینه و رقابتی برپا می‌شود که یادگاری از گذشتگان دور است، گذشتگانی که همواره سنت‌های نیک را برای ما به‌جا گذاشته‌اند.

کشتی با چوخه که قدمتی به تاریخ خراسان‌شمالی دارد، این رسم دیرینه هرسال در ۱۴ فروردین برگزار می‌شد و به عبارتی ما اسفراینی‌ها از همان کودکی ۱۴ به در داشتیم.

اما امسال به دلیل هم‌زمانی با ماه مبارک رمضان، مرام پهلوانی در آوردگاه چشمه زینل‌خان به سوم اردیبهشت روز بعد از عیدانه فطر موکول شد.

چشم در چشم گود زینل‌خان

بالاخره با نوشتن پلاتو تمام‌کارهایی که باید قبل از برگزاری این مسابقه بزرگ انجام می‌دادم تمام شد، عزم رفتن کردم. آن‌قدر ذوق رسیدن داشتم که جاده خاکی ورودی به گود، خیلی شَم خبرنگاری‌ام را قلقلک‌ نداد. با دریافت کارت ورودی چشم در چشم گود زینل‌خان اسفراین شدم، آوردگاه پهلوانانی که در شهر و دیار خود نام آوازه‌ای هستند.

از حضور ده‌ها هزار نفر و فشردگی جمعیت در سکوهای گود که بگذریم، خانواده‌هایی را می‌دیدی که با یک سبد و زیرانداز حصیری و یک چای قندپهلو با خنده و شادی به دیدن کشتی چشم دوخته‌اند.

رقابت با دِربی!

صدای دهل و سورنا با پای‌کوبی محلی گروهی از جوانان اسفراینی نشان از این بود که کم‌کم باید خودم را به پشت‌بام سکوی جایگاه مسئولان برسانم و گزارشم را کلید بزنم. در همین حال و هوا بودم که صدای ۲ پسربچه را شنیدم که می‌گفت: عصر امروز مسابقه دِربی هم هست.

جالب بود شال‌های آبی و قرمز در رقابت باهم در گود و گروه‌های آبی و قرمز در رقابت باهم کیلومتر‌ها دورتر از چشمه زینل‌خان اما دوستش گفت: کشتی باچوخه را بچسب دِربی دوباره به‌تساوی می‌کشد حیف این را از دست بدیم و البته دربی به تساوی نرسید!

یک کشتی با پله‌ها!

با خودم تا رسیدن به بالا برنامه‌های گزارشم را مرور می‌کردم غرق در فکر بودم که به‌یک‌باره خودم را در مقابل راه‌پله‌های آهنینی دیدم که باید در رزمی جانانه و با آرامش، جان ناقابل خود را در کف دست می‌گرفتی و به بالاترین نقطه‌ی سکو می‌رفتی تا اگر زنده می‌رسیدی بتوانی عکسی ثبت کنی.

اما با رسیدن به بالا تصویری دیدم که همه دلخوری‌های خبرنگاری رفع شد، اهتزاز پرچم سه رنگ کشورمان ایران از بالا آن‌قدر زیبا بود که لنز دوربین نمی‌توانست زیبایی آن را به تصویر بکشد.

سوت داور

سکوها مملو از علاقه‌مندان بود،گود آماده رزم بود، ۶ پهلوان رو درروی هم عزم رقابت کرده بودند، صدای سوت در میان صدای شیپور و فریادهای تماشاچیان شنیده شد.

در میانه‌ی بردوباخت پهلوانان که با هر بار فریاد هادی عامل دست یکی به بالا می‌رفت، نگاهم به عکسی آشنا افتاد. قاب عکس یادگاری از پهلوان احمد سدیدی که فرزندانش تدارک حضور او را با شاخه گلی در کنار عکسش دیده بودند.

