زوال پدرسالاری سکولار

زوال پدرسالاری سکولار

داستان سریال رهایم کن را باید روایتی از زوال پدر سالاری در دوران فئودالیسم از درون خانواده دانست که به واسطه اختلاف میان فرزندان با یکدیگر و فرزندان با پدر پیش می رود.

زوال پدرسالاری سکولار

فارس پلاس؛ دیگر رسانه‌ها- صبح نو نوشت: ساخت آثاری با مضمون عاشقانه طی سال‌های گذشته کم نبوده و همواره با اقبال مخاطب مواجه بوده است. نوع نگاه و جنس پرداختن به این روایت‌ها باعث می‌شود مخاطب نسبت به آن اقبال کمتر یا بیشتری نشان دهد اما آنچه که در میان این سریال‌ها نکته بارز و قابل اهمیتی است، بردن زمان آن به گذشته‌ای نه چندان دور است. اغلب آثاری که در تلویزیون و شبکه نمایش خانگی ساخته شده‌اند، متعلق به تاریخ معاصر ایران هستند، اما نه در زمان حال، بلکه به دورانی حدودا ۵۰ تا صد سال قبل. حال این‌که چرا و به چه دلیل این‌گونه آثار در این ابعاد زمانی پرداخته می‌شوند جای بحث دیگری دارد؛ اما آنچه که سبب شده این یادداشت بر مبنای آن نوشته شود، نگاهی است به سریال «رهایم کن»، ساخته شهرام شاه‌حسینی که نگاهی است متفاوت به عشق؛ «رهایم کن» روایت زندگی دو برادر به نام‌های حاتم و هاتف نایب‌سرخی است که دانسته یا ندانسته اسیر عشق مارال می‌شوند، دختری که قرار است از فرزند مبتلا به سندروم داون، حاتم پسر خان سیاهرود پرستاری کند و حالا تقابل این دو برادر بر سر عشق مارال، پیش‌برنده قصه نایب‌سرخی‌ها در سیاهرود دهه ۵۰ است.

قصه‌ای که دیر شکل گرفت و پیش از آنکه روایت اصلی آغاز شود، خرده‌روایت‌هایش شکل گرفت تا مخاطب بتواند در نهایت به سمت قصه اصلی هدایت شود. درحالی‌که ۱۲ قسمت از این سریال پشت‌سر گذاشته شده است و شاید تنها هشت قسمت دیگر تا انتهای فصل اول آن باقی‌مانده باشد، هنوز گره‌های اصلی باز نشده‌اند و همین می‌تواند قصه را در بزنگاه با ضعف روبه‌رو کند. قصه‌ای که در دل خود به کارگران معدنی می‌پردازد که می‌تواند نقد دوران معاصر باشد یا حتی مبارزانی که در دهه ۵۰ نقش به‌سزایی در شکل‌گیری انقلاب داشتند اما نویسندگان به سرعت از کنار آن‌ها عبور می‌کنند تا مخاطب آن‌ها را در ذهن خود نگه ندارد و صرفا از آن عبور کند، برای این‌که بتواند به قصه اصلی برسد. نگاهی که تنها خلاصه می‌شود به سیاهرود و تاریخ سیاسی و اجتماعی ایران در آن ایام که به نظر می‌رسد آن‌طور که باید و شاید به نمایش گذاشته نمی‌شود. در این‌جا حتی رابطه ارباب و رعیت هم آن‌طور که در تاریخ روایت شده است، دیده نمی‌شود. خان‌ها در این‌جا با خان‌های تاریخ فرسنگ‌ها فاصله‌ها دارند و شاید باید باور کرد که این قصه‌ای است برآمده از ذهن نویسندگان آن که شاید هیچ برهه تاریخی را شامل نمی‌شود.

روایت قصه جدایی حاتم از همسر اولش در پرده‌ای از ابهام باقی مانده و چگونگی به سروسامان رسیدن نغمه، همسرسابقش نیز در هاله‌ای از ابهام باقی می‌ماند. هاتف برادر کوچک قصه که ترک خانه و کاشانه کرده است، دلیل کینه‌اش از سیاهرود را آشکار نمی‌کند و صرفا در لایه‌های روئین قصه، به ترس‌های کودکی‌اش در مقابل پدر اعتراف می‌کند. شاید بهتر است بگوییم آن‌قدر که حاتم در قصه سر و شکل جدی گرفته است، هاتف نگرفته؛ هرچند که بازی بازیگرانش آن‌قدر قوی است که شاید بتوان این نقطه ضعف را از آن گرفت و تبدیل به نقطه قوت کرد.

شاید عمده دلیل آن، پرداختن به قصه‌ای عاشقانه در ناکجاآبادی در زمان گذشته است که مخاطب را با موسیقی و رنگی به‌جا مانده از همان سال‌ها با خود همراه می‌کند. قصه عشق همچنان قصه‌ای قدیمی است که در هر اندازه‌ای که روایت شود، همواره برای مخاطب احساسی ایرانی جذابیت دارد، به خصوص اگر این مثلث عاشقانه در نهایت به سمتی که مخاطب می‌خواهد بچرخد. به نظر می‌رسد قصه حاتم با توجه به نگاه محبت‌آمیزش به راما فرزند بیمارش، توجه‌اش به اعضای خانواده و همچنین نگاه مثبت مردم سیاهرود به او که همواره دست خیر داشته و هوای همشهری‌های خود را دارد، بر عشق هاتف که خانواده و همشهری‌هایش را رها کرد و به دل شهر زد برتری دارد، هرچند که حاتم بارها و بارها دست به قتل بزند اما باز هم دل مخاطب با او همراه است و می‌خواهد که کفه ترازوی عدالت به سمت او سنگینی کند.

آخرین ساخته شهرام شاه‌حسینی، روایت موازی است از عشق، حسد و شاید سیاست در بستر روابط اجتماعی که تا این‌جای کار توانسته است رضایت نسبی مخاطب را دریافت کند.

داستان سریال رهایم کن را باید روایتی از زوال پدر سالاری در دوران فئودالیسم از درون خانواده دانست که به واسطه اختلاف میان فرزندان با یکدیگر و فرزندان با پدر پیش می رود. این نظام ارباب – رعیتی و پدرسالار البته سکولار و متعصب است نه سیاسی و مذهبی.

پایان پیام/غ

دیدگاه‌ خود را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *