اما و اگرهای استفاده از رنگ و ریتم در مدارس
برخی کارشناسان بر این باورند استفاده از سبکهای یادگیری جدید نظیر استفاده از رنگ و ریتم در کلاسهای درسی میتواند آموزش را بیش از قبل تسهیل نماید، اما این امر مستلزم آن است که محتوای آنها خطری در ابعاد شناختی و رفتاری برای دانشآموزان ایجاد نکند.
فارس پلاس؛ دیگر رسانهها- ایرنا نوشت: سوال در این زمینه این است که آیا در فرایند یادگیری باید از متدها و امکانات جدید برای تسهیل آموزش استفاده کرد و یا اینکه بر همان روشهای سنتی آموزش اکتفا کرد. ضمن اینکه تاکیدات نظام آموزش و پرورش در سالهای اخیر بر وجود مدارس شاد و به کار گیری متدهای جدید آموزشی است. اینکه استفاده از این متدها چگونه امکانپذیر است و بکارگیری آنها چه ابعاد مثبت و منفی دارد سبب شد، پژوهشگر ایرنا با «سحر پهلواننشان» مدرس دانشگاه علم و فرهنگ به گفت و گو بنشیند.
آنچه در ذیل میخوانید، مشروح این گفت و شنود است:
استفاده از رنگ و ریتم در مدارس خوب است، اما متخصصان باید بر محتوای آنها نظارت کنند
پهلواننشان در خصوص استفاده از رنگ و ریتم در مدارس میگوید: در قالب برخی از مباحث رواشناسی مانند روانشناسی تحولی یا روانشناسی رشد ما با برخی موضوعات مانند تحول هیجانی، تحول شناختی، تحو ل اجتماعی و مواردی از این دست، آشنا میشویم. اگر ما با ابعاد این تحولها آشنا باشیم و بدانیم که ویژگیهای شاخص آنها چه چیزی است و هر کدام در چه سنی روی میدهد، میتوان آموزش را هم بر مبنای این شاخصها هموار کرد و نتیجه بهتری گرفت.
وی میافزاید: همانطور که برای آموزش جمع یا تفریق در پایه اول از برخی نشانههای دیداری استفاده میشود و بعد این امر جنبه شناختی پیدا میکند، شناخت ویژگیهای شناختی، هیجانی و رفتاری هم در ارتباط با کودکان میتواند تاثیر بسیار زیادی روی آموزش آنها داشته باشد. برای مثال در بحث ارگونومی بحث چینش فضا و یا رنگ آمیزی فضا وجود دارد و یا در روشهای قدیمیتر پژوهشها نشان میدهند که وسایل یا المانهایی که در فضای آموزشی قرار دارند و حتی شیوه چینش آنها میتواند نقش بسیار مهمی را هم در یادگیری و هم در بازدهی و کارکرد دانشآموز داشته باشد. به همین خاطر است که گاهی ما از حالت رسمی و سنتی کلاس فاصله میگیریم و آن را با موقعیت طبیعی پیوند میدهیم.
پهلوان نشان ادامه میدهد: به طور کلی نتایج پژوهشها و تحقیقات حاکی از این است که استفاده از رنگها، موسیقی، ملودی و آنچه در قالب شعر بیان میشود، میتواند تاثیرات مفید یا موثری بر یادگیری داشته باشد اما در این بین تفاوتهای فردی و محتواهایی که در آن فضای شاد ارایه میشوند نیز میتواند تاثیرات به مراتب مهمتری از آن ریتم و خود رنگ یا المانهای تکمیلی داشته باشد. دانش آموزان در سنین کودی به شدت یادگیرندههای قوی هستند و به شکل طوطی وار کلمات و جملات را حفظ میکنند و آنها را در موقعیتهای متفاوت تعمیم میدهند و حتی به کار میبندند.