همچنان بالای سکو و خداحافظی با گود

من هنوز بالای سکو بودم و هرچقدر عکس می‌گرفتم و نگاه می‌کردم بیشتر محو زیبایی‌های این آیین مهم در آوردگاه زینل‌خان می‌شدم. صدای فریادهای زنده‌باد پهلوان به گوشم رسید، مردم پهلوان نام‌آشنا هادی قدیمی را روی دوش گرفته بودند و دور گود می‌چرخاندند.

سریع از پله‌های مرگ خودم را به پایین رساندم تا این لحظات را ثبت کنم و از نزدیک داستان این چرخش را جویا شوم. تا رسیدم شنیدم که پهلوان هم‌زمان با بوسیدن خاک میدان و اشک بر گونه گفت: وقتش بود با گود زینل‌خان خداحافظی کنم.

بارش باران با خیسی گونه‌های یک زن

‌در حال و‌ هوای شلوغی‌ها بودیم که به‌یک‌باره آسمان‌غرشی کرد و باران رگباری شروع به باریدن، هرکسی به یک‌طرف روانه شد تا بلکه مانعی برای خیس شدن خود پیدا کند و ادامه رقابت‌ها را به نظاره بنشیند.

‌مردمی که زیراندازها را چتر کردند و داورانی که حاضر بودند خودشان خیس شوند اما مانیتورهای آن‌ها صدمه نبیند و آن‌ها را به زیر صندلی می‌بردند.

و زنی که در قاب دوربینم ثبت شد با گونه‌های خیس، اشک شوق از برد همسرش.

و تصاویری که نباید ثبت می‌شد…

با غرولند یکی از دوستان خبرنگارم، در حال انتقاد بودیم از گل‌ولای‌هایی که بعد از باران ایجادشده بود که در شلوغی بازگشتند به مسیر بالای پشت‌بام تصاویری دیدم که واقعاً قلبم را جریحه‌دار کرد.

تأسفی عمیق از چشمانی که خود را به خواب زدند و گوش‌هایی که گاهی نمی‌شنوند، آخر این مسئولان برگزاری کجا بودند که بسیاری از پهلوانان و کشتی‌گیران برای استراحت یا در اتاقکی نمور هدایت‌شده بودند و زانو به‌زانوی هم نشسته بودند و یا در گوشه‌ای از زمین خاکی گود استراحت می‌کردند.

چیزی نگذشت که تمام عکس‌های آن‌ها در فضای مجازی منتشر شد که نه زیبنده شهر بود و نه زیبنده قدمت کهن رسم پهلوانی در گود چشمه زینل‌خان.

وقتی این عکس‌ها را در فضای مجازی دیدم با خودم می‌گفتم کاش مسئولین ببیند و فکری به حال این وضعیت برای عدم تکرار آن داشته باشد و تنها بازهم صدای هادی عامل با این جملات معروفش نان پدر و شیر مادر حلالت پهلوان می‌توانست تو را از این تصاویر تلخ دور کند.

رقص نور در تاریکی شب

ساعت حدوداً شش و نیم عصر است و هوا رو به تاریکی می‌رود اما مسابقات هنوز به اتمام نرسیده اینجا هم ضعف بزرگ دیگری از عدم برنامه‌ریزی مناسب برای کشتی نمایان شد.

گود تاریک می‌شد و تنها یک نورافکن روشن بود و همه مردم با نور گوشی‌های همراه خود به تماشا نشسته بودند تا اینکه تصمیم بر ادامه مسابقات در سالن ورزشی گرفته شد و گود زینل‌خان باید با پهلوانانش تا یکسال بعد خداحافظی می‌کرد.

مسابقات تا ساعت‌هایی بعد از تاریکی شب در سالن ادامه یافت تا اینکه آخرین سوت داور در آخرین رزم پهلوانی در کشتی چوخه اسفراین به صدا درآمد و نفرات برتر و گروه‌های برتر اعلام شدند.

برگ دیگری از کشتی پهلوانی چوخه با زیبایی و حواشی‌اش در سال ۱۴۰۲ به پایان رسید.

پایان پیام/د

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *