اینجا خانه ما| پاداش فوری برای روزه داران گنجشکی!
اینجا خانه ما| پاداش فوری برای روزه داران گنجشکی! «عیدت مبارک آقا سجاد! خیلی دوسِت دارم که حواست به علی بود. وقتی روزه بود جلوش خوراکی نمی خوردی. آفرین که شب هایی که بیدار بودیم، قرآن گذاشتی روی سرت». هرچند از این کارش اصلا دل خوشی نداشتم و ترجیح می دادم یک شب هم بخوابد و من را با خدا تنها بگذارد!
این روایت، جریان زندگی است؛ زندگی در خانه ما!
گروه زندگی: این، روایت جریان زندگی است. زندگی، در خانه ما!
صدای آیفون بلند شد و بچهها مثل همیشه انگار اسرافیل در صور دمیده باشد، از جا جستند تا ببینند «یعنی کی میتونه باشه؟!» من میدانستم که چه کسی پشت در است. خودم اسباببازیها را سفارش داده بودم و همین ساعتها، منتظر پیک بودم که برسد و هدیه بچهها را برساند. مقداد افطاریاش را خورده بود و مثل ما هنوز سرسفره افطار نبود.
– الان میام خدمتتون.
رفت دم در ساختمان تا بسته را تحویل بگیرد. علی این طور وقتها تشخصش را حفظ میکند و بعد از هیجان اولیه، خودش را بیتفاوت نشان میدهد. سجاد اما مطابق قلب کوچک چهارسالهاش، بدون سانسور و ملاحظه عمل میکند و پشت سر مقداد میدود پایین تا زودتر سردربیاورد که ق..