در واقع ریتم و واژههای آن ترانه میتواند به عنوان الگو در کودک و در صحبتهای او نقش ببندد. بنابراین ما نفی نمیکنیم که در فضای آموزشی نباید از رنگهای شاد یا موسیقی استفاده شود بلکه طراحی این چارچوبها هم مهم است که بر عهده چه کسی بوده است. برای مثال آیا نظارت روانشناسی در مورد محتواها وجود داشته است؟ آیا ابعاد مثبت و منفی محتوای ترانهها بررسی شده است؟ آیا پژوهشهایی در مورد دانش آموزان به صورت فردی و گروهی انجام شده است؟ آیا معلم سبک یادگیری دانشآموزان را می شناسد؟ از مسایل رفتاری و اضطرابی و سایر موارد آنها اطلاعی دارد؟ معلم تا چه اندازه تجربه کاری دارد و تا چه اندازه میتواند در ارائه این موارد ابعاد مثبت و منفی آن را برای دانش آموزان مشخص کند؟
وی میافزاید؟ منظور این است که به صرف اینکه فضایی به عنوان اثربخش مطرح میشود بدون پشتوانه پژوهشی و درایت و بررسی کافی نیست بلکه باید پایشهای بسیاری انجام شود، اما با این حال میتوان از شواهد و تجربیات هم استفاده کرد. برای مثال در برخی مدارس بازی درمانی هم وجود دارد. از مواردی این چنینی میتوان در مدارس استفاده کرد، زیرا متخصصان آنها را تایید کرده اند و در این زمینه نقاط مثبت و منفی مشخص است و حتی در مورد آنها اعتباریابی شده است.
سبکهای یادگیری باید با لحاظ کردن سن و تفاوتهای فردی دانشآموزان صورت بگیرد
پهلوان نشان درباره سبکهای یادگیری و لحاظ کردن تفاوتهای فردی میگوید: گرچه ما معتقدیم دوره کودکی تکرار نمیشود، اما باید اذعان کنیم که اکثر اتفاقهای مهم نیز در دوره کودکی اتفاق میافتد. برای مثال انواع آسیب پذیریها .
وی ادامه میدهد: کودکان در سنین کودکی ذهن قضاوتگری ندارند و آنچه به عنوان خوراک به آنها داده میشود هم حالت تقلید پیدا میکند؛ زیرا آنها همواره در حال الگوگیری هستند. بنابراین آنچه مهم است این است که ما ویژگیهای تحولی را در ابعاد مختلف در ارتباط با کودکان در نظر بگیریم. حتی در مورد شیوههای تعاملی در ارتباط با کودکان نیاز به آموزش داریم، یعنی معلمانی که در کلاسهای درس کار می کنند، در کنار تجربه تخصصی که باید داشته باشند، باید دورههایی را زیر نظر متخصصان مختلف بگذرانند تا سبک یادیگیر دانش آموزان را به شکل کلی و بر اساس سنی که در آن قرار دارند، بشناسند و یک شناخت فردی را نیز در ارتباط با دانش آموزان داشته باشند.
وی میافزاید: در فرایند آموزشی لزوما آنچه که تسریعکنننده است، نباید استفاده شود. زیرا گاهی نیاز به تسریع و تسهیل نیست.
ما باید بدانیم بر اساس نیاز دانشآموزان چه چیزی میتواند موثر باشد و این نیاز فقط جنبه تخلیه هیجانی و خوشحالی دانش آموزان نداشته باشد، باید پیامدهای این مسایل را هم در نظر گرفت. به همین خاطر استفاده از نظرات متخصصان در حوزههای مختلف میتواند موثر باشد زیرا تاکید روی این است که باید فضای شناختی و تحصیلی در نظر گرفته شود. آیتمهایی مانند نحوه بیان معلم، فضای کلاس، مدرسه، امکانات و شادی و نشاط در محیط، احساس راحتی در پرزنت کردنهای خودمان در آن فضا میتواند موثر باشد.
استفاده از تنها یک سبک آموزشی میتواند حالت فرسایشی داشته باشد
نکته دیگری که در بسیاری از اختلالات روانشناختی که به ویژه در دوران کودکی و در فضای آموزشی بیشتر خود را نشان دهد،اختلالات یادگیری و نقایص تمرکز و توجه و بیش فعالی و ترکیبی از این موارد هستند. از آنجایی که خود محتوای آموزشی شاید قابل فهم نباشد یا در یادگیری دشواری وجود داشته باشد و احساس انزجار از محتوای درسی ایجاد شود، بهرهمندی از امکانات و وسایلی مانند موسیقی، ریتم و نقاشی میتواند آموزش را تسهیل کند یا در بازیابی موارد آموخته شده و کاربست آنها نقش بسیار زیادی داشته باشد.
به عبارت گاهی حین این فعالیتها ضمن اینکه آموزش شناختی میتواند اتفاق بیفتد، ابعاد دیگر رشد شناختی دانشآموزان هم میتواند تقویت شود. یعنی یک تیر و چند نشان است. خود همین هم میتواند یک هدف بزرگ برای ما باشد. به این معنا که دانشآموزان گاهی از انجام یکسری فعالیتهای تکراری روزمره خسته میشوند یا با معلمی باشند که بیان ثابتی دارد و یا با دانشآموزان ارتباط زیادی برقرار نمیکند یا به یک شیوه خاصی تنها درس میدهد.
این امر میتواند در طولانی مدت حالت فرسایشی ایجاد کند. اما استفاده از بازیهای که با حرکات بدنی و جنبشی همراه هستند، میتواند نتایج موثری داشته باشد.
برای جذابیت آموزشها چه کار باید کرد؟
با توجه به تغییر نسلی و گستردگی اطلاعات در فضای جهانی و وجود فضای مجازی و تغییراتی که در ارزشها و نگرشها وجود دارد، دانشآموزان پذیرای روشهای سنتی نیستند یا حداقل علاقهمندی بیشتری به روشهای جدیدتر و خلاقیت هایی که همراهش است، دارند.
حالتهای هیجانی که در صورت معلم وجود دارد به ویژه برای معلمان مقطع ابتدایی مهم است. زیرا از نظر آنها معلمان جوان خیلی پر شور و حوصله و با انرژی هستند. استفاده از اسامی دانشآموزان موقعی که میخواهیم با آنها راتباط برقرار کنیم، اهمیت دارد. حواسمان باشد کامنتها و نظراتی که میدهیم و ابراز گریهای کلامی نباید متفاوت با یکدیگر باشد یا دانشآموزان احساس تبعیض کنند.
تعامل در سطح دانشآموزان ابتدایی میتواند اتفاق بسیار مهمی باشد. حتی برای دانشآموزان که دارای اختلات مختلف هستند مهم است. اما برای ورود به این دنیا نیابد از هر شیوه به هر شکل و قیمتی استفاده کرد، بلکه باید مبتنی بر پژوهشهای روانشناسی باشد. از طرفی نباید کودکان را رها کرد از این رو که نمیتوانیم وارد دنیای آنها شویم. محتوایی که ارایه میشود نباید به شکل سنتی ارایه شود، بلکه باید سعی شود مشارکت دانشآموزان را در فضای کلاسی بیشتر کرد. استفاده از وسایل کمک آموزشی مانند هنر، نقاشی، ریتم و شعر تا جایی که پیامدهایی در حوزه سلامت روان نداشته باشد، میتواند اتفاق موثری باشد.
اگر بتوان شیوههای سنتی آموزش را در ترکیب با فن آوری هایی که امروزه بسیار استفاده می شود، بکار گرفت، خوب است. برای مثال با استفاده از پاور پوینتها،، ویدوئو پروژکتورها و یا آموزش واقعی در طبیعت.
وی میافزاید: یادگیری مشارکتی و یا واگذاری بخشی از آموزش به خود دانشآموزان علاوه بر تقویت اعتماد به نفس، فضای آموزش را میتواند بیشتر جذاب کند. اختصاص زمان مناسب برای آموزش و درون سپاری آموختهها هم میتواند اتفاق مهم دیگر باشد. در کنار آموزشهای شناختی و تحصیلی، تاکید بر بهبود مهارتهای ارتباطی و اجتماعی می تواند یک عنصر مهم دیگر برای اینکه این دو فضا در موازات یکدیگر پیش روند میتواند موثر باشد.
نگاه ما باید از آن شیوه سنتی به شیوه فعال تغییر کند. باید متوجه باشیم که دانش آموزان فراگیران صرفا منفعل نیستند که ما هر چیز را به آنها دیکته کنیم بلکه باید در جریان فراگیری فعال بوده و پرسشگر باشند و مشارکت و پویایی لازم را داشته باشند. بخشی از این مسئولیت هم به خود آنها واگذار شود.
بنابراین اگر ما دورههای کارورزی را برای معلمان میگذاریم، باید متدهای جدید آموزشی و شیوههای تدریسی مانند تسهیل گری کودک یا آموزش برای کودک در کنار مسایلی مانند انتقادگری در کودک یا فلسفه پرسشگری در کودک و جراتورزی به موزات فضای اصلی مورد بررسی قرار گیرد. معلمان هم باید بدانند درست است که تخصصگرایی از ارکان آموزش است، اما نوآوری هایی هم باید به آنها اضافه شود. آمادگی معلم و پیش مطالعههایی که اتفاق میافتد، مثال های کاربردی و ایجاد برخی تغییرات در فضای آموزشی میتواند موثر باشد.
پایان پیام/غ